۰ نفر
۱۸ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۹

روزنامه اعتماد در گفتگویی از پیرمحمد ملازهی، کارشناس دیپلماسی درباره مذاکره برای نجات دریاچه هامون پرسیده است که بخش هایی از آن را می خوانید؛

پيرمحمد ملازهي مي گويد: «اگر واقع بينانه تر بنگريم در ١٠ تا ١٢ سال گذشته هيچگاه در مسير رودخانه ثبات وجود نداشته است. مسير رودخانه از كابل تا سيستان ما محلي است كه طالبان بيشتر اعمال قدرت كردند تا دولت مركزي و دولت مركزي در شرايطي نبوده كه در اين منطقه تاثير بگذارد. فصلي بوده كه باران آمده و آنها به اجبار دريچه سد كچگي را باز كرده اند. ولي برداشت آب در مناطق مختلف چنان است كه چيزي براي مصرف ايرانيان باقي نمي ماند.» گفت وگو با اين كارشناس اهل سراوان در تهران ريشه هاي خشكسالي هامون و مهاجرت را بيشتر ملموس كرد. او توضيح مي دهد: «الان ٩٠ درصد ترياك دنيا در افغانستان توليد مي شود و در همين مدت ١٢ سال اخير توليد آن چهار برابر شده است. اين ميزان براساس آمارهاي سازمان ملل است. در اواخر دوره طالبان مواد مخدر خيلي محدود شده بود. با آمدن امريكايي ها دوباره كشت خشخاش باب شد و بعضا كشاورزان را مجبور كردند.»

آنچه پيش رو داريد علاوه بر واكاوي نقش ديپلماسي در احياي تالاب هامون به اولويت هاي ديپلماسي دولت تدبير و اميد بعد از حضور در سازمان ملل متحد پرداخته است كه مي خوانيد:

خبر مهاجرت ها از شهرستان زابل پيش از هر زمان ديگري نگران كننده شده است و اين فقط ناشي از شرايط نامناسب آن ديار به ويژه خشكسالي است و آب هيرمند در تسلط افغان ها است. ما به افغانستان چگونه بنگريم كه بتوانيم از آنها حقابه هامون و هيرمند را بگيريم و بدين ترتيب بخشي از مشكل محيط زيستي و اجتماعي خود را حل كنيم؟

در افغانستان و به ويژه بعد از سال ٢٠٠١ ميلادي كه تغييراتي در اين كشور رقم خورد سه گروه در اين همسايه ايران مطرح بوده اند: توده هاي مردم، پشتون ها به همراه تكنوكرات هايي كه از استراليا و كشورهاي غربي آمده اند و از سال ٢٠٠١ با روي كار آمدن در اين كشور دولت را به دست گرفته اند. در بين اين توده هاي مردم مهم بوده اند و ما مي توانيم بر قشر روشنفكر و تحصيلكرده اين مردم حساب كنيم. اما بيشتر روي تحصيلكردگان و روشنفكران اين مردم. براساس تقسيم بندي قومي عمدتا روشنفكران و تحصيلكردگان غيرپشتون مناسبات شان با ايران نزديك بوده است. ولي روشنفكراني كه وابسته به قوم پشتون هستند. با ايران فاصله دارند. اين سه تقسيم بندي را بايد در نظر بگيريم. اما عملاآنچه در سال هاي اخير روي داده تحت تاثير همين توازن قدرت بين اين سه رخ داده است.

الان در مرز ايران و افغانستان يعني جايي كه تالاب هامون واقع شده مشكلاتي در پي خشكسالي رقم خورده است كه علاوه بر راه هاي موجود براي كنترل رفع آن يك راه حل هم به وسيله ديپلماسي امكان پذير است و آن الزام افغان ها به تعهدي است كه در مورد حقابه هامون و هيرمند دارند. اگر بياييم و اين بحث را براي مردم ملموس كنيم سوال اين است كه مردم از سياست خارجي چه در ايران و چه در افغانستان چه بهره اي برده اند؟ در ايران مردم با مشكل آب مواجهند و آب در تسلط افغان هاست. از آن سو نيز افغان ها مشكلات عديده اي دارند از جمله نبود زيرساخت ها و اشتغال و بسياري معضلات.

مشكل «هيرمند» سابقه طولاني دارد. مشكل از همان زماني شروع شده كه در چارچوب مذاكرات «عباس هويدا» و «دكتر شفق» كه نخست وزير افغانستان بود توافقاتي حاصل شد ولي هيچگاه جنبه عملياتي به خود نديد. ضمن آنكه آن توافق براي سال هايي كه كمبود آب به وجود مي آيد توافق شد كه ٢٦ ميليمتر در ثانيه افغانستان آب به ايران بدهد. اگر همين توافق را عمل مي كردند مشكلي پيش نمي آمد. حتي مجلس افغانستان هم حاضر نشد اين را تاييد كند و تصويب نكرد در حالي كه يك توافقنامه بود كه در ميثاق هاي بين المللي مربوط به رودخانه هاي مرزي قابل ترسيم بوده است. اما اگر واقع بينانه تر بنگريم در ١٠ تا ١٢ سال گذشته هيچگاه در مسير رودخانه ثبات وجود نداشته است. مسير رودخانه از كابل تا سيستان ما محلي است كه طالبان بيشتر اعمال قدرت كردند تا دولت مركزي و دولت مركزي در شرايطي نبوده كه در اين منطقه تاثير بگذارد. فصلي بوده كه باران آمده و آنها به اجبار دريچه سد كجگي را باز كرده اند. ولي برداشت آب در مناطق مختلف چنان است كه چيزي براي مصرف ايرانيان باقي نمي ماند. چون اين مناطق تحت كنترل طالبان است ناامني سبب شده دولت مركزي افغانستان هم نتواند اين توافقات را عملي كند. در كل ما هم سياست روشني در قبال هيرمند و حقابه پيگيري نكرديم. رودخانه و سابقه تاريخي اش نشان داده سدهاي «كز»ي به صورتي طراحي شده كه براي سال ها پاسخ داده و هيچگاه از آب محروم نمي شده و هر روستايي سد كزي مي ساخته و به اندازه نيازشان برداشت مي كردند و اين دليل نمي شد كه آب به بقيه نرسد. آب به همه به شكل عادلانه مي رسيد. حال اين مشكل فقط از طريق ديپلماسي حل و فصل مي شود و راه ديگري ندارد.

پس بخشي از معضل هم مربوط به شيوه برداشت افغان ها از اين آب است؟

بيشتر آب را مناطقي برداشت مي كند كه حوزه زير كشت خشخاش است. دولت افغانستان خيلي هم نفوذي در آن مناطق ندارد. ايران بايد مذاكرات خيلي جدي در اين باره تدارك مي ديد و از اهرم هاي كه مي توانسته استفاده كند، استفاده مي كرد اما در عمل چنين نكرده است. براي نمونه در كنفرانس توكيو، ايران ٥٠٠ ميليون دلار تعهد كرد. اگر در آنجا هوشياري به خرج داده بودند شرايط مي گذاشتند كه اين رقم پرداخت مي شود به شرط آنكه توافق بر سر حقابه هيرمند اجرايي شود حداقل اين بود كه نشان مي داد ايرانيان حواس شان جمع است. اين حق ايران بوده و «ظاهرشاه» ٢ ميليمتر مكعب نيز بر آن اضافه كرده است. ٢٦ ميليمتر مكعب حق طبيعي ايران است و ٢ ميليمتر هم ظاهر شاه خودش افزوده بود. بحث اين است كه اجرايي نشده است. ايرانيان خيلي قوي در اين موضوع ظاهر نشده اند.

فكر مي كنيد مشكل وزارت خارجه بوده يا وزارت نيرو يا سازمان حفاظت محيط زيست كه نتوانسته اين مساله را به خوبي مطرح، برجسته و پيگيري كند؟

همه ساده ديده اند قضيه را. وقتي سال هاي پرآبي است اصلامشكلي نيست. به ويژه در بهار آب به اندازه كافي به ايران مي رسد. الان مشكل ناشي از آن است كه اصلاآبي نيامده است. اين را بايد حل كرد كه افغان ها توافق را در هر شرايطي اعمال كنند. اين توافق براي سال هاي پرآب نيست بلكه براي سال هاي كم آب است. شايد وزارت نيرو و شايد وزارت خارجه سهل انگاري كردند.
اهميت موضوع براي مقامات دولتي ما مشخص نشده است و احتمالافكر كرده اند حالاسال بعد با بارندگي بيشتر مشكل حل مي شود حداقل اين تصور نبوده كه قحطي چنان مي شود كه سيستان در خطر قرار مي گيرد، وقتي هامون خشك شده و روستاها را برده زير ريگ و مردم مجبور به مهاجرت شده اند: آنگاه مسوولان هم دريافته اند اين مساله چه ابعادي دارد با اين حال هنوز هم به صورت جدي كاري در اين زمينه صورت نگرفته است.

شما به نكته اي اشاره كرديد كه همين مي توانست مبناي مبارزه با توليد مواد مخدر باشد. اگر دولتمردان ما هدفمند طراحي نقشه مي كردند و با بهانه قرار دادن آب هيرمند و مدل هايي از اين دست براي حفاظت كشور در برابر مواد مخدر گام برمي داشتند يا ترفندي ديگر مي انديشيدند هم كمتر درگير مواد مخدر و ترانزيت آن بوديم و هم آب كافي مي داشتيم؟

الان ٩٠ درصد ترياك دنيا در افغانستان و در همين مدت ١٢ سال اخير توليد شده است. اين ميزان براساس آمارهاي سازمان ملل است. در اواخر دوره طالبان مواد مخدر خيلي محدود شده بود. با آمدن امريكايي ها دوباره كشت خشخاش باب شد و بعضا كشاورزان را مجبور كردند. حتي طرح ايران براي كشت جايگزين با شكست مواجه شد. به خصوص در منطقه هلمند. هلمند الان هم مركز اصلي قدرت طالبان و هم توليد خشخاش است. بيشترين خشخاش افغانستان در اين منطقه توليد مي شود كه آب آن از آنجا تامين مي شود. برداشت غيرمنصفانه از آب هيرمند باعث توسعه كشت بيشتر خشخاش شده و هرچه خشخاش بيشتري توليد شود، آنگاه ترانزيت و بعد مشكلات بيشتري ناشي از مواد مخدر به وجود مي آيد. مشكل ديگر هم هست موضوع تجزيه قدرت در مناطق خاص افغانستان است. براي مثال فرمانده اي محلي در اين منطقه داريم كه بيش از ٢٥ هزار نيرو تحت امر خود دارد و حتي بهتر از نيروهاي پليس حقوق مي گيرند و سر موقع هم دريافت مي كنند. بديهي است كه اين دستمزد از مواد مخدر تامين مي شود. تجزيه قدرت در اين مناطق پيش آمده است. دولت افغانستان در خيلي از مناطقي كه خشخاش توليد مي شود اصلاكاره اي نيست. اگر واقعا ايران و هر كشور ديگري بخواهد گريبان خود را از مواد مخدر رها كند تنها راه اين نيست كه مركز را ببندد. ما مرز ٩٠٠ كيلومتري داريم با افغانستان كه همه اش دشت است: راه حل اين است كه بايد به دولت افغانستان و تحكيم و تثبيت آن كمك كنيم. مواد مخدر آنقدر سودآوري دارد كه به هر شكلي انگيزه ايجاد مي كند كاروان هاي مسلح هم نمي خواهد، گاهي افرادي را جذب مي كنند كه به صورت كولبري بيايند و مواد را نقل كنند. شيوه هاي متفاوت تري استفاده مي كنند. ايران بايد كمك كند كه اين تجزيه قدرت برطرف شود و به قدرت گرفتن دولت مركزي در اين كشور كمك بيشتري كند. اين را در نظر داشته باشيد كه اگر همين الان پاكستان جلوي ورود آرد را بگيرد مردم افغانستان به شدت دچار مشكل مي شوند. نفع ملي افغانستان در گندم است ولو نفع كمتري نسبت به خشخاش دارد ولي بهتر از آن است كه خشخاش بكارند و پول آن به جيب طالبان برود و كشور همسايه هم آسيب ببيند.

پس در حال حاضر و شرايطي كه هامون با مهاجرت تعداد زيادي از ساكنانش مواجه است اين سياست خارجي و ديپلماسي نيست كه به كمكش بيايد و بايد راه هاي ديگري را براي نجات هامون و هيرمند و مردمانش جست؟

 

راه حل ديگري ندارد فقط از طريق سياسي بايد اين مساله را حل كرد. سيستان از لحاظ آبهاي زيرزميني به گونه اي است كه با چاه نمي توان به آب رسيد. راه هاي جايگزين هم بوده است مثلاچاه نيمه ها تجربه خوبي بود. ولي خود اين هم هزينه هاي بالامي خواهد و از دست مردم كاري برنمي آيد. بنابراين مردم هر وقت قحطي بوده سفر كرده اند و هر وقت مناسب بوده برگشته اند. با اين شرايط دل همه مهاجران در گرو سيستان است. مردم آن منطقه علاقه خاصي به آن خاك دارند. اگر برويد در كوير دويست كيلومتر به دل كوير بزنيد مي بينيد كسي نيست و بعد مي بينيد چند كپر است و بعد از ساكنان آن كپرها بپرسيد چرا اينجا مانده ايد مي شنويد كه مي گويند ما به همينجا تعلق داريم. شايد براي دولتمردان قابل فهم نباشد كه چرا مردمي اين همه شرايط سخت را تحمل مي كنند. اما اگر آب نباشد سيستان هم نخواهد بود بعلاوه اينكه آب هاي زيرزميني هم در خطر است. افت آب زيرزميني ايران بالاست. هركس رسيده چاه زده و آبي كه طي ميليون سال به عنوان سفره هاي زيرزميني جمع شده را با احداث چاه بيرون مي كشند و مصرف مي كنند. ما در آب و خاك و محيط زيست خيلي برنامه مشخصي نداشته و دچار نوعي روزمرگي شده ايم و مي گوييم حالامساله امروز حل شود تا فردا.

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 407843

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 5 =