۱۴ نفر
۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۰
در جستجوی زبان از دست رفته

«ما ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ وارد تهران شدیم. پذیرایی سردی از ما کردند. کسی به پیشواز ما نیامد. اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه اوضاع دگرگون شده. چند روز پیش از ورود ما [...] میرزاتقی‌خان برکنار شده ‌بود. اما همین‌که امیر[کبیر] از ورود ما آگاه شد، به میرزاداوودخان گفت این اتریشی‌های بیچاره را من به ایران آورده‌ام. اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آنها را فراهم می‌کردم. اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان روبه‌راه شود...»

آن اتریشی بیچاره که خوشبختانه کارش روبه‌راه شد و توانست اینها را برایمان بنویسد، دکتر ادوارد یاکوب پولاک است. اولین معلم طب مدرن در دارالفنون. آموزش پزشکی نوین را در کشورمان او کلید زد. به دعوت امیرکبیر. ابتدا به زبان فرانسه اما شش‌ماه بعد به زبان خودمان. پولاک خیلی زود فارسی یاد گرفت و فهمید کجای کارمان می‌لنگد. طب ما سنتی بود و زبانمان برای بسیاری از اصطلاحات پزشکی مدرن، معادل نداشت. پس آستین بالا زد و به کمک میرزامحمدحسین افشار و دیگران فارسی را با پزشکی مدرن آشتی داد.

جانشینانش در دارالفنون هم از او پیروی کردند. هم تولوزان فرانسوی، هم شلیمر هلندی. تولوزان پنجاه کتاب و مقاله پزشکی برایمان نوشت و شلیمر یک لغت‌نامه پزشکی را به کمک میرزاعلی‌اکبرخان‌نفیسی از فرانسوی به فارسی برگرداند. فارسی زنده بود و زنده‌تر شد. زنده و زایا. نوپذیر و نوآور.

اما زمان گذشت و ورق برگشت. حالا دیگر سال‌هاست که زبان فارسی آن سرزندگی و اعتمادبه‌نفس را در مواجهه با تازه‌های طب ندارد. کتاب‌های مرجعی که دانشجویان باید بخوانند، به ندرت به زبان فارسی است. شاخص‌های ارزیابی و ارتقای اساتید نیز به گونه‌ای تعریف شده که ارزش چاپ یک مقاله انگلیسی در مجلات خارجی بسیار بیشتر از چندین مقاله و کتابی است که به زبان فارسی و برای مخاطبان فراگیر نوشته باشید. بسیاری از استادان به همین بهانه از سپهر عمومی و رسانه‌های فراگیر فاصله گرفتند. حالا انبوهی از اصطلاحات پزشکی بر دستمان مانده که معادل فارسی ندارد و زبان ما در بیان تازه‌های طب و آموزه‌های بهداشت هر روز نارساتر می‌شود.

بیگانه شدن زبان مادری در دانشگاه‌ها منحصر به زبان و میهن ما نیست. این یک مشکل جهانی است که باعث شده درس ادبیات از دهه هفتاد میلادی در دانشگاه‌های آمریکای شمالی و به تدریج در سایر نقاط جهان جدی گرفته شود. تجربه آن دانشگاه‌ها نشان داده که دانشجو باید کاربرد زبان مادری را در رشته تخصصی خود ببیند تا به آن دل ببندد. به عبارت دیگر، درس ادبیات دانشجویان علوم پزشکی باید ادبیات کاربردی باشد؛ نه ادامه ادبیات دبیرستان. به عنوان مثال، دانشجوی پزشکی باید نقش ادبیات را در گفتگوی پزشک و بیمار احساس کند.

بنابراین طرف این دعوا اصلا زبان انگلیسی نیست که عده‌ای بگویند به جای انگلیسی برویم سراغ چینی. مشکل اصلی، از دست رفتن زبان گفتگو با بیمار است؛ گفتگویی که به تعبیر گادامر در کتاب «رازوارگی سلامت» جانمایه طبابت است. به همین دلیل است که حتی در متن یک کشور انگلیسی‌زبان که از پیشگامان پزشکی دنیاست، دکتر دنیل افری (استاد دانشگاه نیویورک) کتاب هشداردهنده‌ای می‌نویسد با این عنوان آشکار: «آنچه بیمار می‌گوید، آنچه پزشک می‌شنود». حرفش این است که بیگانه شدن زبان مادری در این رشته تخصصی باعث شده بین ادبیات مردم و پزشکان فاصله بیفتد: «...و با رشد بیشتر علم پزشکی و پیچیده‌تر شدن بیماری‌ها، فاصله میان آنچه بیمار می‌گوید و پزشک می‌شنود- و برعکس (آنچه پزشک می‌گوید و بیمار می‌شنود)- چشمگیرتر می‌شود.»

بیش از سه دهه است که نظام‌های پیشگام آموزش پزشکی در دنیا برای درمان این درد از ادبیات و هنر و علوم انسانی کمک می‌گیرند تا در کالبد خسته علوم پزشکی، روح تازه بدمند. این یکی از حلقه‌های مفقوده در نظام آموزشی ماست که تولد و تکامل آن می‌تواند به ارتقای سلامت جامعه نیز کمک کند.

۲۰ سال پس از ورود «آن اتریشی بیچاره» به ایران، نویسنده‌ای در حومه پاریس متولد شد که در جوانی آرزو داشت با نویسندگی بتواند همسنگ طبابت پدر به وطن خدمت کند. مارسل پروست در میانسالی به آرزویش رسید و در بحبوحه جنگ جهانی اول توانست طولانی‌ترین رمان تاریخ را «در جستجوی زمان از دست رفته» به ادبیات هدیه دهد.

آن اتریشی و فرانسوی و هلندی به ادبیات پزشکی ما چنین خدمتی کردند. خودمان دریغ نکنیم.

*عضو هیئت علمی مرکز ملی تحقیقات راهبردی آموزش پزشکی

*عضو گروه فلسفه، اخلاق پزشکی و اخلاق زیستی فرهنگستان علوم پزشکی

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1804011

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 4 =