برای 19 دی قم

غرور شاه منجر به حماقت بزرگ او شده بود. او دستور نگارش مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را در حالی داده بود که پیش از آن، مضامینش را در گفت‌وگو با خبرنگار یک مجله آمریکایی بیان کرده بود...

آن روز وقتی که پاکت ممهور به مهر دربار محمدرضا پهلوی از دفتر امیرعباس هویدا خارج می‌شد، کسی از کارگزاران رژیم شاه گمان نمی‌برد که این نامه، مثل آتشی به دامن نخ‌نمای رژیم شاهنشاهی بیفتد و نهاد آن را برای همیشه در این کشور بسوزاند.
پیک دربار نامه را به داریوش همایون که در یک نشست حزبی شرکت کرده بود، رساند. همایون از مفاد نامه باخبر بود. چون پیش از دریافت آن هویدا با تلفن او را آگاه کرده بود. هویدا گفته بود که این نامه حاوی مقاله‌ای است که حتماً باید در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار چاپ شود. داریوش همایون روزنامه اطلاعات را برگزید. خبرنگار این روزنامه که برای تهیه خبر از آن نشست حزبی در جلسه شرکت داشت، بی آنکه از محتوای این نامه سفارش شده از دربار باخبر باشد، آن را گرفت و با کنجکاوی راهی خیابان خیام شد.
مسعودی صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات پس از باخبر شدن از مفاد مقاله آن را برای آینده روزنامه اطلاعات خطرناک یافت و نگران واکنش علما و روحانیون در قم شد.
مسعودی خیلی زود در تماس‌هایی با وزیر اطلاعات و جهانگردی و نخست‌وزیر (جمشید آموزگار) قانع شد که این مقاله به دستور شاه نوشته شده است و حتی برخی از مفاد تند و تحریک‌آمیز آن به خواست او در مقاله گنجانده شده است.
مسعودی فقط می‌توانست مقاله را به صفحات فرعی روزنامه هدایت کند تا شاید از ضرب آن بکاهد. او صفحه هفت را انتخاب کرد؛ صفحه «اندیشه‌ها». بی آنکه بتواند عنوان مقاله را تغییر دهد (ایران و استعمار سرخ و سیاه) و یا بفهمد که نویسنده آن کیست (احمد رشیدی مطلق) به حروف‌چین‌های خود گفت که تیتر و نام نویسنده را با حروف نازک بچینند.
صبح هفدهم دی ماه 1356 صفحات بسته شده روزنامه راهی چاپخانه شد.
غرور شاه منجر به حماقت بزرگ او شده بود. او دستور نگارش مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را در حالی داده بود که پیش از آن، مضامینش را در گفت‌وگو با خبرنگار یک مجله آمریکایی بیان کرده بود، اما گزارش وزارت امور خارجه ایران از عراق در این باره که «آیت‌الله خمینی در رساله عملیه خود سلطنت را غیرشرعی اعلام کرده و این نظر در چاپ جدیدی از توضیح‌المسائل ایشان منتشر شده است» خشم او را به آن حد برانگیخت که دستور نگارش این مقاله را داد. او به هویدا دستور داد که در ردّ و ذمّ خمینی مقاله‌ای تهیه کند و برای چاپ به روزنامه‌ها بدهد.
پیش از این، وزارت اطلاعات و جهانگردی سفارش‌های مطبوعاتی دربار را (بنا به وظیفه‌ای که عرف شده بود) به انجام می‌رساند. معمولاً اسدالله علم - که در آن زمان از بیماری سرطان خون رنج می‌برد و بالاجبار از سمت وزارت دربار برکنار شده بود - این سفارش‌ها را به دولت و وزارت اطلاعات و جهانگردی دیکته می‌کرد، اما امیرعباس هویدا، وزیر وقت دربار، مقاله را در دفتر مطبوعاتی خود تهیه کرد و شاید به دلیل اختلافی که با جمشید آموزگار (نخست وزیر) داشت، مایل بود از بالای سر او عمل کند.
با پخش سراسری روزنامه اطلاعات و رسیدن آن به شهر قم، اولین واکنش‌ها آغاز شد. طلبه‌های جوان پس از خواندن مقاله، از اینکه به مقتدا و مراد در تبعیدشان اهانت شده بود، به خشم آمدند. در برخی از مدارس علمیه، بریده مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به تابلوی اعلانات مدرسه چسبانده شد و خبر در اولین ساعات توزیع روزنامه در سطح شهر قم پخش شد.
اگر خلعتبری وزیر امور خارجه وقت گزارش سفارت ایران از عراق را به شاه نمی‌داد، اگر شاه شخص متفرعنی نبود، اگر هویدا شاه را قانع می‌کرد که چاپ چنین مقاله‌ای به نفع سلطنت او نیست، و اگر ...، اما «اگرها» در واقعیت‌های تاریخی راهی ندارند. به همین دلیل شب هجدهم دی ماه ایران آبستن حوادث بزرگی شد.
دانشجویان علوم دینی در اولین اقدام خود پس از مشورت با مدرسین حوزه‌ها تصمیم گرفتند فردا (یکشنبه 18 دی ماه) بر سر کلاس‌ها حاضر نشوند. تعطیل شدن کلاس‌ها، اعتراض شهر قم را علنی کرد و این اعتراض با شعارهای 250 تن از طلاب مدرسه خان که از محل این مدرسه تا میدان آستانه راهپیمایی کردند و با هجوم مأموران امنیتی متفرق شدند، شکل جدی و آشکارتری به خود گرفت. برخی از طلبه‌ها صبح روز هجدهم به منزل علمای طراز اول شهر قم رفتند و از آنان خواستند که به اهانت‌های مقاله درج شده در روزنامه اطلاعات اعتراض کنند. همراهی بسیاری از مدرسین موجب شد که طلبه‌ها - که اینک مردم عادی نیز در بین آنها دیده می‌شد - بعدازظهر روز هجدهم در گردهمایی بزرگی در مسجد اعظم شرکت کنند. بیش از 2000 نفر صحن و شبستان این مسجد را پر کردند. شعارهای این روز همچون دیروز بود: درود بر خمینی مرگ بر استبداد.
با غروب آفتاب و آغاز نماز شعارها فروکش کرد و جماعت به نماز برخاستند. پس از پایان نماز آیت‌الله شیخ مرتضی حائری سخنرانی کرد و با اظهار تأسف از مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات گفت که بیم آن می‌رود چنانچه مطلبی در این محل گفته شود اینجا را نیز مانند مدرسه فیضیه تعطیل کنند.
تظاهرات پس از نماز ادامه یافت. آن شب خیابان‌های قم شعارهای فراوانی شنید و حتی شکسته شدن شیشه بانک صادرات را. راهپیمایی شب نوزدهم دی ماه با آرامش خاتمه نیافت. درگیری‌های پراکنده، عده‌ای زخمی به جای گذاشت. آن شب هنوز لوله اسلحه‌ها به سمت پایین کشیده نشده بود.
اهل بازار با دیدن حرکت حوزه علمیه به حمایت از آن تصمیم گرفت مغازه‌های خود را در روز نوزدهم دی باز نکند. بازار قم در این روز تعطیل بود. شهر در التهاب خبر و حوادث دیروز آرام نداشت. سازمان اطلاعات و امنیت قم و شهربانی این شهر به کمک نیروهایی که از تهران وارد قم شده بودند، در سطح شهر، به ویژه در حوالی مدارس علمیه، مرقد حضرت معصومه (س) و خوابگاه‌های طلاب متمرکز شده بودند. گزارش‌های دیشب ساواک قم به تهران لحظه به لحظه ارسال شده بود و در آخرین نتیجه، تهران، دستور برخورد خونین را به قم داده بود. این تصمیم در زمانی گرفته شد که شاه موظف بود آداب حکمرانی را بر اساس حقوق بشر رعایت کند، اما گویی این وظیفه شامل اندیشمندان دینی نمی‌شد.
همه مدرسین جز آقای سید کاظم شریعتمداری کلاس‌های درس خود را تعطیل کردند. قرار تجمع در صبح روز نوزدهم، مسجد اعظم بود. پیش از آن حدود 300 نفر از طلبه‌ها به محل برپایی کلاس‌های آقای شریعتمداری رفتند و از ایشان خواستند به احترام بقیه علما و توهین به امام خمینی کلاس درس خود را تعطیل کند. وی از این خواست ناراحت شد و آن را توهین به خود تلقی کرد، اما دست آخر از ادامه تدریس خودداری نمود.
ساواک قم در گزارشی که به تهران ارسال کرد، نوشت: «ساعت 10:30 صبح بیش از پنج هزار نفر از طلبه‌های علوم دینی در مسجد اعظم اجتماع کردند و از آنجا به منزل چند تن از روحانیون رفتند و از آنان خواستند که از امام خمینی دفاع کنند.» پیش از ظهر آیت‌الله آملی و علامه سید حسین طباطبایی برای تظاهرکنندگان که به محل سکونت آنها رفته بودند، سخن گفتند.
نیروهای شهربانی با آرایش ضد شورش، ماشین‌های آبپاش، نفربرهای ارتشی و مأموران مخفی امنیتی در انتظار تجمع بعدازظهر مردم قم بودند. قراری که دهان به دهان همه گشته بود، خیابان بیگدلی، منزل آیت‌الله نوری همدانی بود.
بعدازظهر، پس از سخنان آقای نوری، موج جمعیت که حداقل به ده هزار نفر می‌رسید، شروع به حرکت کرد. اولین نشانه‌های درگیری به وسیله مأموران رژیم رخ داد. یکی از آنها شیشه بانک صادرات را با لگد شکست و پاسبان دیگری که لباس رسمی داشت، همان شیشه را با پاره آجر نشانه گرفت. همین بهانه کافی بود که لوله اسلحه‌ها به طرف پایین کشیده شود. با فریاد فرمانده نیروهای امنیتی تیراندازی شروع شد. با به زمین افتادن تعدادی از مردم، جمعیت در کوچه‌های اطراف پناه گرفت و فشردگی تظاهرات از هم گسست. عده‌ای با هر آنچه که به دست می‌آوردند مقابل مأموران مسلح رژیم ایستادند؛ با سنگ، شاخه درخت و ... جنگ و گریز آن ساعت تا پاسی از شب ادامه یافت. صدای تیراندازی بی‌وقفه بود. مجروحان به بیمارستان بزرگ شهر منتقل شدند و عده‌ای برای آگاهی از حال و روز مصدومین رو به روی بیمارستان اجتماع کردند.
التهاب شهر قم با ریخته شدن خون حداقل شش شهید و ده‌ها مجروح، ظاهراً فروکش کرد، اما مادرِ تاریخ تکان‌های نطفه انقلاب را بیش از پیش حس کرد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 330703

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • یکی SE ۱۶:۴۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۴
    0 0
    اگر خلعتبری وزیر امور خارجه وقت گزارش سفارت ایران از عراق را به شاه نمی‌داد، اگر شاه شخص متفرعنی نبود، اگر هویدا شاه را قانع می‌کرد که چاپ چنین مقاله‌ای به نفع سلطنت او نیست، و اگر ...، درست است که «اگرها» در واقعیت‌های تاریخی راهی ندارند، اما باید راهنمای ما باشند تا دوباره آنها را تکرار نکنیم.