روزنامه شهروند نوشت:

کسی آنها را نمی‌خواست. دیگر به درد نمی‌خوردند. بار اضافه را آدم در خانه نگه دارد که چه؟ برای همین هم می‌گذاشتندشان گوشه خانه‌ها و انباری‌ها و حیاط‌ها تا ماشین‌های «می خریم» به کوچه‌ها بیایند، خواب بعد ازظهر زن‌های خانه‌دار را با بلندگویشان آشفته کنند و صدایشان بپیچد در کوچه‌ها: «آهن‌پاره می‌خریم، ماشین‌آلات می‌خریم، در و پنجره می‌خریم.» 

بعد پله‌ها بودند که یکی دو تا می‌شدند برای رساندنشان به وانت‌هایی که آمده بودند آنها را با خود ببرند. شرشان را کم کنند. یخچال‌های کهنه، گازهای ازکارافتاده، در و پنجره‌های رنگ و رو رفته، سرویس‌های مس قدیمی که جهیزیه زن‌های خانه‌دار بودند؛ «می‌خریم»‌ها شر همه آنها را کم می‌کردند. آنها را با سر و صدا می‌انداختند پشت وانت‌ها و با خود می‌بردند. صاحبان آهن‌پاره‌ها آنها را می‌دادند و در برابرشان پول می‌گرفتند: یک کیلو آهن،‌ هزار تومان. دو کیلو مس، سه‌هزار تومان. پنکه کهنه و ظرف‌های رویی، پنج‌هزار تومان. آهن آن وقت‌ها به گرانی حالا نبود. «هزار تومان بهتر از جاتنگی این تکه آهن‌های بی‌مصرف». این را مادرها به بچه‌ها می‌گفتند، در جواب اعتراض آنها به ارزان فروختن اسباب بازی های زنگ‌زده‌شان. برای بدرقه آن آهن‌های زنگ‌زده هم کسی جز بچه‌ها نبود. آن‌ها کوچه دنبال آن ماشین‌ها می‌دویدند، خودشان را برای چند دقیقه پشت آنها سوار می‌کردند و وقتی وانت‌های پر از آهن‌پاره از پیچ کوچه می‌گذشتند، داستان تمام شده بود.

از آن‌جا به بعدش دیگر برای کسی مهم نبود. این‌که آن فروشنده‌ها با آن چهره‌های سوخته از آفتاب تابستان، آن آهن‌‎پاره‌های اضافه را کجا می‌برند، کمتر ذهنی را مشغول کرد؛ هنوز هم نمی‌کند. از آن سال‌ها که بچه‌های دهه شصتی ظهرهای گرم تابستان در کوچه‌ها بازی می‌کردند و سرگرمی‌شان دویدن دنبال وانت‌های پر از آهن پاره بود، خیلی وقت است که می‌گذرد. «می‌خریم‌ها» را دهه شصتی‌ها و پدر و مادرهایشان خوب می‌شناختند. هنوز هم می‌شناسند. آنها نسل به نسل با بچه‌ها بزرگ شده‌اند، کم شده‌اند اما تمام نشده‌اند. هنوز هم صبح‌ها و ظهرها، صدای بلندگوی آنها خواب زن‌های خانه‌دار و بچه‌ها را به هم می‌ریزد؛ هنوز هم صدای ماشین‌هایی در کوچه‌ها می‌پیچد که آمده‌اند هم آهن بخرند، هم ظرف و ظروف؛ هرچه را به درد مردم نمی‌خورد.

بیشتر مردم هم اما هنوز نمی‌دانند آخر کار این آهن‌پاره‌ها کجاست. خیلی‌هایشان هنوز وقتی دارند شر وسایلی که جایشان را در خانه و انباری‌ها تنگ کرده، می‌فروشند، نمی‌دانند مردان خریدار چرا آنها را می‌خرند. این آهن‌های کهنه به چه دردشان می‌خورد و آنها را با خود به کجا می‌برند.

جواب سوال چندین و چندساله مردم، یک کلمه است: «خلازیل»؛ نام منطقه‌ای ۱۸۰هکتاری در منطقه ۱۹ تهران که سال‌هاست آخر کار آهن‌پاره‌ها یا همان ضایعات آهن شده. جایی که ۳۰،۴۰ سالی می‌شود که خریداران آهن‌های کهنه خانه‌ها از همه جای ایران، مقصدشان آن‌جا شده. آن‌جا آخر داستان تکه آهن‌هایی است که دوباره فروخته می‌شوند تا بازیافت شوند یا ماموران ذوب‌آهن دوباره آنها را بخرند. خریده و فروخته شدن در سرنوشت آنهاست.

 

«تهش اینجاست»

در جنوب غربی‌ترین بخش بزرگراه آزادگان، جایی هست که سال‌هاست آخر قصه تکه‌آهن‌های کهنه شده؛ منطقه‌ای ۱۸۰هکتاری که موقوفه مردی به نام «مروی» است و پر از غرفه‌های کوچک و بزرگی است که فقط صدای خرد شدن و صاف شدن و تکه‌تکه شدن آهن از آنها می‌آید. بو، فقط بویی است که از ضربه‌های چکش‌های آهنی به آهن‌آلات کهنه می‌پیچد در راهروهای تنگ و تاریک کارگاه.

به خیابان سهیل قبلا «خلازیل» می‌گفتند. «خلازیل» یا «خلازیر» یعنی «محل جمع شدن آب‌های کثیف». تا همین ۳۰‌سال پیش، قبل از این‌که آدم‌هایی که کارشان آهن است، کم‌کم بساط غرفه‌هایشان را این‌جا پهن کنند، این ۱۸۰ هکتار تا چشم می‌دید، زمین‌های کشاورزی بود؛ زمین‌هایی که قسمت بزرگی از آنها سبزی‌کاری می‌شد و با آب کثیفی که تهرانی‌ها به جنوب غرب می‌فرستادند، آبیاری. بعدها اما هم آب کم شد هم سود کشاورزی. برای همین هم بود که سازمان اوقاف شروع کرد کم‌کم این زمین‌ها را به آذری‌زبان‌هایی اجاره داد که در شمال این منطقه، در پاسگاه نعمت‌آباد زندگی می‌کردند.

حالا این منطقه یک بازار درست و حسابی شده برای خودش؛ بازار آهن‌های دست دومی که مشتری خودش را دارد. تهرانی‌ها برای رفتن به آن‌جا باید خیابان نواب را بگذرانند، بعد وارد بزرگراه آزادگان شوند و چند کیلومتر جلوتر، راه فرعی‌ای هست که ورودی‌اش را حالا دو سه سالی است شهرداری مسدود کرده؛ راه باریکه‌ای کنار پمپ بنزین، اول خیابان سهیل، تنها ورودی بازار ضایعات آهن است و بعد غرفه‌ها شروع می‌شوند. زمین‌هایی چند‌هزارمتری که مرزشان با زمین بغل، ایرانیت‌های فلزی است و داخل هر کدام، چند کارگاه که کارگرها روزشان را با بازیافت آهن‌های کهنه می‌گذرانند و شبشان را در اتاق‌های کوچک اطراف آنها، روز می‌کنند. تعدادشان به پنج‌هزار نفر می‌رسد. «حسن» در و پنجره ساز است؛ ۲۵ساله. «جواد»، میل گردساز است، ۲۶ساله. «امیر»، برشکار است، افغان و ۲۸ساله.

«حسن» همین‌طور که در یکی از غرفه‌های زمین ۱۸۰۰متری صاحب کارش، آهن به آهن جوش می‌زند، می‌گوید از کارش راضی است؛ «کاری به جز این کار بلد نیستم.» او همین اطراف زندگی می‌کند، در یکی از خانه‌های کوچک پاسگاه نعمت‌آباد. برق دستگاه جوشش، چشم را می‌زند و گرمای داخل کارگاه می‌پیچد به سر و بدن کارگرها. اطراف کارگاه آنها، هرچه در آن یک تکه‌ آهن پیدا شود، هست؛ بشکه‌های فلزی، تیرتخته، پنکه و یخچال و گاز کهنه، مس و آلومینیوم و چدن.

«محمد»، چندسالی است یک زمین هزارمتری را اجاره کرده و چندکارگاه در آن درست کرده. او می‌گوید ته همه چیز اینجاست. می‌گوید این‌جا همه چیز درست می‌شود غیراز آدم: «هر آشغالی که فکر کنین این‌جا میاد. بعد ما اونایی رو که به درد می‌خورن جدا می‌کنیم و بقیه رو می‌ریزیم دور. هرچی دلت بخواد از این آهن‌پاره‌ها می‌سازیم و دوباره می‌فروشیمشون.»

جد اندر جد کسانی که در این کارگاه‌ها کار می‌کنند، کارشان خرید و فروش نخاله‌های آهن بوده؛ مثل «بهرام دمیرچی» که صاحب چند کارگاه بازیافت آهن است. «دمیرچی» به فارسی یعنی «پدر آهن». او و بقیه مردهای محله پاسگاه نعمت‌آباد سال‌هاست نان خانه‌شان را از میان همین آهن‌ها در می‌آورند.

آنها ضایعات آهن را از فروشنده‌ها، کیلویی‌ هزار تا ۱۱۰۰ تومان می‌خرند و بعد آنها را تبدیل به در و پنجره و تکه‌آهن‌های موردنیاز برای ساختمان‌سازی می‌کنند. نماینده‌های شرکت‌های ذوب‌آهن اصفهان، یزد، کردستان و طوس مشهد، سال‌هاست مشتری‌های اصلی آنهایند.

شهرداری: بروید-صاحبان کارگاه‌ها: نمی‌رویم

آهن اما فقط برای کارفرماها و کارگرهای خلازیل پول ندارد، نان ندارد برای بردن به خانه، سود ندارد. محله‌های اطراف این منطقه، پر از کوچه‌ها و خانه‌هایی است که روزشان با سر و صدای خرد شدن آهن‌ها می‌گذرد و شبشان با بوی ضایعات آهن و زباله‌هایی که همراه آنها به بازار آهن دست دوم می‌آیند. تا همین چندسال پیش، چندان مشکلی نبود، بعدها که تهران و خانه‌هایش در حاشیه بزرگراه آزادگان کشیده شد و از بهشت زهرا هم گذشت، آدم‌ها در این منطقه هم بیشتر شدند و خانه‌هایشان را اطراف این بازار بنا کردند.

برای همین هم بود که چندسال پیش، کمیسیون ماده ۵ شهرداری تصویب کرد کل ۱۸۰ هکتاری که جزو زمین‌های سازمان اوقاف است، تبدیل به پارک شود؛ پارک ایرانیان و این یعنی تخریب چندهزار کارگاه خرید و فروش ضایعات آهن. حالا دو سالی می‌شود که این ماجرا جدی‌تر شده؛ شهرداری می‌گوید ۴۰ هکتار از این زمین‌ها را تملک کرده و ۱۴۰ هکتار باقی‌مانده را به زودی تملک می‌کند و صاحبان کارگاه‌های آهن می‌گویند این زمین‌ها را با اجاره‌نامه‌های ۹۹ساله از اوقاف اجاره کرده‌اند و به این راحتی زمین‌هایشان را تحویل شهرداری نمی‌دهند.

«سلمان»، صاحب یکی از این کارگاه‌هاست. او روی آهن‌پاره‌های ریخته ته کارگاهش قدم می‌زند، خوب‌ها را از بدها جدا می‌کند و می‌گوید روزانه دو تن آهن می‌خرد و برای هرکدام از چهار کارگاهش، ماهی یک‌میلیون تومان به صاحب زمین اجاره می‌دهد. او و همکارهایش از شهرداری که حالا منطقه‌ای را در جاده مشهد، اطراف ورامین برای انتقال این کارگاه‌ها در نظر گرفته، می‌خواهند محل کار و زندگی‌شان را از هم جدا نکند. حرف شهرداری اما همان است که بود؛ این کارگاه‌ها باید از این‌جا بروند.

این را «رضا نثاری»، شهردار منطقه ۱۹ به «شهروند» می‌گوید: «پارک ایرانیان کلا ۱۸۰ هکتار است و مصوبه کمیسیون ماده ۵ شهرداری را دارد. این زمین‌ها اول باید تملک شوند. ما از این ۱۸۰ هکتار، ۴۰ هکتارش را تملک کردیم و ۱۴۰ هکتارش مانده. این زمین‌ها کاربری‌شان کشاورزی است و از ۳۰‌سال پیش به صورت غیررسمی تبدیل به بازار آهن شده. از طرف دیگر جمعیت انبوهی در این منطقه کار می‌کنند و حرفه‌شان غیراز آهن، مبل، جعبه و کارتن و میوه و تره‌بار است به هرحال آنها شهروندند و به همین دلیل برای آنها جایی در جاده مشهد در نظر گرفته است. این کارگاه‌ها در همه این سال‌ها چون جواز نداشته‌اند، مالیاتشان را پرداخت نکرده‌اند و این غیرقانونی است. از طرف دیگر آنها اجاره‌نامه‌های ۹۹ساله از اوقاف دارند و این هم غیرقانونی است. به هرحال ما امیدواریم با تصویب شورای شهر و بودجه‌ای که در نظر گرفته می‌شود، با همکاری اوقاف، بقیه زمین‌های باقی‌مانده را هم تملک کنیم.» 

آهن‌های کهنه را حالا این‌جا هم کسی نمی‌خواهد. جایی که ۳۰‌سال خانه آخر آنها بود، به‌زودی خراب می‌شود. آنها را از «خلازیل» هم می‌برند، هنوز معلوم نیست کجا؛ خریده شدن، فروخته شدن و حالا بی‌سرانجامی در سرنوشت آنهاست.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 358067

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 11 =