جریان اخوان المسلمین _ و بالطبع المرسی _ که تنها یکسال توانست قدرت را در مصر قبضه کند، در تشخیص منافع خود؛ اولویتبندی و اجرای آن چنان بد عمل کرد که جامعه مصر را در گسترهای وسیع علیه خود شوراند. این جریان سرمست از چیدن میوه انقلاب 25 ژوئن 20011 ملت مصر و در فاصله یکسال از بدست گرفتن قدرت، چنان عمل کرد که اقلیت بازنده توانست به مثابه اکثریتی توانمند انسجام یافته و دولت نوپای اسلامگرا را سرنگون کند.
المرسی که ابتدا خود را رئیس جمهور همه مصریان خواند بزودی نشان داد که برای او ترجیحات حزبی بیش از تشخیص منافع اصلی، اهمیت دارد. او نتوانست میان واقعگرایی و آرمانخواهی ایدئولوژیک یک تلفیق منطقی ایجاد کند و بدون درک مختصات جامعه مصر، خود را در اندازه مصلحی تصور کرد که میتواند ارزشهای ذهنی و آرمانی خود را در جامعه مستقر کند. جریان اخوانالمسلمین و دولت وابسته به آن، درک واقعی از اختیارات و نیز توانمندیهایشان برای همسوسازی ملت با خود نداشتند و براین اساس به جای پاسخ به مطالبات واقعی و اولویتدار مردم مصر ، تنها در اندیشه تحقق ایدهالهای خود بودند. این جریان، خشکهسرانه نپذیرفت که سیاست واقعی بازتابی از گفتوگوست.
المرسی به جای تعامل سازنده با جریانهای سیاسی و فعال کشور که در سرنگونی رژیم سابق مشارکت داشتند، تنها به دلجویی از ارتش بسنده کرد و آن را ضامن استمرار حضور خود در مسند قدرت دید؛ تصوری که اقدام ارتش علیه او غلط بودن آن را معلوم کرد. دلیل این اشتباه نگاه حریصانه او بود که باور داشت با همسوسازی نظامیان قادر است بر رقیبان چیره شود. بهاین ترتیب او به جای زدودن زنگارههای استبدادزدگی، قانونگریزی، پرهیز از به رسمیت شناختن قدرت اقلیت، انحصار طلبی و تکگویی به جای گفت و گو، فقدان تعریف روشن از منافع و هنجارهای مصالح ملی از جامعه مصر، بزودی خود نمادی از این آثار به جامانده از دوران استبداد شد.
جریان اخوانالمسلمین و رئیسجمهور مخلوع مصر پس از سالها مبارزه با نظام سیاسی سابق این کشور نتوانستند به درستی درک کنند که سیاستورزی به معنی آرمانخواهی صرف نیست بلکه لازم است در هیئت سیاستمدار صاحب کرسی قدرت، باید عملگرا بود و به خواستهای واقعی مردمی که علیه نظام سیاسی سابق انقلاب کردهاند توجه کرد. المرسی در مسند رئیسجمهوری و جریان مطبوع او به طرزی خاماندیشانه نه تنها از اصلاح ساختار سنتی قدرت در کشور پرهیز کردند بلکه کوشیدند از این ساختار و فرهنگ به جامانده از آن برای گسترش و تحکیم قدرت خود بهرهمند شوند. از اینرو مصریا ن اقدامهای دولت المرسی را هرگز بهنفع دموکراسی تعبیر نکردند.
جامعه مصر سرشار از مطالبات سرکوب شده است و دولت المرسی نشان داد که در پاسخ به این مطالبات تنها منافع حزبی خود را در اولویت و رسمیت میشناسد. بنابراین او به سرعت مشروعیت خود را به عنوان رئیسجمهور همه مردم مصر و نه فقط اخوانالمسلمین از دست داد.
لازم است پیش از آنکه به این موضوع پرداخته شود که آیا اتفاقات مصر کودتا بود یا ادامه منطقی اعتراض فراگیر مردم؟ بررسی شود که چرا و چگونه یک جریان باسابقه سیاسی نتوانست بیش از یکسال مشروعیت خود را _ مانند دوران مبارزه با هژمونی نظامی حاکم بر مصر _حفظ کند؟ و چرا مصریان بازگشت نظامیان به قدرت را براستمرار یک دولت انقلابی ترجیح دادند؟ آیا جز این است که محمد المرسی و اخوان المسلمین از تاریخ نیاموختند که به هنگام دستیابی به قدرت باید از چه چیز پرهیز کنند و نه اینکه چه انجام دهند؟
این مطلب، پیش از این در سایت دیپلماسی ایرانی در تاریخ 17 تیرماه 92 منتشر شده است.
نظر شما