او را باید تنها موزیسینی نام نهاد که سه برابر عمرش کار کرد.این نکته اغراق نیست.روزی در دفترش صحبت میکردیم که گفت: آقای مختاباد من از اوایل دهه پنجاه به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم محضر چند استاد بزرگ و بیبدیل موسیقی را درک کنم،هم تمرین نوازندگی کنم،هم آهنگ بسازم و هم گروه را تمرین دهم و اداره کنم، هم بنویسم و چند کار دیگر مرتبط با موسیقی نباید در شبانه روز بیش از 4 تا 5 ساعت بخوابم.و از آن سال تا این لحظه شبها ساعت یک میخوابم و دیرتر از شش هم هیچگاه بیدار نشدم و بسیاری مواقع ساعت 5 صبح بیدارم. از هفت روز هفته شش روز ساعت 7 صبح در دفترم هستم تا هفت شب.
پرسیده بودم سریع به خواب میروید و این خواب کفاف این همه کار پرزحمت روزانه را میدهد. گفت: وقتی میخواهم بخوابم میگویم: ای خدا اگر امروز ما به کسی بدی کردیم تو واسطه شو که او از ما راضی باشد و از ستم ما در گذرد، اما اگر کسی به ما بدی کرد که ما از همین لحظه او را بخشیدیم و کینهآی از او به دل نداریم. یک دقیقه بعد که سر بر بالین مینهم به خوابی عمیق میروم و همین خواب چند ساعته کل خستگی را از تنم به در میکند.
سر این که محمدرضا لطفی هر جا پا گذاشت و اثر خلق کردو گروه تشکیل داد، آموزش داد،بداههنوازی کرد و کارهای دیگر مرتبط با موسیقی در این بود که اولا عاشق کارش بود و فقط بر موسیقی تمرکز کرد و نه هزار چیز دیگر، و دوم در کارش جدی و پیگیر بود. به همین دلیل است که او اگر چه خواننده نبود، اما شاگردانی که در مکتب او خوانندگی آموختند از شاگردان معروفترین و سرآمدترین خوانندگان ایران که الان هم در قید حیاتند بهتر و کیفی تر خواندندو بین جامعه بیشتر جا باز کردند.
او هیچ چیزی را که با موسیقی مرتبط بود شوخی نمیگرفت و در آینده خواهید دید که بذری که او در همین مدت 7 سال( از سال 85 تا 92) در آموزش مفاهیم موسیقی بنا گذاشت تا چه اندازه در فرهنگ و هنر ایران تاثیرگذار خواهد بود. به گمان من او به اندازه تمامی استادان موسیقی در رشد و بالندگی هنر هویتمند موسیقی ایران سهم و نقش داشت. لطفی اگر چه در 67 سالگی درگذشت، اما سه برابر سنش برای موسیقی ایران انرژی و وقت و توان گذاشت.باید زمان بگذرد تا در یابیم که او چه خدمتی به فرهنگ و هنر این مرز و بوم کرد و چه یادگارهایی از خود بر جای گذاشت.تاریخ در این باره داوری خواهد کرد.
پس از تحریر:باید ابراز تاسف کرد که بعد از گذشت بیش از ده ساعت از اعلام درگذشت استاد لطفی هنوز یک مقام مسئول بلندپایه بابت این سوگ بزرگ که تمامی جامعه موسیقی را فرا گرفته است یک تسلیت خشک و خالی نگفته است.
به یاد دارم وقتی استاد حسن کسایی فوت کردند استاد محمدرضا لطفی گله مند بودند که چرا مسئولان بلندپایه کشوری برای موسیقی ارزش و قدری قائل نیستند که چهرهای همانند کسایی به دیار باقی بشتابد و یک تسلیت خشک و خالی اعلام نشود.
به گمانم مشاوران آقای روحانی و دیگر بزرگان باید در این گونه مواقع آنقدر هوش و ذکاوت داشته باشند که به موقع واکنش نشان دهند.
اگر این دوستان محمد رضا لطفی را نمیشناسند ، نگارنده به عنوان یک عضو کوچک جامعه موسیقی بگویم که شاید هر چند دهه یک تن مثل لطفی بتواند در جامعهای متولد شود و به این مرحله برسد. اگر آقایان مشاور مروری بر خبرها بکنند و قطعا فردا نگاهی به صفحه اول روزنامهها در خواهند یافت که لطفی که بود و چه کرد و انصافا به قول حافظ میناب و دردی شده موسیقی ایران بود.
حتی اگر بخواهیم از زاویه هنر انقلابی و این گونه مسائل هم به آثاری که لطفی برجای گذاشت بنگریم باز هم بهترین و موفق ترین سرودها و تصانیف را که هر روزه و در مناسبتهای مختلف از صدا و سیما پخش می شود لطفی در ساختش دخیل بود. سرود ایران ای سرای امید و یا کاروان شهید که بهترین تصنیف و قطعه دفاع مقدس شد از ساختههای لطفی است.
تسلیت گفتن بابت درگذشت چنین بزرگی به او نه چیزی اضافه میکند و نه کم. اما بر گوینده تسلیت قطعا چیزی اضافه خواهد کرد.
مادح خورشید مداح خود است.
مرتبط با متن: دو روز بعد از درگذشت استاد لطفی وزیر ارشاد در یک حرکت قابل تحسین به مراسم آمد و سخنرانی کرد و رئیس جمهور هم برادرش را به عنوان نماینده خود به مراسم فرستاد. که باید از این بابت از آنان قدردانی کرد،اگر چه انتظار این بود که رئیس مجلس و مجمع تشخیص مصحلت نیز حداقل پیام تسلیتی میدادند. بماند از آنکه نگارنده هیچگاه در نیافت که چرا آقای خاتمی که باطنا آدمی اهل فرهنگ است حتی یک تسلیت خشک و خالی نگفت. یعنی آقای خاتمی هیچ اثری از لطفی را در ذهن و ضمیرش ندارد؟
نظر شما