1391؛ وارد دنیای شعر دهه 90 شدهایم و من به عنوان شاعری با سه دهه فعالیت حرفهای، دنبال شاعرهایی میگردم که در این دهه بتوانم به عنوان یک همسنگر روشان حساب کنم. مجتبی ویسی احتمالاً یکی از آنهاست با «منهای متناقض».
نظر خودم را میگویم: ویسی، شاعر خوبی نبود لااقل تا همین چهار سال پیش.
همین حدودها بود که با هم آشنا شدیم. اساساً مترجم بود و هست. مترجم پرکاری هم هست؛ هم در حوزه شعر هم در حوزه قصه کوتاه و رمان. ترجمههایش در دو سال اخیر پرفروش بوده و به چاپهای بعدی هم رسیده. از انگلیسی ترجمه میکند و بنابراین وقتی میبینم که چارلز بوکوفسکی در ترجمه «شاعری با یک پرنده آبی» بدل میشود به چارلز بوکاوسکی و به چاپ دوم میرسد، اعتماد میکنم به این روایتِ تلفظی تازه.
شاعر خوبی شد از همان موقع که تصمیم گرفت پیراهن «شعر حجم دهه 40» خودش را عوض کند و مثل یک بازیکن هوشیار یا بیشتر، یک مربی هوشیار، به روز شود و البته دنبال جریانهای روز هم راه نیفتاد. قیافهاش شباهتی به «مورینیو» ندارد اما کمابیش عملکردش شبیه این جنتلمن فوتبال اروپاست.
مجتبی ویسی، الان، در خرداد 91، تنها نماینده شعر حجم است که میتواند مدعی این باشد که شعرش زیرمجموعه شعر یدالله رویایی نیست و البته شعری دهه چهلی هم نیست. شعر حجم به رغم جنجالهای متعدد چند دهه اخیرش، هیچ وقت نتوانست به عنوان یک جریان ادبی مستقل در شعر ایران جا باز کند و خیل وسیع شاعران شعر حجم که در مازندران متمرکز شدند فقط به زیرمجموعهای مستعد اما ناکارآمد از زبان درخشان یدالله رویایی بدل شدند و مثل همهٔ نسخهدومیها، خارج از تاریخ ماندند.
ویسی، به گمان من، روح بیانیه شعر حجم را به درستی درک کرد و به رغم همه نقدهای مخربی که بر شعرش شد از سوی شاعران موفق سه دههٔ اخیر [همسنگران طبیعی من در این دههها!]، کار خودش را کرد چون کلاً از آن جماعتی نیست که در مسیر جریان آب رودخانه شنا میکنند.
«منهای متناقض» البته کتاب فوقالعادهای نیست، اما کتابی است پیشنهاددهنده با شعرهایی جالب توجه. دوست داشتم که بگویم این کتاب همتای «دریاییها» رویایی است، اما کلاً آدمی نیستم که پیرو «آیین دوستیابی» دیل کارینگی باشم!
با این همه، این کتاب احتمالاً آغاز یک جریان است که میتواند نویدبخش دههای باشد که دیگر شاعرها شبیه «کلونها» «جنگ ستارگان» جورج لوکاس نیستند و هر کدام صداهای مستقلی دارند. شاید دههٔ 90، یک دههٔ 40 تازه باشد برای شعر ایران.
«مروارید» این کتاب را درآورده؛ نشری که در سه دهه اخیر، نقشی محافظهکارانه در نشر «شعر روز ایران» داشته؛ نقشی که متناسب با پیشگامیاش در دههٔ 50 نبوده است. آیا باید انتشار کتاب ویسی را دلیلی بر گذر از استراتژی «ببینیم بازار کتاب چه میگوید» دانست و ورود به حیطهی «بگذار ما بگوییم که بازار کتاب، چه باید بگوید»؟
به گمانم ویسی با شعر «نه بیشتر» جواب منتقدان دهه هفتادی و البته بازار کتاب راکد کشور را داده است. به هر حال کُردها صراحت لهجه دارند!
«باری،
هستیم به نسبت
پاییز هم که بیاید
ماییم و برگها
کوچههای کمابیش
خانههای به تدریج.»
5858
نظر شما