به گزارش خبرآنلاین، چهل و سومین شماره کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» با پرونده ویژه ای درباره هوشنگ ابتهاج(ه.ا. سایه) روی دکه مطبوعات و کتابفروشی ها نشست. در این شماره یادداشت ها و گفتارهایی از «آیدین آغداشلو، بهروز رضوی، فرزاد موتمن، سیاوش جمادی، کیسخرو خروش، محمدعلی بهمنی، رسول جعفریان، مجید ابهری، مجید قیصری، محمدرضا طهماسبی، بابک نبی و...» به چشم می خورد.
در ویژه نامه این شماره علاوه بر گفتگو با خالقان کتاب پرفروش و جنجالی «پیر پرنیان اندیش، خاطرات هوشنگ ابتهاج»، گزارشی از دیدار با سایه در خانه او، گفتگو با محمدعلی بهمنی و ایدین آغداشلو به همراه انتشار شعر منتشرنشده ای از سایه درج شده است. بخش هایی از گفتگو با آغداشلو را در ادامه می خوانید:
«...گمان میکنم درستتر این است که این نکته مورد توجه قرار بگیرد که چطور میشود هنرمندی که کارش را با شاعری شروع کرده و هم به شعرش و هم به سمتوسو و جهت و وظیفه هنریاش نگرش اجتماعی داشته، در چنین جایگاه بیچون و چرایی قرار میگیرد که این جایگاه، جایگاه جامعی است. یعنی فقط مختص به یک شاعر خوب نیست، فقط مختص ذهن عدالتخواه آدمی که تمام زندگیاش را در این راه صرف کرده، نیست بلکه مجموعهای است که فراهم میآید و او را بر این اریکه مینشاند.
برای خود من بخشی از همت و کار این سالیان دراز استاد ابتهاج، شاید خلاصه شود در حافظشناسی و تصحیح دیوان حافظ او؛ شاید به این دلیل است که او در تمام سالهای عمرش، شریف بوده و جز حقیقتی که به او اعتقاد دارد، به سوی دیگری -برخلاف میل قلبیاش- تمایل نشان نداده است.
*
کتاب اخیری که از او منتشر شده، مجموعه یک گفتوگوی طولانی در دو جلد است. فصلی را درباره مرتضی کیوان دارد که یکی از قهرمانهای همیشگی ذهن و زندگی اوست. من گمان میکنم که هر آنچه را که در مورد مرتضی کیوان گفته، به نوعی و بخش عمدهای از آن درباره خود او صدق میکند. اینکه سعی کرده درست و شریف بماند، و این بخشی است از مجموعهای که او را به صورت یک اسطوره زنده درآورده است.
مجموعه کارهای او در معرض نقد و نظر تاریخ قرار گرفته و خواهد گرفت؛ هر روز بیشتر و بیشتر. وقتی که هنرمندی در چنین جایگاهی قرار میگیرد، آثارش با دقت و سختگیری بیشتری هم بررسی میشود. اما برای خود من که بسیار دوستش دارم، کتاب حافظ او یک کتاب مورد رجوع همیشگی من است. تا پیش از حافظ سایه، من معمولا به حافظ خانلری رجوع میکردم. ولی سالهاست که حافظ سایه برای من حافظ قابل رجوع است. با آسودگی و بدون دغدغه آن را میخوانم و به آن رجوع میکنم.
این روزها هم مجموعه گفتوگوی دوجلدی او، باز برای من به یک کتاب بالینی تبدیل شده است. اغلب بینابین کارم ورق میزنم و چون تنوع زیادی دارد و طیف وسیعی را دربرمیگیرد، میتوانم تکهتکه آن را بخوانم. خاطراتی است از آدمهای مهم عمر او یا دوران او.
*
داوری نسبت به آنچه گفته، در هر موردی به خوانندهاش بستگی دارد و به او برمیگردد و میزان و سنجهای که او در کار میکند؛ ولی این کتاب، گواهی بر این حقیقت است که آدمی شریف، محققی کمنظیر، شعرشناسی درخشان و شاعری که دوران خودش را زندگی کرده و با دهها شخصیت برجسته روزگار خودش و روزگار ما دمخور و در مراوده بوده، روایتهایی را منتشر کرده است. در حقیقت وقتی این کتاب را میخوانم نه تنها پنجرهای برای ورود به دنیای روح این استاد مسلم پیدا میکنم، بلکه دروازهای به دورانی بسیار پر تلاطم و تعیینکننده و مهم مییابم. یعنی از دهه 1320 تا چهار دهه بعد. بنابراین بسیار کتاب آموزندهای است و من بسیار از آن سود و بهره بردم.
*
اگر کسی که به دیدار ابتهاج رفته، تعمق نکند، تماشای هوشنگ ابتهاج، شاید با آن قامت بلند و آن اندام تنومند و با آن ظاهر بیاعتنا و آرام و مغرور، به همین شکل باقی و برقرار بماند و به نظر برسد که این شکل قطعی و نهایی اوست. اما با کمی دقت و با مقداری کنار گذاشتن «من» خودخواه کسی که به دیدار رفته، با به یاد آوردن این عمر طولانی و پر بار که او در پشت سر گذاشته، قاعدتا باید به این نتیجه برسد که باید از این سد ظاهری و این هیبت و عظمت که فقط جسمانی نیست، بلکه از کار طولانی دهههای پیاپی سرچشمه گرفته عبور کند؛ آن وقت در پشت این سد ظاهری شاید برسد به آن انسان شریف پر عطوفت رقیقالقلب مهربان ظریفی که هرچند ظاهر نمیکند، ولی میتواند بسیار شکننده هم باشد. این تضاد میان آن ظاهر پر هیبت و آن باطن ظریف و شریف و مهرورز، حاصلی است که میتواند از دیدار با استاد هوشنگ ابتهاج باقی بماند. همانطور که برای من باقی ماند.
*
فکر میکنم که نوشتن خاطره اگر تبدیل به یک اثر هنری و ادبی شود، میماند و الا فقط به صورت یک سند ساده برای ثبت در تاریخ در میآید. شما وقتی که خاطرات مستقیم و غیرمستقیم نویسنده بزرگی مثل «آندره مالرو» (Andre Malraux) را مطالعه میکنید، با یک اثر ادبی سروکار دارید و فقط قصهای نیست که مثلا «من رفتم فلان جا و فلانی اینطوری بود و این اتفاق افتاد و...» ، بلکه همه اینها بنمایهای میشود برای خلق یک اثر ادبی که بر پایه واقعیتها استوار است و این واقعیتها هم البته در ذهن و زندگی هر کسی شکلی دارد؛ ولی اساس، تکیه بر واقعیت است. بنابراین وقتی که «آندره مالرو» خاطرات خودش را از دورانی در چین بازگو میکند، در حقیقت ما را به یک اثر ادبی دعوت میکند. خاطراتش هم درست است و احتمالا واقعی؛ یا حتی اگر از دید او طوری بیان شده باشد که با دیدگاه ما متفاوت باشد، ولی بر مبنای وقایع تاریخی و وقایع اتفاقافتاده استوار است.
بنابراین من به شخصه این گمان را دارم و فکر میکنم که تنها شکلی که میتواند خاطرات را از صورت بیجان افراد، یا خوراک برای تاریخ دربیاورد که تنها به آن اکتفا نشود، وقتی است که نویسنده اثر، یک هنرمند باشد و یک اثر ادبی یا هنری خلق کند.
*
من همیشه این اشاره را تکرار کردهام که اگر ما به ارزشی، به شخصیتی، به هنرمندی توجه کرده و از وی قدردانی و ستایش کنیم، در حقیقت داریم به جای شخص، از شرافت وجود انسان ستایش میکنیم.»
6060
نظر شما