عباس آخوندی، عضوء موسس و شورای مرکزی جهادسازندگی در رابطه با شکل گیری این نهاد از روز تاسیس، تا مخالفت های بنی صدر و بعد ها حمایت شهید رجایی توضیح می دهد.

داستان جهاد سازندگی به روحیه ایثارگری گروهی از جوانان دانشجو گره خورده است. دانشجویانی که سال های متوالی از عمر خود را صرف سازندگی کردند و در کار شهرت طلبی نبوده اند. جوانان دانشجو روزگار جوانی خویش را برای اتفاقی گذاشتند که روزهای میانسالی آنان را ساخت.
مرور وقایع جهادسازندگی با تجربه اندوزی جوانان دانشجو همراه است. برای بیان خاطرات روزهای جهادسازندگی باید در ذهن داشت که انقلابی نوپا شکل گرفته بود و هنوز دستگاههای اداری شکلی جدی به خود نگرفته بودند ولی جوانانی بودند که اندیشه سازندگی داشتند. گروهی به جست و جوی راه اندازی نهادهای امنیتی و نظامی رفتند ولی جهادیان در اندیشه بازسازی دوباره کشور بودند. آنان به خوبی می دانستند که جهادی باید اندیشید و جهادی باید رفتارکرد.
اکنون پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی بازهم همچنان جهادیان از گذشته خود دفاع می کنند. آنان رفتاری را که در دهه اول انقلاب و روزهای ابتدای انقلاب صورت گرفت، دقاع می کنند چراکه همچنان اعتقاد دارند اتفاقی رخ نداده که ازآن پشیمان باشند. گذشته مردان جهادی پرافتخار است و به طور حتم هیچ جایی برای شرمندگی وجود ندارد. دلیلی ندارد که جهادیان سابق اکنون از مرور پرونده گذشته خود نگران و ناخشنود باشند چراکه آنان به رفتاری که صورت داده اند اعتقاد کامل دارند و هیچ نگرانی در اندیشه آنها وجود ندارد.
عده ای جوان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فکر توسازی کشور و به خصوص روستا ها افتادند. آنان تمام توان خود را در راه هدفی ایتگونه بزرگ صرف کردند. گروهی روایت می کردند مردان جهادی منابع کشور را هدر دادند و نوسازی هم اتفاق نیفتاده است ولی به طور حتم چنین پنداری سراسر اشتباه است. مردان جهادی هرآنچه در توان داشتند صرف کردند تا کشور را بازهم بسازند. آنان نگران شکست نبودند. از همین روی با تمام توان به خدمت پرداختند. هنوز به خوبی روزی را که به محضر آیت الله شهید بهشتی رفیتم به یاد دارم.
گروهی دانشجو پس از انفلاب به خدمت ایشان رسیدند تا رهنمودهای برای سازندگی کشور بگیرند. جهاد سازندگی پیش از آنکه رهبر انقلاب فرمان فعالیت های رسمی آن را صادر کند، فعالیت های خود را آغاز کرده بود. شهید بهستی هم در کنار دانشجویان قرارگرفته بودند. « جهاد برای سازندگی» اولین نام گروه بود که پس از فرمان امام به « جهادسازندگی» بدل شد. جهادسازندگی پیش از آنکه ساختاری رسمی بیابد در روستاهای کشور فعالیت می کرد و هیچگاه دست از کار نمی کشید. مردان جهادی در ابتدای تاسیس این نهاد حتی ریالی هم از دولت حقوق نمی گرفتند ولی مدام کار می کردند. به خوبی در یاد دارم در دفتر جهاد سازندگی میدان انقلاب شب را به صبح می رساندیم و حتی مجالی برای رفتن به منزل وجود نداشت. همیشه در دفتر جهاد سازندگی بودیم. شورای مرکزی جملگی چنین بودند. در آخرین سال های حضورم به یاد دارم تنها به همراه سردار افشار اتافی در نزدیکی دفتر جهاد سازندگی اجاره کرده بودیم تا قدری هم استراحت کنیم ولی پیش از آن هیچگاه شبی نبود که جهاد را رها سازیم و به منزل برویم. جهاد سازندگی شاهد خاطرات بسیاری بوده است. ذهن مردان جهادی هم اتفاقات بسیاری را در خود ثبت کرده است. از دولت موقت گرفته تا مخالفت های بنی صدر. از آبادانی های روستایی تا آغاز جنگ . از ترورهای مردان جهادی تا خاطرات شیرین فرار از چنگال گروهک های منافقین. آنچه در این نوشتار بیان می شود تنها گوشه ای از اتفاقاتی است که برجهاد سازندگی رفته است.
دولت بازرگان و جهاد سازندگی
دولت موقت فعالیت های خود را به تازگی اغاز کرده بود. مهدی بازرگان نیز هدایت قوه مجریه را در دست داشت. به موازات این اتفاق جهاد سازندگی هم به صورت غیررسمی اعلام حضور کرد تا روزهای که رهبر انقلاب حضور غیر رسمی آن را با بیانات خویش رسمی کردند. جهاد سازندگی برای ادامه فعالیت های خود در کنار دولت قرار گرفته بود.پس از فرمان امام نیاز بود تا جهاد سازندگی با دولت هم به گفت و گو بنشیند. اما مردان جهادی همیشه در ذهن داشتند که شان جهاد سازندگی چنین نیست که مجری دستورات دولت باشد و فرمان بردار مردان دولتی . دولت موقت آقای بنی‌اسدی که داماد آقای بازرگان بودند را به عنوان نماینده دولت و مسئول این سازمان معرفی کردند. ایشان تفکرات خاص خودشان را داشتند و اندیشه های مهندسی بسیاری در دهن انباشته بودند. آقای بنی‌اسدی به سرعت آقای قشفایی را به عنوان نماینده خود معرفی کردند. اولین ساختمان جهاد هم در خیابان پاستور در بنیادی که متعلق به خانواده پهلوی و فرح بود تشکیل شد. دولت موقت را گروهی ازمردان باتجربه که سن و سال بالایی داشتند، شکل می داد. مردان مهندس بازرگان همچون او روحیه مهندسی داشتند. آنان نمی پذیرفتند که گروهی از جوانان اندیشه نوسازی کشور را کرده باشند. مهندس بازرگان و همراهان او بسیار سعی می کردند تا واژه های مشترک برای تعامل با جهاد بیابند ولی هیچگاه چنین نشد. آنان هرگز موفق نشدند روحیه مردان جهادی را درک کنند و برای همراهی با آنان کلماتی مشترک بیابند.
کار به جایی رسیده بود که هیج کدام از طرفین گفتار دیگری را نمی فهیمید. مهندس بازرگانان و دولت او برای جهاد به رفیب بدل شده بودند. در این زمان آیت الله ناطق نوری به عنوان نماینده امام درجهاد سازندگی معرفی شده بودند. ایشان به سرعت همراهی با دانشجویان جوان جهاد سازندگی را آغاز کردند. جهادی ها با آیت الله ناطق توری به راحتی گفت و گو می کردند. اما در سوی مفابل هیچ راهی برای همراهی با دولت موقت وجود نداشت. مردان با تجربه دولت موقت دیگر راهی برای برقراری ارتباط با جهادیون نداشتند. انان دانشجویان جهادی را گروهی جوان بی تجربه می دانستند که راهی به سازندگی نمی برند و تنها منابع را هدر می دهند. در سوی مقابل جهادی ها می دانستند که برای خدمت آمده اند. جو.انان جهادی در تفکر سازندگی بودند که چنین نهادی را سامان دادند. آنان درگیر طیف گسترده ای بودند که به مرور زمان بخشی از بدنه از آنان جدا شدند.
گروهی مانند اقای میردامادی، آقای بیطرف، آقای اصغرزاده و عده ای دیگر پس از تسخیر سفارت آمریکا به جرگه جوانانی ملحق شدند که سیاست پیشگی پیش گرفته بودند. عده ای هم به سپاه پاسداران رفتند ولی آنانی که در جهاد باقی ماندند روحیه سابق را حفظ کردند. تیم جهاد نزد آقای بهشتی رفته بود تا هدایت گری داشته باشد. ایشان در ابتدای کار مسیر جهاد سازندگی را مشخص می کردند. پس از ایشان آقای ناطق نوری به عنوان نماینده امام راه جهاد را شفاف می کردند. به هر صورت میان جهاد سازندگی و دولت موقت هیچگاه تفاهمی بلند مدت حاصل نیامد. آقای بازرگان و دولت او حرف های جهاد را که از زبان جوانان بیرون می آمد، درک نمی کردند. آنان از همین روی سری در همراهی نداشتند. اینگونه راه نامطمن تعامل میان جهاد سازندگی و دولت ادامه یافت تا زمانی که دولت موقت صحنه راترک کرد و بنی صدر به میدان آمد.
بنی صدر و جهاد سازندگی
به طور حتم اگر قرار باشد لیستی از مخالفان حهاد سازندگی تهیه شود، نام بنی صدر را باید در صدر آن قرار داد. بنی صدر به شدت با فعالیت های جهادسازندگی مخالف بود و هیچگاه حاضر نشد زیربار همراهی با جهاد سازندگی برود. او در روزنامه انفلاب اسلامی سرمقاله ای با تیتر« جهاد سازندگی قول بی شاخ و دم» نوشته بود و تمام فعالیت های این نهاد انقلابی را زیرسوال می برد. بنی صدر بارها مخالفت های خود با جهاد را آشکار کرده بود. در سوی مقابل جهاد سازندگی میان روحانیونی مانند آقای بهشتی طرفدارانی داشت. روزی به یاد دارم که روزنامه جمهوری اسلامی تیتر اصلی خود را به آماری که جهاد سازندگی تهیه کرده بود اختصاص دادند. بنی صدر همچنان سرناسازگاری با جهاد سازندگی داشت. در یکی از همایش های سالانه جهاد من خود سخنرانی تند علیه او انجام دادم.
ترور جهادی ها
روزهای ابتدای انقلاب با آغاز فعالیت های ضد انقلاب همراه شده بود. منافقان راه ترور پیش گرفته بودند و مسولان انقلاب را مورد هدف قرار می دادند. پس از چند ماه که این ترورها آغاز شد، نوبت به جهادی ها نیز رسید. منافقان در میدان انقلاب به عنوان یکی از مراکز اصلی شهر که دفتر جهاد سازندگی هم در آن واقع شده بود، شیوه ترور را پیش گرفتند. آنان قدم به میدان مبارزه با جهادی ها گذاشته بودند. در همین روزها دستگاههای امنیتی اطلاع دادند که جهادهای باید مسلح شوند تا در صورتی که منافقان قصد ترور آنان را کردند، مردان جهاد هم راهی برای مقابله داشته باشند. از سوی دیگر تمام اعضاء اصلی جهاد سازندگی دانشجویانی بودند که نه سربازی رفته بودند و نه طرز کار با اسلحه را می دانستند. آنان برای سازندگی آمده بودند و نه برای مسلح شدن. اسرارهای نهادهای امنیتی در گوش جهادی ها نمی رفت. کمتر کسی اسلحه را تحویل می گرفت چراکه اساسا طرز کار آن را نمی داتست. فقط سردار افشار-معاون سیاسی وزارت کشور در دولت نهم- و تعدادی دیگر قبول کردند تا اسلحه داشته باشند. پس از آنکه این راه به نتیحه نرسید، قرار شد تا گروهی مخافظ به جهاد سازندگی بیایند. حضور محافظان بازهم برای جهادی ها قابل پذیرش نبود.محافظان قرار شد تا تنها از ساختمان حفاظات کنند و اگر قرار شد، جهادی ها ماموریتی بروند،یکی از محافظان هم همراه آنان باشند. در این مرحله استفاده از موتورسیکلت هم برای جهاد های ممنوع شده بود. قبل از این جریاتات شخصا از موتورسیکلت استفاده می کردم. سرانجام آنقدر اصرار صورت گرفت که تن به استفاده از اتومبیل دادم. به یاد دارم یکی از همین روزها قصد انجام کاری بیرون از دفتر جهاد سازندگی را داشتم. به همراه محافظی سوار اتومبیل شدیم تا به حوالی بلوار کشاورز برویم. محافظی که همراه من بود، اسلحه داشت. در میانه های راه ناگهان منافقان جلوی ما را سد کردند و شروع به تیرازندازی به سمت من کردند. محافظی که همراه من بود، وحشت زده اطراف را نگاه می کرد به او گفتم چرا کاری نمی کنی؟ او نگاهی به من انداخت و گفت که اصلا طرز استفاده از اسلحه را نمی دانم. هردو مانده بودیم که چه باید بکنیم با وحشت و نگرانی از اتومبیل خارج شدیم و گوشه ای پیاده رو سنگر گرفتیم. منافقان چند تیر دیگر شلیک کردند که دوتای آنها از کنار گردن من عبور کرد. محافظی که همراه من بود به قدری وحشت زده شده بود که حتی فراموش کرد اسلحه خود را از اتومبیل بیرون بیاورد. روزهای ابتدای انقلاب چنین بود. واقعا مهارتی در کار نبود. کسی اگر پیش تر در نهادهای نظامی نبود طرز استفاده از اسلحه را نمی دانست. ماهم جوانانی بودیم که واقعا تجربه اجرای در کشور نداشتیم ولی به خوبی می دانستیم که باید راهی را که آغاز کرده ایم ادامه دهیم.
آغاز جنگ
روزی که جنگ آغاز شد را به خوبی در ذهن دارم. در دفتر جهاد سازندگی واقع در میدان انقلاب به همراه آقای مهندس هاشمی طباء در اتاقی بودیم. ناگهان صدای بسیار بلندی شنیدیم. سرمان را که بلند کردیم دیدیم هواپیمای جنگی آنقدرها در سطح پایین پروار می کند که احساس کردیم از پنجره وارد ساختمان می شود. پس از آنکه سرو صداها خوابید مطلع شدیم که جنگ آغاز شده است. جنگ هم برای جهاد سازندگی دوران تازه ای از فعالیت ها بود. در این دوره باید به سوی جبهه می رفتیم. خاطرات از زمان جنگ بسیارند اما آنچه در ذهن من نقش بسته رشادت های است که از سوی مردان جهادی صورت می گرفت. عملیات حصر آبادان را در یاد دارم. قرار بود تا جهاد سازندگی جاده ای برای عبور نیروها بسازد. به همراه گروهی از دوستان مانند شهید محمد شهشهانی به سمت آبادن رفتیم. قرار شد تا همراه با اتومبیلی در مسیر جاده حرکت کنیم تا راه را به خوبی بسناسیم. سوار اتومبیل شدیم و راه افتادیم. آنقدرها جلو رفتیم که یکی از دوستان با دست اشاره کرد که عراقی ها با ما چند متری بیشتر فاصله ندارند. به سرعت کناری ایستادیم. روبروی ما باتلاقی قرار داشت. یکی از دوستان پیشنهاد داد که قدری صبر کنیم تا آفتاب به باتلاق بتابد و نورانعکاس ایجاد کند. پس از آن می توانیم از جلوی عراقی ها عبور کنیم چراکه انعکاس نور آفتاب اجازه نمی داد تا آنها ما را به درستی هدف قرار دهند. به این صورت موفق شدیم از دست آنها فرار کنیم. عراقی ها مرتب خمپاره شلیک می کردند ولی چون ما را به خوبی نمی دیدند، خمپاره ها به اطراف می خورد. ساخت جاده آبادان به طور حتم یکی از افتخارات ما بود. عملیات حصر آبادان درخاطره همه ثبت شده است ورشادت های مردان جهادی هم از ذهن کسی پاک نخواهد شد. جهادسازندگی در دوران دفاع خدمات بسیاری ارائه کرده بود. فعالیت های جهادسازندگی در دوران دفاع مقدس اینگونه بود که نمایندگان جهاد به طور کامل در خدمت ستاد فرماندهی جنگ بودند و در بخش مهندسی هر زمانی که نیاز بود وارد عمل می شدند. گروه جهادی ها همیشه در ذهن داشتند که باید در خط مقدم سنگر سازی ها قرار گیرند.
دولت شهید رجایی و جهاد سازندگی
شهید رجایی به عنوان یکی از اصلی ترین حامیان جهادسازندگی شناخته می شود. ایشان به شدت حامی جهاد سازندگی بودند و هرکمکی که می توانستند به جهاد سازندگی ارائه می کردند. روزی شهید رجایی از من سوال کرد در دوران کنونی چه خواسته ای دارید؟ به ایشان گفتم متاسفانه سازمان برنامه و بوجه کشور کمکی به ما نمی کند و حتی ریالی بوجه به ما نمی دهد. ایشان خیلی ناراحت شدند و گفتند شب ساعت هشت به نخست وزیری بیا. شب به همراه دوستان دیگری به نخست وزیری رفتیم وقتی وارد دفتر آقای رجایی شدیم دیدم که معاون سازمان برنامه و بوجه کشور نیز آنجا حضور دارد. آقای رجایی خطاب به ایشان سوال کردند چرا به جهاد سازندگی بوجه ای نمی دهید. او پاسخ داد اینها برای فعالیت های که انجام می دهند حتی یک ورق کاغذ هم برنامه ندارند. اصلا نمی دانند برنامه چیست؟ آقای رجایی به شدت ناراحت شدند و بالحن تندی به معاون سازمان برنامه گفتند همین فردا به جهاد سازندگی یک و نیم میلیارد بوجه می دهید. دستور را برروی برگه کاغذی نوشتند. ما خوشحال از جلسه بیرون آمدیم و به سرعت به دفتر جهادسازندگی رفتیم. ماجرا را برای دوستان تعریف کردیم و قرار شد تا فردای همان روز جلسه با حضور نمایندگان شهرستان ها برای تقسیم بوجه برگزار شود. هنوز مکانیزمی برای این کار نداشتیم و در جلسه تنها براساس اظهار نظرهای که صورت می گرفت و جمعیت استان ها بوجه را تقسیم کردیم. این بوجه واقعا به جهاد سازندگی حیات مجددی بخشید. آقای رجایی واقعا از جهادسازندگی حمایت می کردند.
3939

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 220943

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۲۰:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۶
    2 3
    باتوجه به اینکه اقای اخوندی مدتیه در خبرها ظهور پیدا کردند و نیز باجناق اقای ناطق هم هستند نکنه رئیس جمهور بعدی ایشونه و از الان داره برنامه اینده رو میریزه ؟؟؟؟؟؟
  • بدون نام IR ۲۱:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۶
    4 1
    خوش به حالتان. هر کس هر فکری تو سرش داشته و می خواسته خدمتی کنه، بدون تجربه و مدرک و دوره و پارتی و آزمون و مصاحبه و استعلام و تست و معاینه و معرف و ... می رفته و واسه خودش مجوز می گرفته و پیاده سازی می کرده. فوقش یه کم کارشکنی می شده.
  • سیدامیر IR ۰۹:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۷
    5 1
    این گزارش خاطرات گذشته را برایم زنده کرد. ای کاش این روحیه امروز هم در میان جوانان و مردم عزیزمان زنده و جاری بود. کاش صاحبان قدرت مانند آن روزها خاضعانه و با اخلاص به سازندگی کشور می اندیشیدند و ماندن بر سر قدرت، مشکل اصلیشان نمی بود.