فرهاد کلینی

امریکاییان از یک نقشه راه پیروی می کنند و بر اساس آن کروکی که مبتنی بر سیاست فشار و انزوای ایران است، در حال حرکت هستند. این آدرس غلطی است که سیاست خارجی امریکا در حوزه لابی ها دریافت کرده است.

امریکا علی رغم اینکه خود را در عرصه بین المللی بر اساس نوعی چندجانبه گرایی راهبردی معرفی می کند اما امروزه گرفتار نوعی رفتارگرایی از هم گسیخته شده است. به همین دلیل بخشی از رفتار دوگانه امریکا الزاما بر اساس یک محور هوشمندانه نیست بلکه ناشی از نوعی چند ایده ای به ویژه در حوزه نظریه پردازان سیاست خارجی است.

بر همین اساس امروزه تغییر آرایش را در حوزه مجریان و سیاست گذاران شاهدیم. اتفاقاتی که در حوزه های ژئوپلوتیکی رخ داده (چه در افغانستان و چه در فلسطین) امروزه دستگاه سیاست خارجی امریکا را مجبور می کند که بر اساس انتخاب محدود رفتار خود را تعریف کند.

این موضوع الزاما متاثر از تحولات داخلی امریکا و نتایج انتخابات نوامبر نیست بلکه ناشی از نگاه سیاست مداران امریکایی است که هنوز نمی دانند پا به کدامین جهان در سال 2011 می گذارند. اینکه سیاست امریکا در برابر دیگر رقبای بین المللی اش درگیر خنثی کردن نیروهای مخرب همانند روسیه یا رسیدن به یک صلح جمعی است، ناشی از عدم انسجام کافی در جامعه نخبگان امریکاست.

اگر امروزه کمی به قدرت پیش بینی امریکا در عرصه ژئوپلوتیک نظری بیندازیم سوال این است که چرا امریکا علی رغم آن ظرفیت ها، توان پیش بینی تحولات شمال آفریقا را ندارد و مجبور است نسبت به تحولاتی چون موضوع تونس به صورت رویداد مدار قضاوت کند.

سیاست خارجی امریکا در حوزه ایران کماکان متاثر از استثنایی کردن قدرت ایرانی است و توانایی فهم مدل ایرانی را در فرایند سیاست خارجی درک نمی کند. به این جهت میزان سازگاری با تحولات و موضوع ایران به یک بحث بغرنج در درون امریکا تبدیل شده است.

تا زمانی که امریکا قادر نباشد از فرصت هایی که جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد یک عرصه جدید بوجود آورده استفاده کند، طبیعی است که نمی تواند ارزش زمان و هویت بخشی جدید به تعاملات را تعریف کند.

امروزه سیاست خارجی امریکا بر اساس آدرس های غلط شکل می گیرد و مجریان در حوزه فشار و تحریم بصورت غیر عقلانی اهداف امریکا را دنبال می کنند. زمانیکه جمهوری اسلامی ایران از اشتباه محاسباتی یاد می کند در اصل یک انتقاد یا سرزنش نیست بلکه معنایی وسیع تری را در درون خود دارد به این معنا که امریکا باید بفهمد که سیاست خود را در برابر جایگاه جدید ایران به صورت آگاهانه تعریف کند و اجازه ندهد تا معنای تحولات به صورت خود به خودی شکل گیرد.

امریکا در گروه 1+5 از ابتدا خود را به بر اساس رویکرد تقابلی تعریف کرده است و کماکان در این کلاف زندگی می کند و راهکار خروج شرافتمندانه از این وضعیت را برای خود سامان نداده است. بعضا تلاش می کند تا بر اساس یارگیری منفی و مانع سازی حرکت کند. این موضوع صرفا باعث انباشت بی اعتمادی و ظرفیت منفی در آینده خواهد شد. امریکا به خوبی می داند که نگاه عمودی به موضوع ایران در حال اتمام است و اگر می خواهد وارد حوزه افقی و برابر شود لازمه آن استفاده از فرایندی است که امروزه در استانبول رو در روی خود دارد.

سوال اینجاست که آیا امریکا استانبول را به عنوان یک واقعیت جدید تلقی می کند یا یک تسلسل از مذاکرات گذشته. این موضوعی است که به واشنگتن بر می گردد. آیا واشنگتن می تواند پیوندهای مخرب خود با موضوع ایران را گسسته و معطوف به یک کارکرد گرایی جدید کند؟

/30114

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 124107

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 8 =