حجت الاسلام جوادی آملی می گوید: «تکنولوژی تبدیل اصول و ارزش ها به مباحث فرهنگی، سیاسی و اجتماعی یعنی تکنولوژی ارتباط بخش ثابت از دین و متغیر از دین در حوزه های علمیه تولید نشده و این نقص عمده ایست که شاید حوزه را در مقابل این همه پرسش و شبهات ناتوان نشان داده است.»

به گزارش خبرآنلاین، حجت الاسلام مرتضی جوادی آملی در گفت و گو با شفقنا، به سنت و مدرنیته پرداخته است. سخنان وی را در ادامه می خوانید.

عده ای از کارشناسان بر این باور هستند که بیشتر چالش های تربیتی در جامعه ما ناشی از عدم جمع بین سنت و مدرنیته است. نظر شما در این زمینه چیست؟ حوزه های علمیه در مقابل این دو جریان چگونه توانستند خود را هماهنگ کنند؟

در نظام دینی ما این دو واژه هرگز در مقابل هم قرار ندارند بلکه مساعد یکدیگر هستند و یکدیگر را پوشش می دهند مراد از سنت یعنی اهتمام به اصول و امور ثابتی که در حوزه معرفت شناسی و هستی شناسی شکل گرفته است هم عقل برهانی و هم نقلِ معتبر مؤید یکدیگر هستند. مراد از سنت یعنی اهتمام به پایه های اساسی علم که هم از جایگاه عقل و از جایگاه نقل پذیرفته شده است. نوین گرایی و نو گرایی در اندیشه و باور اسلامی ما یعنی همان اصول مسلم ثابت را با صورت بندی های جدید در دوره های مختلف به روز آورند و آنها را مناسب با روزگار، فرهنگ و زمان ارایه می کنند و این توسعه و تجدد در حوزه اصول و ارزش ها کاملا پذیرفته شده است. پس در فرهنگ دینی ما واژه سنت و نو گرایی هرگز در مقابل یکدیگر نیستند بلکه در کنار هم و مساعد یکدیگر هستند البته اگر به درستی تعریف شود و نه آن تعریفی که در غرب وجود داشته است.

در کل سنت و مدرنیته را چطور می توان تعریف کرد؟

یکی از موضوعات مهم و قابل اعتنایی که در روزگار ما مورد بحث و گفت و گو قرار می گیرد و از مسایل مورد اهتمام در فرهنگ و سیاست و اجتماع عصر ماست تقابل بین مدرنیزم و سنت است. به لحاظ تاریخی ابتدا باید توضیح داده شود که خاستگاه دو اصطلاح سنت و مدرنیزم در مغرب زمین بوده است. در چهار پنج قرن گذشته که غرب به لحاظ تاریخی و فرهنگی در شرایط سخت و دشواری می زیسته است سنت را مسایل ثابت و دگم و بدون تعریفی به لحاظ عقلی و برهانی می دیدند که در مقابل آن واژه مدرنیزم تولید شد. در واقع مدرنیزم واکنشی در مقابل سنت در آن فرهنگ و تاریخ است. یعنی اگر ما به لحاظ تاریخی به این دو واژه توجه نکنیم و خاستگاه تاریخی این دو واژه را نبینیم و بخواهیم همان صورت بندی که در گذشته داشته را در دوران و روزگار خود پیاده کنیم این خود یک اشتباهی است که موجب کج فهمی این دو عنصر فرهنگی می شود و طبعا برای ما و فرهنگ ما مشکلاتی را به همراه می آورد. فهمیدن صحیح این دو واژه و همچنین خاستگاه این دو واژه به لحاظ فرهنگی این معنا را در اذهان ایجاد می کند که هرگز این دو مساله یعنی جریان سنت و مدرنیزم نمی توانند کنار هم قرار بگیرند و مساعد یکدیگر باشند بلکه یکی آمده تا دیگری را از صحنه بیرون کند. با آمدن مدرنیزم، جریان سنت باید کاملا رخت بربندد اینگونه که در باور مغرب زمینی ها اینگونه شکل گرفته است و درست هم است و اگر کسی بخواهد بر اساس تاریخ غرب این دو واژه را بررسی کند می بیند که هرگز این دو قابل جمع نیستند.

اما نکته ای که قابل توجه است و باید به صورت جدی به آن پرداخته شود این مولفه هایی است که در شکل گیری واژه مدرنیزم نقش دارند. یکی مساله هستی شناسی و دیگری هم بحث معرفت شناسی و سومی هم بحث انسان شناسی است. این سه مولفه اساسی در حوزه تفکر موجب پیدایش واژه مدرنیزم شده است. در حوزه هستی شناسی و جهان بینی، جریان ماده گرایی و توجه به جهان ماده در حقیقت یک مسیر معرفتی را تعیین می کند که طبعا این مسیر با جریان سنت در تعارض و تقابل است. آنچه که در سنت شکل گرفته بود پذیرش متافیزیک و ماوراء و همچنین خدامحوری بود اما در این نگاه، ماده گرایی در مقابل خداگرایی و در مقابل جهان بینی صحیح و اتلاقی که جهان را در چند مرحله از هستی می بیند قرار گرفته خب این مسیر معرفتی، هستی شناسی را در گذشته تغییر خواهد داد. مؤلفه دیگر در شکل گیری مدرنیزم بحث انسان شناسی است. در نظام سنتی ادیان، انسان یک جایگاه رفیعی داشت اما در مقابل پروردگار عالم بنده ای بود که بر اساس اراده الهی حیات دنیوی و اخروی خود را رقم می زد و سعادت دنیا و آخرت را بر اساس اراده الهی طلب می کند اما تعریفی که در دوران پیشامدرن اتفاق افتاد این بود که به لحاظ انسان شناسی انسان جایگزین خدا شد و دیگر پذیرش انسان و معنای یک بنده که تابع اراده مولای خودش است مطرح نبود. مولفه سومی که در این خصوص نقش داشت بحث معرفت شناسی است که جریان خردگرایی و عقل خود بنیاد را محور معرفت قرار می دهد و هر چیزی که با جریان خرد گرایی موافق نباشد طبعا مورد پذیرش نیست در حالی که در نظام سنتی گذشته در مغرب زمین آنچه که ملاک بود فقط نقل پذیرفته شده در نزد ادیان الهی بوده است درحالیکه عقل جایگاهی نداشت.

خب این سه مولفه اساسی در شکل گیری جریان مدرنیزم نقش اساسی داشت. طبیعی است که بر اساس این سه نوع نگاهی که در هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی اتفاق می افتد جریان مدرنیزم می تواند در حدی موفق باشد کما اینکه به ظاهر توفیقاتی را سبب شود و مباحث نو گرایی را در عرصه فلسفه، دانش، اقتصاد، هنر و .. ایجاد کرد که این تغییرات تا حدی قابل قبول و پذیرفتنی است اما مشکل در روح قصه است چرا که اصل تجدد و نوگرایی خواسته ذاتی انسان است کما اینکه در خود ادیان الهی ادیانی که در مسیر رشد و کمال خودشان به درستی قرار گرفتند و از دستبرد انحراف محفوظ ماندند بحث نوگرایی را در درون خودشان نگه داشتند. اما چون نگرش تجدد و نوگرایی در ادیانی که قبل از مدرنیزم حاکمیت مطلق داشتند اجازه هر نوع نوین گرایی را از انسان گرفته بودند پس طبیعی بود که این دو جریان در مقابل هم باشند اما توجهی که باید از این به بعد داشت این است که این بسته فرهنگی کاملا در غرب شکل گرفته است و مغرب زمینی ها با این فضا آشنا بودند اما کسانی که این گفتمان فرهنگی، دینی و سیاسی را به کشورهای شرقی خصوصا منطقه خاورمیانه و ایران منتقل کردند خواسته یا ناخواسته این معنا را توجه نکردند که شکل گیری و صورت بندی این دو واژه در غرب متفاوت با آن چیزی است که در نزد مشرق زمین خصوصا تفکر اسلامی اصیلی که بر اساس مکتب اهل بیت(ع) شکل گرفته، است.

سنت و مدرنیسم از مفاهیم مهم حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی در دنیای امروز است که شاید یکی از مهمترین مراکز تقابل آن در حوزه های علمیه باشد. حوزه های علمیه تا چه حد به مدرنیته نزدیک هستند؟

در اندیشه و باور دینی ما سنت همان اهتمام به اصول و ارزش های اصلی و ثابتی است که عقل و نقل هر دو موید آن هستند و آنها را با ابزار خود تعیین می کنند؛ این امر پذیرفته شده است و با نوگرایی و تجدد که ناظر به جنبه های متغیر و تحول پذیر حوزه فرهنگ دینی است هیچ گونه اصطکاکی ندارد. اما حوزه های علمیه در این رابطه نتوانستند خودشان را در دو جهت مستقیم و مطابق با اصول و ضوابط بنیادین پیش ببرند. یکی اینکه در اصول ثابت در دانش های اصیل و شکل یافته در متن اسلام بهره لازم را نبردند. عرفان، حکمت و کلام اسلامی و ... به میزان کافی و شایسته در حوزه های علمیه پرورده نشدند و وسعت لازم را پیدا نکردند و طبعا شاید به لحاظ این قصور است که آمادگی لازم برای اینکه بتوانند روزگار و عصر فعلی را تحت پوشش قرار بدهند را ندارند. این یک نقص است که متاسفانه وجود دارد. نقص دوم که متوجه حوزه های علمیه است این است که تکنولوژی تبدیل اینگونه اصول و ارزش ها به مباحث فرهنگی، سیاسی و اجتماعی یعنی تکنولوژی ارتباط بخش ثابت از دین و متغیر از دین در حوزه های علمیه تولید نشده است و این نقص عمده ایست که احیانا شاید حوزه را در مقابل این همه پرسش و شبهات ناتوان نشان داده است. گرچه پتانسیل و جوهره اصلی حوزه های علمیه و دانش های خفته و پنهانی که در حوزه های علمیه وجود دارد کاملا قدرت پاسخ گویی نسبت به اینگونه از امور را دارد ولی پرداخت و اهتمام حوزه به آن اموری که می تواند امروز به عنوان بازوهای پر توان علمی در شرایط فعلی حاضر شود و عدم اهتمام به این دانش ها موجب آمد که اینگونه فکر شود که در حوزه های علمیه سنت در مقابل مدرنیزم یا نوگرایی قرار دارد ولی در باور ما و کسانی که دین و فرهنگ دینی را به درستی شناخته اند اینگونه نیست.

همواره مساله توجه به زمان و عالم به زمان بودن مطرح است همانطور که در بیانات صریح امام(ره) آمده است که آنچه که در اجتهاد نقش اساسی و مولفه اصلی را دارد عبارتست از نقش زمان و مکان در اجتهاد یعنی با توجه به جریان های اصیل و اهتمام به آن اصول و ارزش ها بتوان شرایط روز و مباحث علمی را تبدیل کرد و پاسخ به نیازهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را دنبال کرد. غافل نباشیم که آنچه را که به عنوان مدرنیزم در غرب باعث تحول و پیشرفت و توسعه شده است هیچ کدام موجب غفلت و انکار و تردید اندیشه دینی نیست بلکه آنها خواسته طبیعی دین است. بحث توسعه و تجدد در حوزه های مختلف تجدد و نوگرایی در عرصه سیاست، اقتصاد و هنر و سایر عرصه ها کاملا مورد پذیرش است و هرگز دین با تجدد و نوگرایی مخالفتی ندارد همانطور که باز از امام (ره) در خصوص هنر و سینما گفت" که ما با آن مخالف هستیم فساد است و گرنه سینما که بتواند از مظاهر تمدن اسلامی و نوین اسلامی باشد هرگز مورد مخالفت نیست".

پس از نظر شما حوزه های علمیه هیچ مخالفتی با مدرنیزم ندارد و در عین حال به آن نزدیک است در حالی که انتقادی که به حوزه های علمیه وارد می شود این است که نمی خواهند بحث مدرنیزم را وارد حوزه های علمیه کنند و متناسب با نیاز روز جوامع مباحث را به روز نمی کنند؟

آن چیزی که باعث شده حوزه سنت را در مقابل مدرنیزم قرار دهد این است که این دو واژه را به همان خوانشی که در غرب بوده است می خواهد پیاده کند. اگر همانگونه که مغرب زمینی ها سنت و مدرنیزم را در مقابل هم قرار می دهند و مدرنیزم را واکنشی در مقابل این می دانند بخواهیم در حوزه بحث کنیم خب طبیعی است که در مقابل هم قرار می گیرند ولکن اگر بخواهیم این نظام را تغییر دهیم به آن نوع خوانش و قرائتی که در اصل دین ما وجود دارد سنت و مدرنیزم هرگز مقابل هم نیستند و این دو در فرهنگ دینی ما مکمل یکدیگر هستند. اما مشکل حوزه های علمیه به خاطر این است که دو مشکل در حوزه وجود دارد یک بحث این است که اهتمام لازم به زیر ساخت های علمی و دانش های بنیادی در حوزه های علمیه داده نشده است و مشکل دوم این است که تکنولوژی انتقال این اصول به ارزش ها و جریان های تمدنی هم تولید نشده است. اگر این دو در حوزه مورد توجه باشد می توان نظام سنت را با مدرنیزم پیوند زند و ضمن توفق به اصول و اهتمام به دانش های بنیادین موارد اجتماعی سیاسی و نظایر آن را بر اساس آن اصول بسازد و صورت بندی شایسته ای را ایجاد کند که پاسخ گوی نیاز و رفع دغدغه های موجود را داشته باشد.

این نقص از کجا نشات گرفته است که برطرف نشده است؟ حوزه های علمیه بیشتر با توسعه تفکرات دینی مردم سروکار دارند و تحول در آن می تواند یکی از راه های رسیدن به این مهم باشد. برای تحول در حوزه های علمیه چه راهکارهایی را می توان ارایه داد؟

در هر دوره مسوولان و زمام امر حوزه به یک بخشی از دین اهتمام دارند و از بخش های دیگر غافل هستند و این غفلت متاسفانه این فضا را ایجاد کرده است. ما اگر بخواهیم بنیان های حوزه را به لحاظ این نوع معرفت بیابیم و به عبارت دیگر آن توانمندی های بالقوه ای که در این رابطه است را بررسی کنیم مطمئن هستیم که هم در جریان سنت با باور اینکه در فرهنگ دینی شکل گرفته است و هم در جریان تکنولوژی تبدیل این اصول و ارزش ها به مسایل سیاسی و فرهنگی وجود دارد کما اینکه در بحث توسعه در علم بیش از هزار سال قبل شخصیت هایی مثل ابوریحان و بوعلی و ... به رغم اینکه توان علمی اصیل را داشتد خود را با روزگار فرهنگی و سیاسی و اجتماعی روز هم همراهی می کردند و این توصیه ها را در بخش های مختلف داشتند و هیچ نقصی در آن رابطه وجود نداشته است اما در این دوره های اخیر که چنین شخصیت هایی در این حوزه ها مجال حضور و بروز چندانی پیدا نکرده اند و افکار روشنگرایانه ای که داشتند فرصت حضور نداشته است، این دو نقیصه اصلی پیدا شده یعنی به علوم و دانش های زیر ساختی توجه لازم نمی شود و تکنولوژی تبدیل این اصول به شرایط روز و تبدیل آنها به نیازهای جامعه برای رفع نیازها و رفع دغدغه ها ایجاد نشده است این مساله را پیش آورده است و باید حوزه ها متوجه این دو مساله باشند؛ اگرچه روشنفکران حوزه در هر دوره ای این توجه را داشتند ولکن ارباب و صاحبانی که متولی امر حوزه های هستند گاهی اوقات از این امر غافل بودند.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 443646

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =