۷ نفر
۱۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۸:۳۴
اقتباسی هویت‌مند در یک انیمیشن ایرانی

اشکان رهگذر، نویسنده و کارگردان «آخرین داستان» که عنوان نخستین انیمیشن بلند سینمایی ایرانی را یدک می‌کشد، حرکت جسورانه خود را وقتی کلید زده که به عنوان نویسنده سراغ اقتباس از یکی از مهم‌ترین منابع داستان اصیل ایرانی رفته و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را محور اقتباس آزاد خود قرار داده است.

برداشت آزاد او وقتی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بدانیم سراغ یکی از دراماتیک‌ترین و در عین حال تصویری‌ترین قصه‌های شاهنامه یعنی داستان ضحاک ماردوش رفته که علاوه بر دارا بودن تقابل کلاسیک بین خیر و شر که در متون ادبی قدیمی حاکمیت دارد، روندی را در درام پیش می‌گیرد که قابل ارجاع به زمان حال و انتقال پیامی است که در زیرلایه‌های این اثر سترگ قرار گرفته است.

داستان ضحاک و آفریدون در عین شباهت به بسیاری از قصه‌های ابرقهرمانی و ابرضد قهرمانی که تقابل خیر و شر را بر بستری رئال با مایه‌های فانتزی دنبال می‌کنند، این ویژگی مهم را دارد که از اوج و فرود و نقاط عطف منحصر به فردی برخودار است که از خلال آن جلوه‌های ملموس انسانی قابلیت طرح و نقد و ایجاد چالش دارند.

خصوصیاتی همچون کبر و غرور، حرص و طمع، عشق و جنون، جسارت و تهور و ... که متأثر از بستری که برای بروز و نمود پیدا می‌کنند، می‌توانند انسان را در معرض آزمونی قرار دهند که همواره قابلیت مواجهه با آن را دارد. همین جلوه منحصر به فرد قصه است که قابلیت ارجاع آن را به هر جغرافیا و زمان و مکانی امکان‌پذیر کرده و مهمتر از آن اهمیت ارتباط با نسل آینده یعنی نوجوان و جوان امروز را دوچندان می‌کند.

رهگذر با انتخاب این قصه به عنوان منبع اقتباس و برداشت آزاد از این قصه، به فراخور بستر داستانی و گروه مخاطب هدفی که برای آن در نظر گرفته، تلاش کرده خوانشی روان و قابل دریافت از این داستان داشته باشد که پیچیدگی‌های خاص خود را در روایت شاهنامه دارد و در عین حال خشونت و تلخی حاکم بر مقاطعی از قصه آن برجسته و پررنگ است.

به همین دلیل هم قصه را از جایی آغاز می‌کند که جمشید کی به خواست یزدان بر اهریمن چیره می‌شود، اما دچار غرور شده و خود را واجد فراست ایزدی می پندارد و به همین دلیل هم یزدان از او روی برمی‌گرداند و جمشید را با طمع و جنون مهارنشدنی اش تنها می‌گذارد.

در واقع قصه با تکیه بر نریشن راوی که یادآور حس خوب قصه‌گویی و قصه شنیدن در فرهنگ شرقی است، از موقعیتی آغاز می‌شود که دو ورطه قدرت با تکیه بر یزدان و جاه‌طلبی و جنون بشری؛ به واسطه روند درام در دو کفه ترازو قرار گرفته و مخاطب را در موقعیت قضاوت و سوگیری به واسطه ذهنیت خود قرار می‌دهد. این طراحی بخصوص برای ذهن پویای نوجوانان و جوانان می‌تواند جلوه‌ای مدرن به وجه پند و اندرزگونه قصه داده و به شکلی غیر مستقیم پیام نهفته در زیرلایه را به مخاطب منتقل کند.

اهمیت دیگر شیوه داستان‌گویی که رهگذر برای این انیمیشن در نظر گرفته، این است که عجله‌ای برای مشخص شدن مرز میان خوب و بد، خیر و شر، سیاه و سفید ندارد؛ به همین دلیل ابتدا سعی می‌کند موقعیت و بستر درام را با جزئیات و دقت بچیند و سپس با توزیع قطره چکانی اطلاعات و پرداخت کاراکترها مخاطب را در این افشاگری تدریجی همراه کند.

این رویکرد باعث شده پرداخت کاراکترها واجد ظرافت و جزئیاتی جذاب باشد که بخصوص در مواجهه با قطب منفی که در رأس آن کاراکتر ضحاک قرار می‌گیرد، جلوه گری می‌کند. درست است که مخاطب یک تعبیر و تصویر بیرونی از ضحاک به عنوان کاراکتری منفی و خونخوار دارد اما نویسنده به این وجه بسنده نکرده و تلاش می‌کند ضحاک خاص این قصه و انیمیشن را به شکلی دراماتیزه و خلق کند؛ البته با وامداری به منبع اقتباسی که واجد سویه‌های تغییرناپذیر است.

به همین دلیل هم بدون آنکه عجله‌ای در آشکارسازی جلوه‌های منفی و تاریک او داشته باشد که با اهریمن هم پیمان شده، رویکردی مدرن به معرفی کاراکتر و بسترسازی برای شخصیت‌پردازی او تا رسیدن به نقطه‌ای دارد که تبدیل به تجسم اهریمن می‌شود.

به این ترتیب وجوه منفی ظاهری ضحاک از همان ابتدا برجسته نمی‌شوند بلکه اتفاقاً به جهت فیزیکی جذابیت‌هایی برای کاراکتر طراحی شده که با انتخاب حامد بهداد به عنوان صداپیشه این کاراکتر، برجسته‌تر می‌شوند.

حتی وجه تسمیه ماردوشی ضحاک که از ابتدا کدی بر چرایی ناپدید شدن پسران جوان سرزمین جمکرد و پیدا شدن جمجمه‌های خالی آنها در خرابه‌ای متروک است، دیرتر از آنچه انتظارش می‌رود در این انیمیشن جلوه گر می‌شود. در این روند ابتدا به شانه‌های سرخ ودردناک ضحاک که موجب عذاب او شده اشاره‌ای می‌شود و نهایتاً در مواجهه پایانی با آفریدون و همراهانش و حمله آنها به قصر جمشید است که ضحاک کاملاً در قالب اهریمنی ماردوشی فرو می‌رود و پرده از آن هیبت ترسناک برداشته می‌شود.

این تأخر کمک می‌کند تا همراهی مخاطب با کاراکتر و داستان‌های موازی نه به واسطه جلوه‌های مثبت و منفی بلکه به واسطه روند درام و جذابیت‌های روائی و تصویری این انیمیشن باشد. بخصوص که قرار است یک رابطه عاطفی نیز بین ضحاک خونخوار و شهرزاد؛ دختر جمشید شکل بگیرد که جلوه رمانتیک کار را نیز به نوعی تأمین کند.

همین وجه لغزندگی شخصیت پردازی را می‌توان در قطب مثبت و پرداخت کاراکتر آفریدون نیز پیگیری کرد؛ جوانی که به واسطه تهور و جسارت در مأموریت پنهانی که با همراهانش به عهده گرفته، دچار خودسری شده و موجب از دست رفتن دوستش می‌شود. به همین دلیل هم به خاطر اینکه حس انتقام او بر مصلحت‌اندیشی مبارزه، چیره شده است، مورد مواخذه قرار می‌گیرد.

جذابیت دیگر این انیمیشن در کنار رویکرد مدرن به روایت داستانی کهن، استفاده از صداپیشگانی است که بازیگرانی حرفه‌ای و نام آشنا با صدایی منحصر به فرد هستند. از پرویز پرستویی، اکبر زنجانپور و لیلا حاتمی تا حامد بهداد، اشکان خطیبی، باران کوثری و ... هرچند حضور برخی در ایفای نقش دو کاراکتر؛ هرچند در مقاطع زمانی مختلف می‌تواند مخاطب را به اشتباه بیندازد و دچار سردرگمی کند اما این ایده جذاب به جذابیت‌های متعدد این انیمیشن افزوده است.

در واقع می‌توان گفت در «آخرین داستان» در قالب یک انیمیشن با درامی هوشمندانه و مدرن از قصه‌ای کهن و آشنا روبرو هستیم که تلاش شده با تکیه بر تکنیکی متناسب با اتمسفر این قصه اساطیری و قابلیت های تکنیکی در انیمیشن سازی ایران، با وجه ایرانی قصه و زیرلایه های آن همخوانی داشته و بتواند با مخاطب ارتباطی هویتمند برقرار کند.

هویت‌مندی یک ویژگی است که می‌تواند نزدیک‌ترین مولفه به منبع اصیل اقتباس این انیمیشن باشد که باعث شده «آخرین داستان» قالبی هوشمندانه برای پرداختن به منبع کهن ادبیات و شعر پارسی باشد. رویکردی که امید است با این تجربه موفق؛ بیش از پیش مورد توجه هنرمندان عرصه مدیوم‌های مختلف قرار بگیرد تا کیفیت، جذابیت، هویت‌مندی و مخاطب تبدیل به اولویت‌های اصلی آنها برای رسیدن به محصولی قابل دفاع و قابل عرضه همچون «آخرین داستان» باشد.

۵۷۲۴۴

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1229346

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 7 =