۰ نفر
۲۷ آذر ۱۳۹۲ - ۰۷:۱۹

سداریس در این داستان های طنز، زندگی و تجربیات شخصی‌اش را نوشته و کتاب حاضر در میان آثار او از فروش فوق‌العاده‌ای در امریکا برخوردار بوده و یکی از بهترین هدیه‌های کریسمس پیشنهادی روزنامه‌ «لس‌آنجلس تایمز» هم بوده است.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «مادربزرگت رو از اینجا ببر!» نوشته دیوید سداریس با ترجمه پیمان خاکسار از سوی انتشارات زاوش تجدید چاپ شد. کتاب حاوی 11 داستان کوتاه از نویسنده‌ی طنزنویس آمریکایی است. پیمان خاکسار پیشتر از سداریس کتاب "بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم" را ترجمه و منتشر کرده بود که با استقبال مخاطبان و منتقدان نیز مواجه شد. او در این داستان ها زندگی و تجربیات شخصی‌اش را نوشته و کتاب حاضر در میان آثار او از فروش فوق‌العاده‌ای در امریکا برخوردار بوده و یکی از بهترین هدیه‌های کریسمس پیشنهادی روزنامه‌ «لس‌آنجلس تایمز» هم بوده است.

«طاعون تیک»، «گوشت کنسروی»، «مادربزرگت رو از این‌جا ببر!»، «غول یک‌چشم»، «یک کارآگاه واقعی»، «دیکس هیل»، «حشره‌ی درام»، «دینا»، «سیاره‌ی میمون‌ها»، «چهارضلعی ناقص» و «شب مردگان زنده» عناوین داستان های این کتاب است.

اولین داستان کتاب با عنوان «طاعون تیک» با این جملات آغاز می‌شود:

«وقتی معلم گفت که باید مادرم را ببیند دماغم را هشت‌بار به سطح میز مالیدم.
پرسید: "این یعنی باشه؟"
طبق محاسباتش من سر کلاس او بیست و هشت‌بار از روی صندلی‌ام بلند شده بودم. "مثل کک هی می‌پری بالاپایین. دو دقیقه سرم رو برمی‌گردونم زبونت را می‌چسبونی به کلید برق. شاید جایی که ازش اومدی این کار رسم باشه، ولی سر کلاس من کسی دم‌به‌ساعت بلند نمی‌شه تا به هرچی که دلش خواست زبون بزنه. اون کلید برق مال خانم چست‌ناته و دلش می‌خواد خشک باشه. دوست داری من بیام خونه‌تون و زبونم را بچسبونم به کلیدهای برق شما؟ خوشت میاد؟"
سعی کردم او را در حال انجام این کار تصور کنم ولی کفشم مرا به خود می‌خواند ...»

همچنین در بخشی از داستان «گوشت کنسروی» می خوانیم:
«از آن‌جایی که من و خانواده‌ام بی‌اندازه باهوش‌ایم قادریم که درون آدم‌ها را ببینیم، انگار از پلاستیک سفت و شفاف ساخته شده‌اند. می‌دانیم بدون لباس چه شکلی هستند و عملکرد مذبوحانه‌ی قلب و روح و امعاواحشاشان را می‌بینیم.
وقتی یک نفر می‌گوید "چه خبرا پسر" می‌توانم بوی حسادتش را حس کنم، همین‌طور میل احمقانه‌اش را به تصاحب تمام مواهبی که ارزانی‌ام شده، آن هم با لحن خودمانی‌یی که ترحمم را برمی‌انگیزد و دلم را آشوب می‌کند. آن‌ها هیچ‌چیز راجع‌به خودم و زندگی‌ام نمی‌دانند و دنیا هم پُر است از این‌جور آدم‌ها.
مثلاً کشیش را در نظر بگیرید، با آن دست‌های لرزان و پوستی شبیه کت چرم پارافین‌خورده، به اندازه‌ی پازل‌های پنج‌تکه‌ای که به عقب‌افتاده‌ها و بچه‌های دبستانی می‌دهند ساده و پیش‌پاافتاده است. او به این خاطر از ما می‌خواهد ردیف اول بنشینیم چون نمی‌خواهد حواس بقیه پرت شود، می‌داند که همه بدون استثنا گردن می‌کشند تا زیبایی جسمانی و روحانی‌مان را ستایش کنند. مجذوب اصل‌و‌نسب و نژادمان می‌شوند و دوست دارند بی‌واسطه ببینند که ما چه‌طور از عهده‌ی تراژدی‌مان برمی‌آییم. هر جا که می‌رویم من و خانواده‌ام در مرکز توجه‌ایم. "اومدن! نگاه کنین، اون پسرشونه! بهش دست بزنین، کراواتش رو بگیرین، دست کم چند تار موش رو، هر چی که تونستین!"»

این مجموعه داستان در 150 صفحه با قیمت 7500 تومان روانه بازار نشر شده است.

دیوید سداریس عمده‌ شهرتش را مدیون داستان‌های کوتاه از زندگی شخصی خودش است که ماهیتی فکاهی و طعنه‌آمیز دارند و نویسنده در آن‌ها به تفسیر مسائل اجتماعی می‌پردازد. او در آثارش به مسائلی همچون زندگی خانوادگی، بزرگ شدن در خانواده‌ای از طبقه‌ای متوسط در حومه‌ شهر رالی، پیشینه و فرهنگ یونانی، مشاغل مختلف، تحصیل، مصرف مواد مخدر و... می‌پردازد و از تجربه‌ زندگی در فرانسه و انگلستان می‌نویسد.

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 328165

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =