آیت الله انواری در خاطرات خود از مراجعه به آیت الله میلانی جهت کسب اجازه برای ترور شاه سخن گفته است. ایشان واسطه نامه های خصوصی میان آیت الله میلانی و امام بود.

به گزارش خبرآنلاین، آیت الله انواری در خاطراتی که برای حجت الاسلام رسول جعفریان بیان کرده، به مساله شرعی ترور شاه اشاره کرده است. بخشی از این خاطرات را در ادامه می خوانید:

من واسطه نامه های خصوصی آقای میلانی و امام بودم و نامه ها را رد و بدل می کردم و خیلی هم به آقای میلانی و روحیات عرفانی و اخلاقی او اعتقاد داشتم.
آقایان مؤتلفه غیر از طریق بنده، از دو طریق دیگر هم سراغ آقای میلانی رفته بودند و در هر دو راه ناکام مانده بودند. من احساسم این است که آقای میلانی به واسطه ها اعتماد نکرده است. بنده در 14 شعبان 43 مشرف شدم مشهد و رفتم خدمت آقای میلانی. رفتم نماز.
آقا سید محمد علی را دیدم. گفتم‌: کاری با حاج آقا دارم. گفتند: بیاید نماز.
آن جا مجلس جشن هست . نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز با آقای میلانی رفتیم به طرف جشن. خیلی چراغانی مفصلی بود. رفتیم در مجلس. مسؤولان مشهد در ایوان بودند. آقای میلانی توجهی نکرد و رفت در اتاق. بعد آمدیم منزل آقای میلانی. در آن جا حاج آقا رفیع رشتی و آقای مهدی حائری بودند. نشستیم تا رفتند. یک نفر ماند. سه نفری شام خوردیم. این آخرین ملاقات ما با آقای میلانی بود. در آن جا مسأله را عنوان کردم. ایشان نگفت کسی دیگر هم آمده است. اول پرسید: بعدش کسی هست که کشور را اداره کند؟ گفتم: هستند. گفت: شاید مقصودتان بازرگان و دوستانش هستند!
گفتم: چه اشکالی دارد؟
گفت:‌ نه، شاه کسی دیگر را می گذارد. مجلس را هم منحل می کند. هر کاری بخواهد می کند، فایده ای ندارد.
گفتم: آقا خود شاه چطور؟
تأملی کرد و گفت: مشکلش کم تر از نخست وزیر است. اول سؤال کرد: هرج و مرج نمی شود؟
گفتم: نه، طرفداری ندارد. نظر داد که با کشتن شاه موافقم اما با کشتن نخست وزیر نه. ما آمدیم به مؤتلفه گفتیم.
قصه اسلحه را گفتم.( اسلحه را شاه به تولیت داده بود و تولیت به هاشمی داده بود و او به بچه ها داده بود. در واقع با هدیه شاه، منصور کشته شد.) تولیت اسلحة‌ اهدایی شاه را به هاشمی داد که او به مؤتلفه داده بود. در بازجویی های اطلاعات، بالاخره این اسلحه پای عراقی نوشته شد. عراقی برای این که جریان پرونده را منحرف کند،‌ گفته بود: از نواب صفوی گرفتم. حتی ناخن های عراقی را هم کشیده بودند و لو نداده بود. نواب هم مرده بود، دیگر نمی شد سراغ او بروند. به هر حال این جالب بود که اسلحه ای با این داستان، با همان اسلحه منصور کشته می شود.
این زمان همه شعارها علیه شاه بود. بعدها از بچه ها پرسیدم: چرا شاه را نکشتید؟ گفتند: ما دیدیم دستمان به شاه نمی رسد این را کشتیم.
گلچین خاطرات آیت الله انواری در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان

/30462

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 251463

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 7 =