در یکی از راهپیماییهای فضایی، این دو برای تعمیر تلسکوپ فضایی هابل از ایستگاه خارج میشوند اما پس از مدتی با یک پیام اضطراری مواجه میشوند که از زمین برای آنها مخابره میشود. پیام این است که یکی از ماهوارههای جاسوسی روسیه منهدم شده و قطعات آن با سرعت زیادی به سمت آنان در حال حرکت هستند. در این وضعیت ناگوار اتفاقات زیادی میافتد که باعث میشود تنها یکی از این فضانوردان به سلامت به زمین بازگردد. اما در یکی از صحنههای این فیلم، مت کوالسکی با بازی جورج کلونی به دلیل از کار افتادن تجهیزات پیشرانی که به او متصل بوده در فضا رها شده است. او تا زمانی که اکسیژن دارد میتواند زنده بماند و تا همچنین تا زمانی که حالت شناوریاش او را چندان دور از دسترس نکرده باشد، ارتباط رادیوییاش با رایان استون با بازی ساندرا بولاک برقرار است.
او که مرگش حتمی و البته غریب و دردناک است، در آخرین باری که صدایش شنیده میشود، موقعیت خود نسبت به کره زمین را شرح میدهد و میگوید: «من الان دارم چیزی را میبینم که هیچکسی نمیبیند. طلوع خورشید روی رودخانه گنگ!» زاویه دید افراد نسبت به اشیا، چیزها، وقایع، مناظر و رویدادها یکی از چیزهایی است که فیلسوف را از دیگران جدا میکند. فیلسوف همان چیزی را میبیند که بقیه میبینند اما از جایی میبیند که کسی نمیبیند! این مفهوم در گزارههای مختلف به شیوههای مختلف آمده است: در آستانه ایستادن، روی شانه غولان ایستادن و ... همین ایستادن در جای متفاوت است که ابوعلی سینا را از ابوسعید ابوالخیر متمایز میکند. ابوعلی نظر به خرد دارد و روی زمین راه میرود. اما ابوسعید نظر به روح دارد و روی آب راه میرود!
اما آیا فیلسوفان تنها کسانی هستند که میتوانند به حقایق امور پی ببرند و به بطن ماجرا راه یابند؟ برخی معتقدند که فیلسوفان، نخبگان و متخصصان در اقلیتی هستند که به قول ارسطو علم به موجودات از آن سو که هستند را پیدا میکنند یا به قول ابنسینا بر حقیقت اشیا آگاهی مییابند یا به قول ملاصدرا کسانی فیلسوف هستند که از طریق آگاهی پیدا کردن بر جهان، نفس خود را استکمال میبخشند یا به قول توماس هابز کسانی فیلسوف هستند که به علم روابط میان علت و معلول مجهز شوند. اما همه این تعاریف حداقلی و قبضی است. واقعیت این است که تعریف حداکثری و بسطی از فیلسوف بیشتر با مواد و مصالح تشکیل دهنده جهان معرفتی معاصر ما سازگار است. در تعریف حداکثری از فیلسوف، ما با طیف متنوعی از مشارکتکنندگان در امر فلسفی و فهم فلسفی مواجه هستیم. این تعریف با بازگشتی به یونان باستان که در آن فیلسوف را دوستدار دانایی معرفی میکند محقق میشود و همه طیفهای عالی و دانی فهم فلسفی را دربرمیگیرد. از پیچیدهترین فیلسوفان که عمیقترین مضامین را تبیین میکنند نظیر هایدگر و نیچه گرفته تا کسانی که تبیین پیچیدهای این فیلسوفان را شرح میدهند نظیر لئو اشتراوس و کارل لویت. از کسانی که شروحِ متون اصلی فلاسفه را میخوانند مثل همه دانشجویان رشته فلسفه گرفته تا کسانی که حتی قدرت خواندن شرحهای ساده از متون فیلسوفان را ندارند اما این نیاز به توضیح بنیادین درباره جهان و جان و زمان به صورت سوالهای ابتدایی را میفهمند و به آن باور دارند.
در تعریف انقباضی، فیلسوف کسی است که به نحو بنیادین و تخصصی به تامل درباره مفاهیم بزرگ زندگی آدمی میپردازد. ابزار حیاتی فیلسوف در این فرآیند پرسشهای او هستند. اساسا در فلسفه پرسش کلیدیترین راه وصول به حقیقت است. هر چند که بسیاری بر آن هستند که در فلسفه حقیقت موضوعیت ندارد، بلکه دوستداری حقیقت موجه مینماید. بر این اساس بسیاری سوال را در فلسفه اصیلتر از جواب میدانند. اما گروهی هم هستند که کار فلسفه را پاسخ به نیازهای ذهنی آدمیان میدانند ولی هر دو گروه، فلسفه را اشرف علوم میدانند و فلاسفه را رئیسان جهان و حکیمان را حاکمان جهان!
در یک معنای دیگر فیلسوف بودن به معنای تکرار کردن حرفهای فیلسوفان گذشته نیست، بلکه به معنای اجتهاد در مبانی فیلسوفان گذشته و یا حداقل تفسیر حرفهای آنان است. اگر نه اجتهادی در میان باشد و نه تفسیری، فلسفه متوقف میشود و خرد فلسفی دچار زوال میشود. در این وضعیت است که وقتی خبر فرود ماهنشین آپولو11 به سطح ماه منتشر میشود، کسی پیدا میشود و بر طبق مبانی فیلسوفان گذشته میگوید: فرود بر کره ماه امکانپذیر نیست. زیرا بر اساس جهانشناسی قدمایی متحرک بر متحرک امکان قرار گرفتن ندارد! این جمود ذهنی به خاطر عدم اجتهاد و تفسیر مبانی هستیشناسی و جهانشناسی تفکر قدمایی است. ما باید دریابیم که گذشتگان اگر چه فضل تقدم داشتهاند، تقدم فضل ندارند. بتهای هیولاهیکلی که از امثال ملاصدرا در تفکر معاصر ساخته شده است، باعث شده است نه تنها نتوانیم از نظیر این متفکران قدمایی عبور کنیم، بلکه قدرت نقد خود در مواجهه با نظام فکری آنان را نیز از دست دادهایم. اما باید بدانیم که اگر چه ما در برابر غولی به نام ملاصدرا کوتولهای بیش نیستیم، اما کوتولهای هستیم که بر دوش یک غول ایستادهایم و لاجرم بیش از او میبینیم و میدانیم و این حق را داریم که وقتی از فلسفه در دوران جدید سخن میگوئیم ارجاعی به ملاصدرا ندهیم.
* نویسنده و روزنامهنگار حوزه اندیشه