علی پاکزاد

به عنوان روزنامه نگار همیشه به عنوان سوم شخص بازگو کننده واقع بوده ام، اما این بار می خواهم تجربه تلخی که برای خودم اتفاق افتاده است را بازگو کنم؛ سه سال پیش به دلیل اشتغال خودم و همسرم به دنبال مهدکودکی مناسب برای دختر خردسالم بودیم، مهد کودکی تحت نظارت بهزیستی حوزه شمیرانات تهران با شهریه مناسب و نزدیک به محل کار همسرم نظرمان را جلب کرد. بعد از ملاقات با مدیر مهد که خانمی میان سال و موقر بود به این نتیجه رسیدیم که انتخاب درستی کرده ایم.

مدیری که مدعی بود کودکان با ادبی تحویل جامعه داده و با نحوه تربیت مهدهای دیگر را قبول ندارد، فضای ساکت مهد خود را به رغم حضور کودکان نشانه ای از موفقیت خود در تربیت ایشان می دانست.

هرچند تاکید همیشگی بر پایین بودن شهریه مهد، ندادن رسید شهریه، حتی برخوردهای تند و طلبکارانه مدیر مهد کمی آزار دهنده بود ولی به توجه به اینکه ایشان را شخص موجه تشخیص داده بودیم، برای من و همسرم قابل چشم پوشی بود.

به مرور زمان متوجه تغییر رفتار دخترم شدیم، دختری شاد که همیشه با خنده با همه برخورد می کرد و اجتماعی بودن اش زبانزد بود، کم کم گوشه گیر شده بود، پرخاشگری می کرد و اگر به اتفاق لیوانی از دستش به زمین می افتاد با بغض و گریه بارها عذرخواهی می کرد، در روزهای اول به نظرمان رسید که به دلیل تغییر جا و دور شدن از مادر بزرگی که تا قبل از آن میهماندارش بود کج خلقی کرده و طبیعی است.

اما ادامه این برخوردها برای ما ایجاد نگرانی کرد، تماس با مربی دخترم ممکن نبود زیرا مدیر مهدکودک ارتباط اولیا با مربیان را ممنوع کرده بود! و اولیا تنها در ساعات خاصی اجازه داشتند تنها با خودش تماس بگیرند و اگر تماسها از یکی به دو تا می رسید چنان پرخاش می کرد که از تماس گرفتن پشیمان می شدیم، حدود سه ماه از ورود دخترم به مهد تحت نظارت بهزیستی گذشته بود که متوجه برخورد عجیب دخترم در دستشویی شدیم.

کودکی که یاد گرفته بود بدون حضور بزرگتر به دستشویی برود و در نهایت برای شستشو من یا مادرش را به کمک بطلبد حاضر نبود به تنهایی دستشویی برود، تماس ما با مهد کودک و پرس و جو که آیا اتفاقی برای دخترم افتاده به این پاسخ رسید که دختر شما در دستشویی خودش در را قفل کرده و تا باز شدن در که مدتی طول کشیده به شکلی ناخواسته در دستشویی حبس شده است! جای سئوال این بود که دختر من هنوز نمی توانست با کلید دری را باز یا بسته کند. حتی کمدی که می خواستم به آن دسترسی نداشته باشد در آن زمان حتی اگر کلید بر روی آن باقی می ماند نمی توانست آنرا باز کند.

همین موضوع برای ما ایجاد نگرانی کرد، دو روز بعد همسرم به مهد کودک سرکشی کرد و با صحنه عجیبی مواجد شد، در ساعت کلاس که تمامی همکلاسی ها دختر سه ساله من در داخل کلاس بودند دخترم به تنهایی کنار دیوار در حالی که محل قرار گرفتن میز مدیر مهد بود کنار دیوار ایستاده بود و با دیدن مادرش حتی جرأت تکان خوردن هم پیدا نکرد و با التماس از مادرش عذرخواهی می کرد! دلیل تنبیه عدم کنترل ادرار و خیس کردن شلوار عنوان شد، همین حرکت باعث شد که تصمیم به عوض کردن مهد دخترم بگیریم.

بعدها همسرم در صحبت با والدین دیگر کودکانی که در آن مهد حضور داشتند، متوجه شد که زندانی شدن در دستشویی کودکان در مهد امری نه سهوی که عمدی است به جهت تنبیه اطفالی که از رفتن به دستشویی سر باز می زنند و تهدید با سوزن یا حتی تهدید اطفال به اینکه اگر به رفتار ناپسند (البته از نظر مدیر مهد) ادامه دهند دیگر والدین آنها به دنبالشان نخواهند آمد و از این دست برخوردها از سوی مدیریت مهد به کرات انجام گرفته و برخورد خشک و نظامی واری مدیریت مهد در عمل برای اطفالی بین 2 تا 5 سال تبعاتی مانند، شب ادرای، خودداری از ادرار، پرخاشگری، لکنت زبان، ترس از تنها ماندن در فضای بسته را به همراه داشته است و متاسفانه شکایت های اولیا نیز راه به جایی نبرده است.

من و همسرم، همزمان با تغییر مهد دخترم تصمیم به شکایت از این خانم محترم گرفتیم و همچنین با مراجعه به روان پزشک یک دوره شش ماهه درمانی آغاز کردیم برای کودکی که در اتاق بسته دچار رفتار هیستریک می شد، به شدت دچار ترس از تنبیه بود و اعتماد به نفس اش را از دست داده بود به شکلی که دیگر کودک اجتماعی سابق نبود و حتی از افراد آشنای فامیل مانند عمه، عمو و خاله هم دوری می کرد.

به دلیل مشغله دیگر پی گیر شکایت انجام شده در سامانه بهزیستی استان تهران نشدیم و البته از سوی بهزیستی هم هیچ پیگیری صورت نگرفت. مرور زمان اما به دلیل ادامه مشکلات دخترم که البته کم رنگ تر شده بود (ولی کاملا بهبود پیدا نکرده بود) باعث نشد موضوع را فراموش کنیم، ولی به دلیل مشغله شکایت دوباره ای مطرح نکردیم، با گذشت سه سال و در تماس با والدین دیگری که همین مشکل باعث شده بود کودک خود را از مهد کودک فوق خارج کنند، متوجه شدیم شکایت ما و دیگر شکایت های مشابه با عنوان خود تنبیهی والدین و یا عناوینی مانند آن مختومه شده و مهدکودک فوق همچنان به روش تربیتی خود ادامه می دهد.

به همین دلیل، با جمع کردن نظرات و شکایت های والدین به بهزیستی منطقه شمیرانات مراجعه کرده و یک پرونده شکایت تشکیل دادم، شکایتی که البته بخش بازرسی و اداری بهزیستی حاضر به ثبت رسمی آن در دبیرخانه نبودند، با این عنوان که باید نامه رسمی با سربرگ از طریق بهزیستی استان به ما ارجاع شود تا ثبت دبیرخانه شود! البته با پیگیری مسئول دفتر ریاست و دستور یکی از مدیران بهزیستی و البته با اصرار بنده، پرونده شکایت به ثبت دبیرخانه رسید.

بعد از دو روز از سوی بازرسی درخواست شد که والدین شاکی به بهزیستی مراجعه کنند، از پنج نفری که نامه آنها در پرونده وجود داشت دو نفر از والدین اعلام کردند که شکایتی نداشته و تنها نظر خود را در این مورد مطرح کرده اند و با توجه به این موضوع من و دو تن از اولیای دیگر به دلیل حاد بودن مشکلات فرزندانمان بر شکایت خود پافشاری کردیم. در جلسه ای که با حضور من و یکی دیگر از والدین، مسئول بازرسی و بازرس بهزیستی منطقه شمیرانات استان تهران تشکیل شد این موضوع به میان آمد که چرا تمامی افرادی که شکایت کرده اند، شکایت نامه خود را به مدیر مهدی داده اند که همسایه مهد مورد شکایت تلقی می شود؟! موضوعی خارج از شکایت که به پرسش محوری مسئول بازرسی بهزیستی منطقه شمیرانات تبدیل شده بود. در پاسخ گفته شد این والدین بعد از خروج از مهد مورد شکایت، فرزندان خود را در این مهد جدید ثبت نام کرده اند و معمولا برای تحویل گرفتن اطفال خود در این مهد با هم برخورد می کنند تصمیم گرفته شد که متن شکایت های خود را در اختیار مدیر این مهد قرار دهند و یک نفر به نمایندگی شاکیان، نامه ها را دریافت و مسئله را پی گیری کند.

جالب اینجاست در همان جلسه در مورد فرایند رسیدگی به پرونده فوق داشتم، پرسیدم "که در نهایت اگر از نظر شما مورد شکایت ما وارد باشد چه برخوردی با مهد کودک خواهد شد؟"، در پاسخ عنوان شد که در نهایت ما بعد از بازرسی به مهد فوق اخطار می دهیم و شما می توانید به صورت "شخصی" شکایت خود را پیگیری کنید! به عبارت ساده تر ما هیچ برخوردی نمی توانیم در مورد ادامه کار این مهد داشته باشیم و خود شما باید به صورت شخصی و  از طریق شکایت به مراجع قضایی درخواست رسیدگی به این شکایت را داشته باشید.

سئوال اینجاست، آیا این نحوه برخورد یک روند عمومی و همه گیر با مبحثی است که می توانیم آنرا صورتی از کودک آزادی بدانیم؟ اگر برخورد بهزیستی تنها در این حد است آیا این نوعی حمایت سازمان یافته از برخوردهای نابهنجار با کودکان نیست؟ اگر قرار است رسیدگی به پرونده هایی به این شکل از حیطه فعالیت بهزیستی خارج باشد چه ضرورتی به اخذ مجوز برای تاسیس مهدکودک از بهزیستی وجود دارد؟

یک روزنامه نگار، یک پدر

47/222

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 334028

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • الف A1 ۱۶:۴۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۲
    8 0
    از اطلاع رسانی شما بسیار متشکرم چون باعث روشنگری و دقت بیشتر والدین خواهد شد. برای کودکتان آرزوی آرامش می کنم و دعا می کنم هر چه زودتر، پیگیری شما برای نجات کودکان بیگناه مهدکودک مذکور به نتیجه برسد. خدایا پشتیبان همه کودکان باش.
    • بی نام A1 ۱۷:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۰
      1 0
      واقعا هم در جامعه اي كه "قانون" پشت و پناه ِ كودكان نباشد، جز"دعا" كاري از دستمان بر نمي آيد!