چگونه یک سرهنگ انقلاب مصر را به پایان رساند!

مصر در حالتی از دو دستگی شدید از پایگاه های مردمی تا صفوف نخبگان با همه گرایش های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی به سر می برد.

خالد الدخیل

مصر در حالتی از دو دستگی شدید از پایگاه های مردمی تا صفوف نخبگان با همه گرایش های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی به سر می برد. با این پس زمینه به نظر می رسد که کشور به سمت یک جنگ داخلی که همه جریان ها را مورد تهدید قرار می دهد در حرکت است. در یک نگاه سطحی و در وهله اول شاید این امر طبیعی و قابل انتظار باشد برای این که نتیجه طبیعی حالتی از انقلاب است که مصر از قبل نشناخته است. اما آن چه غیر طبیعی و غیر قابل انتظار است، نوعی از نگرانی شدید و حیرت آوری است که توانایی های مصر و آینده لحظات سخت آن را به چالش کشیده است. نخبگان سیاسی نگرانند. نمی توانند به راه حلی برای خروج از این تنگنا برسند. بر عکس هر کدام از اعضای این نخبگان تلاش می کند که از این تنگنا و حالتی از دو دستگی استفاده کند و روند را به سمت مصالح سیاسی خود بکشاند و نگاه خود را بر همگان تحمیل کند. چنین چیزی به طور خاص نزد اطراف متمایل به اخوان به روشنی مشاهده می شود که تلاش دارد در برابر ارتش تقویت شود تا مجددا اخوان را به قدرت بازگرداند. الازهر نگران است، همچنین کلیسا. دستگاه قضایی دو دسته است، همچنین رسانه ها. نخبگان فرهنگی نیز به نوعی دو دسته اند. نگاه سومی وجود ندارد که بتواند بدیلی برای سیاست های جاری باشد. نوعی از نفرت بر رویکردها به وجود آمده و می توان این نگاه را از اظهارات انزجاری که حداقل مسئولیت را هم از بین می برد، به روشنی دید. اظهاراتی مثل: تروریست ها، الاغ ها، مجرمان، چهارپایان، جنگ طلبان، کفار، خائنان. حداقل دشنامی که به حق اخوان شد این بود که گفتند مثلا آنها «جمله اعتراضی» تاریخ مصر هستند. یک نفر جان مک کین سناتور امریکایی را در مقاله ای که در یکی از روزنامه های معروف منتشر کرد، «حقیر» خواند برای این که گفت آن چه در سه ژوئن گذشته رخ داد، کودتای نظامی بود.

ما در برابر شکافی عمیق و اندوهناک میان تاریخ متمدن و طولانی مصر و عمق تجربه تاریخی این کشور با فرایند سیاسی خشک قوای درگیر در نوعی از انقلاب هستیم، خطاب سیاسی بیشتر این افراد خشک و غیر قابل انعطاف است. مصری ها همیشه افتخار می کردند که به آنها گفته شود کشورشان «مادر دنیا» است. آیا مصر واقعا بعد از کودتای نظامی دوم تاریخی اش که در حقیقت نوعی از انفجار فرهنگ نفرت و انزجار بود، چنین چیزی را محقق کرد؟ آیا تناقضی شدید میان آن چه به «مادر دنیا» تعبیر می شود با عدم توجه به تبعات تعبیری که استفاده می شود و انتظار می رود تا مسئولیت پذیری بیشتری در قبال آنها وجود داشته باشد، مشاهده نمی شود؟ شاید مصری ها در اعماق وجودشان به این جمله مشهور بنازند اما ترجیح می دهند که به آن پشت کنند و کار خودشان را انجام دهند.  در مصر بزرگ ترین انبار آثار باستانی جهان مشاهده می شود. دلیل آن هم تاریخ طولانی تمدن آن است: از فراعنه تا دوران روم باستان، سپس فتح اسلام و تبدیل شدنش به یک کشور عربی اسلامی از ابتدای خلفای راشدین، بعدا حکومت اموی ها تا سقوط عباسی ها. بعد از آن دولت عثمانی و حمله فرانسوی ها پیش آمد. بعد از آن حمله تجربه محمد آغاز شد که به عملا به یک حکومت پادشاهی با اوامر سلطانی تبدیل شد و به دنبال آن استعمار انگلیس آمد. در خلال این مدت مصر سه کودتا یا انقلاب از 9 سپتامبر 1881 تا 23 ژوئن 1952 را به روی خود دید. انقلاب 25 ژانویه چهارمین انقلاب در این سلسله انقلاب ها بود که در حقیقت نخستین آن به دلیل هویت انقلاب مردمی اش بود.

این تاریخ طولانی بیش از شش سال قدمت دارد. تاریخی غنی از تجربه های سیاسی و علوم و فرهنگ ها و انوع مختلف فکری. مصر در این تاریخ با دولت های مختلف آشنا شد: دینی در عهد فراعنه و خلفای راشدین، امپراطوری مسیحی در دوران رومی ها و اسلامی در دوران اموی ها و عباسی ها. همچنین با مفهوم سلطنت آشنا شد بعد از آن که دوران حکومت بزرگ عثمانی ها آغاز شد. بعد از آن پادشاهی مدرن به دست فرزندان محمد علی به وجود آمد، سپس نظام جمهوری که بعد از 23 ژوئن 1952 به وجود آمد. مصر به رغم برخورداری از چنین تاریخ غنی و تمدنی عمیق الآن از لحاظ سیاسی و فکری فقیر است. علی رغم آن مصر در حالتی از اضطراب نیز به سر می برد و در برابر مطالبات انقلاب مردمی نخستش ناتوان است.

چگونه این انقلاب توسط یک افسر نظامی با رتبه سرهنگ اول پایان یافت که همچنان در جایگاه نظامی اش ایستاده و تصمیم به عزل رئیس جمهوری منتخب، به رغم این که مخالف با رای ما است، می گیرد، و بر روی حکم ریاست جمهوری او که توسط میلیون ها نفر انتخاب شده است، خط بطلان می کشد؟ حقیقت این است که کودتای ژنرال سیاسی از حمایت مردمی و بخش بزرگی از نخبگان برخوردار بود. اما در آن جا مخالفان مردمی ای با این کودتا نیز وجود دارد، همچنین بخش دیگری از نخبگان که حجمشان هم کم نیستند با آنها مخالفت می کنند؟ شاید مرسی رئیس جماعت و عشیره اش است و رئیس کل مصر نیست. شاید هم اخوان بر روی اخوانی کردن کشور کار می کردند. حقیقت امر این است که مرسی شایستگی لازم برای تصدی پست ریاست جمهوری مصر را نداشت، به ویژه که مصر در حالت انقلابی بی سابقه ای به سر می برد. آیا اخوان در حکومت شکست خورده اند؟ به رغم مدت کوتاه دوران حکومت آنها، پاسخ به این سوال بیشتر متمایل به جواب مثبت است تا منفی. اما مشکل این نیست. این مشکل از قبل از کودتای تیم السیسی وجود داشت. اما بعد از کودتا مصر در مکان دیگری افتاد. علی رغم حرف های بسیاری که می توان درباره مرسی و دوران تجربه اخوانی ها در حکومت زد، آنها بر اساس اجراهای قانونی و با رای مردم به قدرت رسیدند. بنابر این لازم بود که آنها را بر اساس همین شیوه اجرایی و با توجه به مراجع قانونی که آنها را به قدرت رساندند، از قدرت کنار زد. همه تلاش هایی که در خارج از این چارچوب انجام می شود، با اعتماد به نیروی ارتش است، یعنی کودتا. این که گفته می شود ارتش اراده ملت را انجام می دهد نوعی از بازی با کلمات است که کودتاهای نظامی عرب با آن به خوبی آشنا هستند و فرهنگ سیاسی عرب نیز با آن خو گرفته است. این صحیح است که آن چه السیسی انجام داد یک کودتا کلاسیک از نوع آن چه در سال 1952 اتفاق افتاد، نیست. و این هم صحیح است که تظاهرات مردمی پوششی از قواهای دینی و سیاسی را بر بالای سر خود دارد اما این هم صحیح است که مرسی از طریق راه های قانونی به قدرت رسید و در مقابل آنها از حمایت مردمی برخوردار است. این هم صحیح است که از لحاظی هر چه السیسی انجام داد مستند بر قانون یا قانون اساسی نبوده است. از همه اینها مهمتر دموکراسی و قانون اساسی و ساخت نهادهای کشور است که نمی توان آنها را ساخت جز با تراکم قدرت. تراکم هم نیاز به استمرار و تصحیح انحراف ها با همین منطق و با همین ابزارها دارد و الا تحقق نمی یابد، استمرار متوقف شد و در نتیجه تراکم نیز قطع شد. از این جا است که می توان مخاطرات کودتای السیسی را فهمید، مشکل آن به تاسیس منطق قدرت عاری از تجربه ای باز می گردد که بنا به منطق قانون، مشارکت مردمی و صندوق انتخابات تاسیس شده است. 

اقدامات ارتش به طبیعت حال خود مدنیت کشور و همچنین مهمترین دستاوردهای انقلاب 25 ژانویه را نیز لغو می کند. چنین چیزی در ذات خود کودتایی علیه انقلاب است. کودتاچی ها بدترین عبارت ها را برای تجربه اخوان به کار می برند تا کودتای خود را مبرا کنند، که به رغم این که به رغم صحت آن موجه ترین محسوب می شود، نمی تواند کودتای آنها را مبرا کند. راه های قانونی بسیاری برای تعامل با این وضعیت وجود داشت که دخالت ارتش در میان هیچ کدام از آنها نبود. مساله ای که باعث شد ارتش از اشتباه اخوان استفاده کند و از پوشش مردمی برای تمسک دوباره به حکومت استفاده کند. و الا تیم سیاسی حق عزل رئیس منتخب کشور و تعطیل کردن قانون اساسی را ندارد و نمی تواند رئیس جمهوری موقت تعیین کند و برای او صلاحیت تعریف کند و بعد از آن این رئیس جمهور موقت قسم بخورد و نخست وزیر معرفی کند و وزیر دفاع تعیین کند. این تصویری کاریکاتوری از فرایند سیاسی سراسر نگران کننده مصر است. بعد از آن السیسی از پشت رئیس جمهوری موقت سخنرانی می کند و از مردم می خواهد که به او اجازه دهند که بتواند با «تروریسم مبارزه» کند! بسیاری می پرسند، که سوال به حقی هم هست، آیا در این حالت چه کسی رئیس جمهور است؟ عادل منصور یا عبدالفتاح السیسی؟

مصر بعد از انقلاب و بعد از تقسیم بندی هایی که کودتا به وجود آورد گویی سایه ای سنگین بر تاریخ طولانی تمدنش تحمیل کرد. گویی که مصر این تاریخ با تمام دستاوردهایش را زیر با گذاشت، شکست داد و به زیر آورد. تبدیل به اسیری دست بسته در برابر آن شد، انگار که فراموش کرد که پشت سر خود تاریخی سراسر متفاوت دارد، وارد تجربه سیاسی جدیدی شد. بارزترین چیزی که تاریخ مصر رقم خورده همیشه قدرت نظامی آن بوده است. محمد علی در این تاریخ بعد از آن که در قدرت تثبیت شد به سود منافع ارتش دست به اصلاحات زد و جایگاه این نهاد بعد از 23 ژوئیه 1952 بیش از پیش تقویت شد. و این کودتای اخیر تقویتی دیگر در این سطح بود.

منبع: الحیات/ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

49262

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 308013

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 8 =