این پرسش بی پاسخ مانده است که بالاخره فرمان سکوت اصلاح طلبان را چه کسی صادر کرده است؟ طیف سیاه، سفید و یا خاکستری و یا اقتضای شرایط برای کسب پیروزی؟ مشخصا باید گفت به نظر می رسد استراتژی اصلاح طلبان چراغ خاموش با موتور روشن در انتخابات به منظور کسب پیروزی و بازتاب خاموش اختلافات درونی آنهاست. این سیاست چراغ خاموش بیش از اینکه بازتاب تدابیر ویژه اصلاح طلبان برای انتخابات 90 باشد بیشتر به انعکاس خاموش اختلاف درونی دوم خردادی ها شبیه است. آیا می توان مدعیان جدیدی چون حزب مردمسالاری، کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه را نادیده گرفت و با نوعی فرار به جلو از بحرانهای درونی دوم خردادی گریخت؟ آیا کسی می تواند رگه های متکثر در جریان دوم خرداد را منکر شود؟ آیا می توان بر اختلافات هویتی بین جریان دوم خرداد و احزابی که نسبت به هاشمی رفسنجانی سمپاتی دارند سرپوش گذاشت؟ آیا می توان اختلافات خاتمی و هاشمی رفسنجانی را نادیده گرفت؟ کارگزاران در کجای معادلات دوم خردادی ها حضور دارند؟ و ...
به اعتراف دوم خردادی ها رویکردهای تمامیت خواهانه چند سال گذشته این جریان نه تنها به صلاح کشور نبوده و نیست بلکه آخرین میخ ها را بر تابوت اصلاحات می کوبد. سران فتنه در 10 سال گذشته وارد معرکههایی شدند که نه آنقدر بزرگ بود که به حساب بیاید و نه آنقدر کوچک بود که از پس آن برآیند. کارت قرمز خروج از رقابت های سیاسی کمترین هزینه این انتحار سیاسی بود. اما آیا انصاف است بدنه سیاسی جریان دوم خرداد تاوان اشتباهات استراتژیک سران خود را بپردازد؟ آیا سوزاندن تر و خشک عادلانه و منصفانه است؟ با کدام منطق می توان یک تفکر سیاسی ریشه دار را از صحنه رقابتهای سیاسی حذف کرد؟ آیا این مسئله با رحمت و فتوت نظام مردمسالاری دینی سازگار است؟ آیا ممکن است سران یک جریان سیاسی از کشتی نظام پیاده شوند، اما بدنه سیاسی این جریان هنوز به امام(ره)، انقلاب و ولایت فقیه اعتقاد داشته باشد؟
امروز موجی از بی اعتمادی و یا در بهترین حالت خوف و رجا میان گروههای و عناصر دوم خردادی وجود دارد و اغلب آنها نمی دانند که تخم مرغ های خود را باید از کدام مغازه بخرند و در داخل سبد چه کسی بگذارند.
29302
نظر شما