«خب حالا با اطمینان می‌توان گفت دور مخملباف به پایان رسیده است، دوری که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد... از همان اول با کمال تاسف معلوم بود که مخملباف از آن تب‌های تند است که زود سرد خواهد شد، اما همان تندی و داغی مانع از آن بود که این برودت قریب الوقوع را باور کنند. اما امروز دیگر در وجود او، باید «ایمان بیارویم به آغاز فصل سرد.» «نوبت عاشقی» و «شبهای زاینده رود» از لحاظ ساختار سینمایی به اولین کارهای دانشجویان بی‌استعداد سینما شبیه هستند و بنابراین، اصلا نباید درباره آنها به عنوان فیلم سخن گفت.»

به گزارش رجا، این یکی از فرازهای نظرات انتقادی شهید سید مرتضی آوینی درباره محسن مخملباف است که در سال 67 در لابلای نقدهای سینمایی او آمده است.

آوینی در یادداشت «مضمون عشق در جشنواره نهم» در جلد دوم آینه جادو، البته انتقاداتش به مخملباف را به سالها قبل باز می‌گرداند و می‌نویسد: «آنچه که باعث می‌شد تا ما علی‌رغم آگاهی‌مان از تحولات فکری و درونی او سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را وا داشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم.»

سید مرتضی آوینی که پنج دوره یادداشت‌هایش درباره فیلم‌های جشنواره‌های فیلم فجر در کتاب «آینه جادو» گرد آمده است، در مورد کارهای بسیاری از کارگردانان ایران نقدهای عالمانه نوشته است. اما در این میان محسن مخملباف که همواره به عنوان عنصری رادیکال در میان سینماگران پس از انقلاب شناخته می‌شد، کارش از نوشتن «مانیفست سینمای اسلامی» به جایی رسید که آرام آرام زاویه انحراف از معتقدات اولیه‌اش، در فیلم‌هایش روشن شد.

این البته قضاوت کسانی بود که به ظاهر مسائل توجه می‌کردند و سید مرتضی درهمان سالهای اولیه او را نه تنها فیلمساز نمی‌دانست بلکه به انحرافات عمیق فکری وشدت گرفتن آن مکررا اشاره کرد. وی در دو یادداشت از سه یادداشتی که به بهانه جشنواره نهم فجر در سال 1369 منتشر شده، تعریض‌هایی به محسن مخملباف دارد که خواندنیست.

«یادداشت‌های یک تماشاگر حرفه‌ای» عنوان مقاله‌ای بلند از سید مرتضی آوینی است که دربردارنده یادداشت‌هایی کوتاه درباره عمده فیلم‌های حاضر در جشنواره است. مخملباف که به عنوان نویسنده فیلم «فرماندار» نیز در این دوره از جشنواره حاضر شده است، مورد نقد سید مرتضی قرار می‌گیرد. آوینی با میان تیتر «وقتی یک خشکه مقدس فرماندار می شود!» به سراغ فیلم او می‌رود.

آوینی با اشاره به شخصیت وی می‌نویسد: «مسئله‌ مخملباف از «دستفروش» به بعد، فقر و عدالت بوده است بی‌آنکه جواب را پیدا کند، و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه‌ رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی‌دهد. فقط شک می‌کند و دیگران را به شک می‌اندازد و بعد هم رهایشان می‌کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است.»

او در ادامه می‌نویسد: «وقتی که به سینمای مخملباف می‌روی باید قبول کنی که یک ساعت و نیم از زندگی‌ات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمنِ بدخیم، سیاه‌اندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا می‌رسد باز هم هیچ‌چیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اکران عمومی پیدا کند و آدم‌های بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماری‌های فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند و مگر نه اینکه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند که فیلم، کارگردان را لو می‌دهد؟»

آوینی ضمن مقایسه فضای روشنفکرمآبانه «فرماندار» با «هامون» و اشاره به اینکه «این سردرگمی صفت ذاتی روشنفکربازی است»، معتقد است فرماندار سردرگم تر از هامون است.

اهانت مخملباف به شهید رجایی در سال 65
فیلم سینمایی «فرماندار» حاوی اهانت‌هایی به رئیس جمهور شهید رجایی است و این نکته را سید مرتضی با نقل یکی از دیالوگ های فیلم فرماندار مورد اشاره قرار می دهد که می‌گوید: «وقتی یک سیرابی فروش معاون فرمانداری می‌شود و یک کاسه بشقابی رئیس جمهور، معلوم است که کار به کجا می‌کشد.» و سپس می‌نویسد: «مقصود از رئیس جمهور کاسه بشقابی، شهید رجایی است و آدم در می‌ماند که مگر قرار نبود داستان در زمان بنی صدر اتفاق بیفتد!»

مخملباف؛ مدافع لیبرالیسم جنسی
سید شهیدان اهل قلم و تفکر، معتقد است مخملباف هنوز در اصول اعتقاداتش دچار شک و تردید است: «کسی که بر سر عدالت مشکل دارد باید بداند که پای عقل او در مسئله‌ جبر و اختیار می‌لنگد؛ بگذریم از آنکه اصلاً جای مباحثه و حل مسائل فلسفی در سینما نیست. کسی تا به قطعیت نرسیده است نباید فیلم بسازد و اگر هم فیلم می‌سازد تا طرح مسئله کند،

باید داستانی را طراحی کند که در طول آن، در متن وقایع و ارتباط میان افراد، این مسئله وجود پیدا کند. از زبان قاضی فیلم «نوبت عاشقی» می‌شنویم که: «قضاوت به درد کسی می‌خورد که به نتایج عمل مجرم‌ فکر می‌کند نه به دلایلش.» و درست خود آقای مخملباف هم به همین درد مبتلاست.»

آوینی که نمی‌دانست روزگاری کار محسن مخملباف به تولید فیلم «سکس و فلسفه» خواهد کشید، در ادامه این یادداشت او را مدافع لیبرالیسم جنسی معرفی می‌کند و می‌نویسد: «در جامعه‌ای که «جبر موقعیت و شرایط» بسیاری از جوانان کشور را وا داشت تا خود را برای آزادی فدا کنند، «جبر همان موقعیت و شرایط» بچه مسلمان دیگری را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بکشد و در صف اصحاب هربرت مارکز و پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع کند! به راستی از «جبر محیط» چه کارها که برنمی‌آید!»

دور مخملباف به پایان رسیده است
در ادامه همین مقاله بلند، جایی که نوبت به نقد «نوبت عاشقی» و «شبهای زاینده رود» می رسد؛ مرتضی آوینی در همان آغاز، فاتحانه می‌‌نویسد: «خب حالا با اطمینان می‌توان گفت دور مخملباف به پایان رسیده است، دوری که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد.» و بعد هم پیش بینی می کند که: «او هیچگاه فیلمساز نخواهد شد.»

مخملباف که در «نوبت عاشقی» نویسنده و در «شبهای زاینده رود» کارگردان است، اینگونه مورد خطاب فیلسوف فقید سینمای ایران قرار می‌گیرد که: «آقای مخملباف! شما متعلق به قشری از جامعه‌ ایران هستید که هرگز روشنفکر نخواهید شد. شما اگر بخواهید ادای روشنفکرها را در بیاورید فیلمی مثل «شب‌های زاینده‌رود» می‌سازید که یک فیلمفارسی است و هر پلان فیلم داد می‌زند که سازنده‌ فیلم از روشنفکری و مراتب و لوازم آن بی‌خبر است و فقط راه‌گم کرده‌ای حیران است.

فیلم روشنفکری، «پرده‌ آخر» است با ساختی در کمال مهارت. فیلم روشنفکری، فیلم «نقش عشق» است. فیلم روشنفکری خودش داد می‌زند که فیلمسازش متعلق به بورژوازی اشراف‌منش علم‌زده و غرب‌زده‌ ایرانی است. شما فیلمفارسی می‌سازید و از «دستفروش» به بعد، فقط شعار داده‌اید.»

آوینی حتی پا را فراتر می‌گذارد و بنا به شناخت شخصی که از این کارگردان سینما دارد، او را تحقیر می‌کند: «آقای مخملباف هنوز در مرحله‌ «شک» است و خلاف آنچه وانمود می‌شود هیچ‌چیز برای گفتن ندارد. فیلم ساختن برای او نوعی اظهار وجود است و هیچ غایت دیگری را در نظر ندارد. خانه‌تکانی هم نکرده است و فقط در شک خویش عمیق‌تر و عمیق‌تر شده است، اما باز هم حاضر به اعتراف به این حقیقت، لااقل در نزد خویش نیست. او باید روی به صداقت بیاورد تا نجات یابد.»

وی در یک قضاوت کلی درباره شخصیت‌های فیلم‌های مخملباف می‌نویسد: «انسان در فیلم‌های مخملباف موجودی بی‌هویت، سرگشته، کور و حیوان‌صفت است و میان پرسوناژهای او با زندگی واقعی هیچ نسبتی نیست. او همه چیز را برای دستیابی به مطامعی خاص، آن‌سان که خود می‌خواهد شکل می‌دهد، اما از آنجا که هنوز خود به قطعیت نرسیده است، فیلم‌هایش نیز تجسم شکاکیت بی‌انتهای او هستند.»

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 53306

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۹:۴۶ - ۱۳۸۹/۰۱/۱۸
    9 9
    فصل جدید توهین ها و تهمت ها شروع می شود اینجا ایران است کشوری با ادعای عجیب و بسیار در مورد فرهنگ
  • مهران (اوهایو - امریکا) US ۰۴:۲۸ - ۱۳۸۹/۰۱/۱۹
    11 7
    آقای نویسنده! این ها نظرات شهید آوینی بود یا بافته ی شما وچد نقل به مضمون که غالباً برای افترا و بی آبرو کردن افراد به کار می رود. همه چیز اینجا سیاست آمیخته شده؛ حتا نقدهای هنری نیز ایدئولوژیک و حزبی هستند؛ یاد نوشته های بلشویک ها می افتم.
  • بی نام IR ۰۴:۳۲ - ۱۳۸۹/۰۱/۱۹
    11 16
    اینا نظرات شخص آوینی هست، در اینکه مخملباف یکی از بهترین کارگردانان ایرانی هست هیچ شکی وجود نداره
  • جواد IR ۱۲:۰۴ - ۱۳۸۹/۰۱/۱۹
    6 4
    هرکسي ازظن خودشد يارمن (به خوانيددشمن من)
  • سید مرتضی IR ۰۷:۲۸ - ۱۳۸۹/۰۱/۲۳
    9 18
    سلام اری اری این است فرهنگ غلط اینچنینند فیلم سازانه بی هدفی که برای دشمنان قسم خورده هورا می کشند این سرگذشت انسانی است که خود را فروخت ولی قبل از فروختن برای کسانی که می دانستند سوخته شده بود و این سرانجام اقای مجیدی نیز هست امیدوارم این افراد به خود بیایند تا بتوانیم از رجایی ها اوینی ها و بهشتی ها درس بگیریم یک جانباز
  • زري IR ۰۹:۳۷ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۱
    4 1
    يك فيلم نه حتي خوب بلكه قابل قبول هم در كارنامش نداره از توبه نصوح كه به كمدي بيشتر شبيهه تا سينماي مذهبي تا اون فرياد مورچه ها