۰ نفر
۶ آبان ۱۳۸۸ - ۰۵:۲۸

ما توی هر چیزی اگر دنبال نازک و لاغر و کوچکش بگردیم، توی ماشین جز به بزرگ و چهار در و صندوق‌دارش رضایت نمی‌دهیم

یادداشت دیروز موجبات شرمندگی مرا فراهم آورد. ظاهراً موقع فکس کردن، یکی از صفحات دست‌نویس، جامانده بود و مطلب نیمه کاره و بی‌سر و ته به دست خوانندگان گرامی رسیده بود. معلوم شد که به فکس هم اعتمادی نیست... به هر حال از این بابت از خواننده همراه و مهربان همیشگی، عذر فراوان می‌خواهم و از زعمای «خبر» هم ایضاً. آنها می‌توانند مطلب دیروز را از سیاهه حق‌التألیف‌های این ماه کسر کنند و آن را به حساب نیاورند و خوانندگان نیز می‌توانند امروز را به حساب دیروز بنویسند و گناه کم‌فروشی حقیر را به گردن فکس و اینترنت بگذارند. اما موضوعی که مهم است این است که اوضاع تهران، یعنی اوضاع ترافیکی تهران، سخت به هم ریخته است و ظاهراً کسی هم متوجه وخامت اوضاع نیست.

آیا برای این مصیبت فزاینده هر روزی و هر شبی نباید فکری کرد و نباید نگران شد؟ ما توی هر چیزی اگر دنبال نازک و لاغر و کوچکش بگردیم، توی ماشین جز به بزرگ و چهار در و صندوق‌دارش رضایت نمی‌دهیم. خاصه که این روزها از این هم فراتر رفته‌ایم و با حرص و طمعی سازماندهی شده، به دنبال ماشین‌‌های خیلی بزرگ و «فوردبلیودی» می‌گردیم و به تنهایی جای دو ماشین را توی خیابان‌های تنگ و باریک تهران می‌گیریم. چیزی که می‌گویم فراگیر نیست و همه مردم شهر را به طور یکسان در برنمی‌گیرد، اما وضعیت ماشین داری ما با ده سال پیش که هیچ، حتی با پنج سال پیش هم قابل مقایسه نیست. الان دیگر ماشین، معنی و مفهومش عوض شده و صرفاً وسیله‌ای برای راحتی و نقلیه نیست.

ماشین عوض شده و از شکل تداوم منطقی گاری و چهارچرخ بیرون آمده و تبدیل به وسیله‌ای برای تشخص و تجمل و حتی تفاخر شده است. نه اینکه قبلاً نبوده؛ مردم مریض حتی با گاری‌های لوکس هم بلد بودند که چطور خودنمایی کنند. در این تردیدی نیست. موضوع این است که این شکل فراگیر و گسترده امروزی، در هیچ دوره‌ای اینچنین نبوده. وضعیت امروز چنان رقت‌بار است که اگر کسی ماشین نداشته باشد، یا بدتر از ماشین نداشتن، ماشین بی‌بها و معمولی و ارزان‌قیمتی داشته باشد، موجبات سرافکندگی‌اش فراهم است و در جامعه به چشم حقارت به او نگاه می‌کنند. اتفاقاً قسمت بد ماجرا در نگاهی است که جوان‌ها به ماشین دارند و ماشین را وسیله‌ای برای رسیدن به هدف و دوستیابی و کامیابی و توفیق در تشخص اجتماعی می‌دانند. فقط توی خیابان نیست که دانش و خانواده و نجابت و انسانیت به کناری نهاده شده و به جایشان ماشین نشسته، بلکه در مراودات عادی زندگی نیز به شکل حیرت‌آوری عقب نشسته‌ایم و پول و ماشین و مظاهر دم‌دستی پولداری را جایگزین تمام اعتبارات و ارزشها کرده‌ایم. امروز حتی اگر بدانیم کسی که پشت این بی‌ام دبلیو نشسته، نه سواد دارد، نه شعور دارد و نه آدم خوبی است، باز مع‌ذلک در چشممان او را منزلتی می‌دهیم که شایسته احترام و عزت بیش از حد است. بی‌خود نیست که جوان‌ترها والدین خود را مجبور می‌کنند که از پیکان و پراید و روآ و پی‌کی اجتناب کنند. آنها به عینه دیده‌اند که اگر سوار این ماشین‌های کارمندی شوند، کسی توی خیابان، تره هم برایشان خرد نمی‌کند و نگاهی از سر عاطفه هم به آنها نمی‌اندازد. در عوض اگر ماشین پنجاه میلیون به بالا کسی سوار باشد، شماره دادن و شماره گرفتنش خیلی راحت می‌شود و در چشم مردم ارج و قربی بس رفیع پیدا می‌کند.

این فقط مردم سطح پایین نیستند که چنین باور زشتی دارند. حتی ما هم بی‌‌آنکه بدانیم و بخواهیم، ماشین و لباس و پول و خانه و محله را به عنوان پارامترهای دقیق تشخص و تعرف نشانده‌ایم و متر و معیار ما برای احترام به آدم‌ها همین چیزهای ظاهری شده است. آنقدر این مسئله فراگیر است که دیگر اساتید دانشگاه هم خجالت می‌کشند که سوار بر ماشین معمولی و ارزان قیمت بشوند. امروز اگر استادی با ماشین معمولی به سرکارش برود، از چشم ظاهربین ما حمل بر بی‌اعتنایی او به مال دنیا و بی‌ارزشی این اشیای ظاهرفریب نمی‌شود، بلکه او را کوچک می‌شمریم و بی‌اعتبارش می‌دانیم. جامعه بدی شده است، اما این همه بدی‌اش نیست. فردا ادامه می‌دهم این عرض مختصرم را که چطور باورهای غلط اجتماعی ما مشکلات جدی شهرنشینی برایمان فراهم کرده‌اند. از جمله همین سنگینی ترافیک که ظاهراً کسی عین خیالش هم نیست.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 21740

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 16 =