پژوهشگر برجسته زبان و ادبیات پارسی از پیوند خود با کتاب می‌گوید؛ از کتابخانه‌ای که در طول سالیان افزون بر 10 هزار جلد کتاب در آن نشانده. شهره به این بود که هرگز کسی او را بدون کتاب ندیده. نیاز مهارناپذیرش به خواندن، خانه‌ای انباشته از کتاب ساخته، که خود می‌گوید گاهی موجب عتاب همسرم می‌شود.

دکتر میرجلال‌الدین کزازی درباره کتابخانه شخصی خود عنوان کرد: کتابخانه شخصی من از روزگار دانش‌آموزی آغاز گرفت؛ روانشاد پدر که مردی دلبسته تاریخ، فرهنگ و ادب ایران بود، ما را به خواندن کتاب برمی‌انگیخت و من پیش از آن‌که به دبستان بروم با کتاب آشنایی و پیوند داشتم.

در ادامه گزیده ای از گفت‌وگوی کزازی با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) را می خوانید:

- هنگامی که به دانشگاه رفتم، به راستی هسته کتابخانه شخصی من آغاز گرفت. هر چه می‌توانستم و مایه دانشجویی به من اجازه می‌داد، کتاب می‌خریدم. گونه‌ای نیاز مهار ناپذیر به خریدن و خواندن کتاب در من پدید آمده بود، به گونه‌ای که نمی‌توانستم بسیاری از آنها را بخوانم و آنها را می‌خریدم تا هر زمان که توانستم به خواندن آنها بیاغازم.

- در آن زمان آقای جعفری مدیر بسیار شایسته و بنیانگذار انتشارات امیرکبیر، به کاری بسیار ارزشمند پرداخته بود؛ او به دانشجویان امکان می‌داد تا هزار تومان از کتابفروشی‌های امیرکبیر کتاب بخرند و سپس هر ماه صد تومان از این مبلغ را بپردازند؛ البته کسی باید پشت برگه‌ای را امضاء می‌کرد. من از این امکان بیشترین بهره را بردم.

- یاد دارم که نخستین بار با شور و شوق فراوان به کتابفروشی رفتم تا هزار تومان کتاب بخرم؛ هزار تومان در آن زمان پولی هنگفت بود و این کتاب‌ها آنچنان پرشمار بودند که ناچار وانتی اجاره کردم تا آنها را به خانه ببرم. دیوان‌های شعر و متن‌های ادبی پارسی و شاهکارهای ادبی جهان. در آن زمان خانواده من در شهرستان بودند و من در تهران در مکانی در خانه یکی از خویشان به گونه پانسیون زندگی می‌کردم. آنجا گنجه‌ای ‌داشتم که کتاب‌ها را در قفسه‌های آن و پاره‌ای را هم در کنار دیوار گذارده بودم. چندی به شهرستان رفتم و هنگامی که برگشتم و دیدم که قفسه‌های آن گنجه از گرانی انبوه کتاب‌ها شکسته است.

- آمار باریک و روشنی در اینباره ندارم اما می‌انگارم که افزون بر 10 هزار پوشینه (جلد) کتاب در کتابخانه شخصی‌ام در کرج دارم؛ البته پاره‌ای از کتاب‌هایم در خانه پدری‌ام در کرمانشاه مانده و نتوانستم آنها را بیاورم.

- ناگفته پیداست که بیشینه کتاب‌های من شاهکارهای ادب پارسی، دیوان‌ها، کتاب‌های نوشته و نثری از بزرگان کهن تا امروز به چاپ رسیده است؛ گذشته از آن کتاب‌های به اصطلاح آبشخوری، مانند فرهنگ‌های واژگان یا فرهنگ‌های دیگر، گذشته از آن کتاب‌های برجسته ادبی جهان و شاهکارهای ادب اروپایی که برخی به زبان نخستین و بسیاری برگردان پارسی، از آن روی که از سالیان کودکی زبان دوم من زبان فرانسه بوده، کتاب‌های بسیاری هم به این زبان دارم.

- همین‌طور بخشی از کتابخانه‌ام را هم کتاب‌های خود من که افزون بر 90 عنوان است، می‌سازد؛ همین‌طور پژوهش‌های گوناگون ادبی از اسطوره‌شناسی، گزارش شاهکارهای ادب پارسی، برگردان‌هایی از شاهکارهای ادب اروپایی و همین‌طور متن‌هایی که ویراستم نیز در این کتابخانه جای دارند.

- بانوی من هم با کتاب بیگانه نیست؛ کتابخوان است و کتاب را دوست می‌دارد به ویژه کتاب‌هایی را که با شیوه‌ای چشم‌نواز چاپ شده‌اند؛ اما با این همه، انبوه این همه کتاب که جا بر چیزهای دیگر تنگ کرده، او را هم به ستوه آورده و گاهی من ناچار می‌شوم که از راه‌های نابهره کتاب به خانه آورم، چراکه با عتاب ایشان روبه‌رو می‌شوم؛ البته این کار هیچگاه پوشیده نمی‌ماند!

- این کتابخانه شخصی است و کسانی هموند(عضو) این کتابخانه نیستند، مگر این‌که از دوستان یا دانشجویان من کتابی نیاز داشته باشند که نتوانند آن را بیابند، من آن کتاب را به ایشان می‌دهم، زنهار با این پافشاری که کتاب را باید پس از مطالعه بازگردانند.

- یکی از گزینه‌هایی که می‌توان برای آینده کتابخانه بدان اندیشید، بی‌گمان پیشداشت آن یا ارمغان‌کرد آن به دانشگاه یا نهادی فرهنگی است. اگر گزینه‌ای دیگر یا بهتر درکار نباشد من چنین خواهم کرد. اما اگر فرزندانم که می‌دانم دوستدار کتاب هستند، همچنان در سالیان آینده که به گُمان پنه‌های زیستی همچنان بیش کاستی خواهد گرفت با کمبود جا روبه‌رو بودند و نمی‌توانستند کتابخانه‌ای گسترده داشته باشند، من کتابخانه شخصی‌ام را پیش‌داشت خواهم کرد به یکی از سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی و آموزشی.

- حتی خوش می‌دارم که کتابخانه را به شهری پیش‌کش بدارم که بیش نیاز به کتاب دارد تا کسانی که کمتر دسترس به کتاب دارند، بتوانند از این کتاب بهرمند شوند. هنوز شهری انتخاب نکرده‌ام، اما به هر روی شهرهای استان کرمانشاه که زادبوم من است در نخستینگی (اولویت) خواهد بود.

- من به هر شیوه‌ای بتوانم و خوش‌تر داشته باشم کتاب می‌خوانم. کمتر پیش می‌آید که پشت میز کارم کتاب بخوانم، مگر برای کتابی که گرم نوشتن آن باشم. اما اگر کتابی را به پاس دل خود بخوانم، بر زمین یا صندلی می‌نشینم و گاهی نیز می‌آرامم و دراز می‌کشم و کتاب می‌خوانم.

 

- یکی از ویژگی‌های من در پیوند با کتاب که شاید مایه شگفتی شود این است که من روا نمی‌دارم کتابی که به خواندن آن آغاز نهاده‌ام به فرجام نرسانم؛ حتی اگر کتابی باشد درشت و دل‌آزار. چراکه این کار را خوار داشت (تحقیر و اهانت) کتاب می‌دانم. تو گویی کتاب جانی دارد که می‌تواند از من آزرده و ناخشنود بشود.

- نخستین کتابی که می‌انگارم هر ایرانی باید آن را بخواندشاهکار بی‌مانند فردوسی «شاهنامه» است. هرچند خواندن شاهنامه در این روزگار که روزگار شتاب و آسیمگی زمانی است، خود کاری است که نیاز به برنامه‌ریزی دارد؛ چراکه چند ماه به درازا می‌کشد.

- من اگر بخواهم از پسند خود بهره بجویم، به ناچار هر 10 کتاب از دیوان‌های سخن پارسی و چند کتاب نوشته و نثری آن خواهد بود که کمابیش بر خوانندگان روشن است که کدامین کتاب‌ها خواهند بود. اما در پاسخ خوش دارم از دو کتاب نوشته «اروین یالوم» یاد کنم که آنها را همین اواخر خوانده‌ام و بسیار خوشایند و دلپذیر من افتاده‌اند.

- یکی کتاب «و نیچه گریه کرد» داستان بلندی است که پیکره‌ای زیست‌نامه‌ای دارد و داستانی است بیشتر روانکاوانه درباره این اندیشمند نامدار آلمانی و زندگی او، و دیگری «درمان شوپنهاور» نام دارد که این کتاب هم داستانی است به گونه‌ای زیست‌نامه‌ای که نویسنده در آن روان شوپنهاور را استادانه کاویده است. این دو داستان را من آنچنان که گفتم با شورمندی خواندم زیرا زمینه داستان و ساختار چگونگی آن، نوآیین بود و برای من بسیار دلچسب و گیرا.

 

 

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 377604

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • زهرا IR ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
    33 3
    عمرش دراز باد که بی شک استاد مسلم زبان و ادب فارسی است.
  • حقدوست A1 ۱۰:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
    23 6
    قدر این استاد را بدانید. به جرات می گویم او تنها ایرانی است که بلد است فارسی صحبت کند. اگر صبح تا شب پای صحبتهای او بنشینید بعید است حتی یک واژه عربی بشنوید...
    • بی نام IR ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
      3 16
      نظرات پر از نژادپرستي واژه ي عربي الان مشكل داره واسه شما ؟ اي واي اي واي ...
    • بی نام IR ۱۷:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
      4 2
      ملت ما فقط اداي روشن فكرا رو در مياره وگرنه دشمن سرسخت عربه
  • بی نام A1 ۱۱:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
    25 2
    ادبیات استاد فوق العاده است. زنده باد.
  • مهدي IR ۰۰:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۵
    2 0
    درود بر شرف اين مرد بزرگ