شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم.» شیخ پاسخ داد: «همین که نمیدانستی بزرگترین گناه است.»
***
2- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! چرا زاغ سیاه همسایه ما را چوب میزنی؟ امر خیری در پیش است؟»
3- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم.» شیخ پاسخ داد: «ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است.»
4- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم. اما بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و نمیرم؟»
5- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم از اول که تو بی مهر و وفایی، عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.»
7- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم. تو رو خدا منو نخور!»
8- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! اگر دقت کرده باشید خانواده من هم فقیر هستند. از ما بیرون بیا!»
9- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! ما اصلا همسایه نداریم. دورتادورمان هیچ خانهای نیست. من به شما علاقه دارم اما به شما اطلاعات غلط دادهاند.»
10- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم.» شیخ پاسخ داد: «همین که نمیدانستی بزرگترین گناه است.» شاگرد گفت: «تو بدان و جایزهاش را بگیر!»
11- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمیدانستم.» شیخ پاسخ داد: «چه چیزی را نمیدانستی؟» (شیخ آلزایمر داشت!)
13- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده نشسته. اینقدر حرفهای رکیک نزن!»
14- شیخ به شاگردش گفت: «از بیادبان!»
15- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو.» شاگرد گفت: «وای بر خودت و جد و آبادت!»
6060
نظر شما