محمد بن زکریای رازی مشهورترین پزشک ایرانی و نامی بسیار معتبر و هم طراز بقراط و جالینوس در تاریخ پزشکی و انسانی عالم و فاضل و عادل که به اعتدال زیست و مروج آن بود.

البته ناعادلانه متهم به نگارش کتبی در رد نبوت (مخاریق‌الانبیاء) و کُتب مُنزله حق (در حالی که در ابتدای کتاب السیره الفلسفیه خود چنین جمله‌ای دارد: « و نبدا من ذالک بکتاب البرهان اذ کان اجل الکتب عندی و انفعها بعد کتب الله المنزله») شد و صرفا بنابه جمله‌ای که ابن سینا در رساله الاجوبه و الاسئله در جواب بیرونی در باب او داشت، به صورت مطلق مقابل ابن سینا قرار داده شد و به نام شخیص او (رازی) چه توهین‌ها و دشنام‌های نفرت‌انگیز به او (ابن سینا) داده نشد، کتابی دارد به نام السیرة الفلسفیه که با عنوان سیرت فلسفی توسط عباس اقبال ترجمه و در سال 1315 توسط مطبعه مهر به چاپ رسیده است. کتابی مختصر که در اصل مرام‌نامه فلسفی محمدبن زکریای رازی است. (البته مهم‌ترین آثار در باب شناخت رازی در پنجاه سال اخیر آثار استاد دکتر مهدی محقق است)

کتاب با گلایه رازی از برخی اهل نظر و تمیز و تحصیل آغاز می شود که وی را به انحراف از سیره حکما متهم کرده و به عیبجویی و شکستن قدر و منزلتش برآمده اند. محور این گلایه از سوی عیب جویان، مقایسه رازی با سقراط است و اینکه رازی از راه و رسم حکیمی بزرگ چون سقراط کناره گرفته، زندگی مجللی را برگزیده و از آن ساده زیستی و به ویژه استخقاف دعوت سلاطین که سنت سقراط بود، دوری نموده و خلاصه اینکه در زندگی راه معاش را برگزیده است. رازی مبنای این عیب جویی ها از سوی منتقدانش را اختلاط با عامه مردم و اشتغال بر امور معاش دانسته است.

شرح رازی بر این عیب جویی و تلاش مخالفان در کاستن از منزلت او در جامعه بسیار جالب است. وی این نظر منتقدان در باب سقراط که دارای چنان سنت و شیوه ای بوده است را می پذیرد اما با تقسیم حیات سقراط به دو دوره افراط و اعتدال ، تداوم زندگی سقراط یر شیوه افراط را بر نمی تابد . از دیدگاه رازی سقراط پس از مدتی پی برده است که این همه بر جسم و جان سخت گرفتن و خود را از مواهب زندگی محروم کردن، زیستن بر بنیاد حکمت و عدالت نیست به همین دلیل از آن مسائل عدول کرده و صاحب زن و فرزند شده و از مواهب زندگی بهره جسته است. بنابر این از دیدگاه رازی اعتدال سنتی بود که سقراط آن را برگزید همچنان که بودا پس از 9 سال ریاضت و مراقبه با کلام پیرمردی که خطاب بر فرزندش می گفت: فرزندم سیمهای ساز را اگر محکم ببندی پاره می شود و اگر شل ببندی از آن صدایی در نمی آید، راه اعتدال را برگزید. نکته مهم اینکه رازی در مرامنامه زندگی و فلسفی خود به پیروی از حکیم محبوب خود سقراط بر اعتدال تکیه نموده و می دانیم ارسطو نیز فیلسوف اعتدال بود، پس چرا برخی بر مخالفت رازی بر ارسطو تأکید و تبلیغ بسیار می کنند تا مستمسکی برای توهین های رکیک و وسیع خود علیه بزرگترین عقل فلسفی جهان اسلام یعنی ابن سینا بیابند!!!گرچه می پذیریم در مواردی در قیاس میان آرای افلاطون و ارسطو ، رازی حکم به حقانیت رای افلاطون می داد. اما نه این اختلاف نظر رازی را بزرگترین دشمن ارسطو می ساخت تا دشنام به ارسطوئیان مسلمان را مباح سازد نه از فلسفه رازی فلسفه ای ایرانی مقابل فلسفه یونانی می ساخت.

بر این اعتدال، رازی تأکید بسیار دارد حتی با شرح مسئله در کتاب «طب روحانی» اش خواننده را به این معنا ارجاع می دهد که: «پوشیده نیست که فضل مرد چنان که در کتاب طب روحانی گفته ایم در فرو شدن در شهوانیات و ترجیح نهادن آن بر امور دیگر نیست بلکه حق آن است که مرد از هر چه که بدان نیازمند است به قدر لزوم برگیرد و اندازه نگاه دارد تا در پایان لذتی که دریافته است او را اَلمی فرا نرسد. سقراط نیز از حدی که افراط شمرده می شد و در حقیقت سزاوار ملامت و موجب خرابی عالم و انقطاع نسل بود عدول کرد... و ما اگرچه در عالم قیاس، سزاوار نام فلسفه نیستیم لیکن در مقابل کسانی که شیوه ایشان فلسفه نیست حق آن را داریم که این نام را جهت خود بخواهیم.» (الطب الروحانی)

رازی پس از این به شرح اصول سیرت فلسفی خود می پردازد، اصولی که ما را در درک آن به آثار دیگر خویش یعنی «علم الهی» و «طب روحانی» و نیز «در ملامت کسانی که به ادعای فلسفه عمر را در تحصیل زوائد هندسه می گذارند.» و نیز «شرف صناعت کیمیا» حواله می دهد به ویژه بر «طب روحانی» تأکید می کند که هر که می خواهد سیرت فلسفی رازی را بشناسد بی نیاز از مطالعه طب روحانی نیست، پس رازی شش اصل را به عنوان اصول سیرت فلسفی خود به این شرح ارائه می‌دهد:
«1- هر کس را پس از مرگ حالیست خوش یا ناگوار نظیر حالی که او قبل از تفرقه میان جسم و جان داشته
2- کمال مطلوبی که در پی آن موجود شده و به سمت آن رهسپاریم. تحصیل لذات جسمانی نیست بلکه طالب علم و به کار داشتن عدل است تا بدین وسیله از این عالم رهایی یافته به عالمی دیگر که مرگ و الم را در ساحت آن راهی نیست هدایت شویم.
3- خواهش نفس سرکش و طبع حریص ما را به دنبال لذات آنی می کشد، لیکن عقل بر خلاف غالباً ما را از طی این طریق نهی می کند و با موری شریف تر می خواند.
4- پروردگار ما - که از او چشم ثواب داریم و بیم عقاب - بر ما نگران است، از راه رحمت آزار بر ما نمی پسندد، ستم و نادانی را از ما زشت میدارد و از ما خواستار عدل و علم است بنابر این کسی که به آزار پردازد و سزاوار آزار شود به قدر استحقاق گرفتار عقوبت او خواهد شد.
5- هیچ کس نباید در پی لذتی رود که الم ناشی از کماً و کیفاً بر آن لذت بچربد.
6- قوام عالم و بنای معیشت مردم بر روی اشیائی جزئی است از قبیل زراعت و بافندگی و نظایر آنها که ایزد جلیل عزیز راه بردن آنها را برای رفع حوائج زندگانی در عهده ما گذاشته.
این اصول مسلمه ای است که بیانات ما بر آنها مبتنی خواهد بود، پس گوییم: چون لذات و آلام دنیایی با گسیختن رشته عمر نابود می شود و لذات عالمی دیگر که جاوید است پایدار و بی پایان خواهد بود پس از آنکه لذت باقی نامتناهی را به لذتی محدود و ناپایدار بفروشد مغبون است.» (السیره الفلسفیه)

به این اصول بنگرید(و به ویژه اصل 4) تا به عمق تهمتهایی که به رازی زده شد و دهری انگاشته شد و ضد نبی و امام، پی برید. فرزند زکریایی که در کتاب طب روحانی خود کسب فضائل حمیده و رد صفات رذیله را اصل و بنیاد فلسفه خود می داند. وی در این کتاب که ظاهرا مقابل کتاب طب منصوری (که در باب طب جسمانی بود) نگاشته شد متذکر می شود مراد از فلسفه یا پیروی از کسانی است که فلسفه را معرفت بر صناعت هندسه می دانند یا متابعت از کسانی که ورود به فلسفه را با غرض و مقصود اصلاح اخلاق نفس درست می دانند و گروهی که فلسفه را همان علم منطق می دانند. رازی متذکر می شود از سه رأی فوق من رأی دوم را بر می گزینم که همان رای افلاطون حکیم و پیروان اوست. طریقی که نفس به اکتساب اخلاق حمیده دست یازیده و از مهلکه شر و حرص بر شهوات می گریزد. این رأی رازی او را به تعریف بسیار مشهور فلسفه در آن عصر می رساند که «فلسفه تشبه به خداوند است به قدر طاقت انسانی برای تحصیل سعادت ابدی» (التعریفات جرجانی، ص 174)

این کتاب بیست فصل دارد که شامل شرح مفاهیم زیر است:
فصل اول به فضل عقل و مدح آن اختصاص دارد. فصل دوم در رد و مبارزه با هوی است به ویژه با تأثیر از رأی افلاطون در این باب، باب سوم اختصاص به شناخت عوارض نفس دارد. باب چهارم در باب ضرورت شناخت عیوب نفس است (که ظاهراً جالینوس هم کتابی به این عنوان داشته) فصل بعد اختصاص به ضرورت دوری از عشق و الفت دارد از این رو که کور می کند و کر . فصول بعدی شرح آفاتی است که نفس را را از حقیقت روحانی خود باز می دارد و به عبارتی همان مهلکه هایی است که غزالی در احیا بدانها اشارت دارد چون غضب، حسد، کذب، بخل، غم، شراب، جماع، ولع، عبث. و فصلی که به سیرتهای فاضله اختصاص دارد یعنی سیرت افاضل فلاسفه که به تعبیر رازی چنین است: و هی بالقول المجمل معامله الناس بالعدل و الاخذ علیهم من بعد ذالک بالفضل و استشعار العفه و الرحمه و النصح للکل و الاجتهاد فی نفع الکل ، الا من بدا منهم بالجور و الظلم و سعی فی افساد السیاسه و اباح ما منعته و حظرته من الهرج و العبث و الفساد.» (الطب الروحانی)

بنابر این طب روحانی رازی اصلاح نفس است و تخلق انسان به اخلاق الهی و طب جسمانی او صحت و حفظ بدن از امراض. آنکه در کنار طب جسمانی اش ، طب روحانی می نگارد و فلسفه خود را وصول به طب روحانی می داند یعنی تکیه بر اصلاح نفس و نحات او از افساد و اثر خود را چنین به پایان می رساند:« و اذ قد اتینا علی قصد کتابنا هذا و بلغنا آخر غرضنا فانا خاتمون کلامنا بالشکر لربنا عزوجل. فالحمدلله و اهب کل نعمه و کاشف کل غمه حمدا بلا نهایه کما هو اهله و مستحقه » نمی تواند فیلسوف دهری باشد و ضد نبوت و کُتب مُنزله حق.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 701234

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =