دوست عزیزم، دکتر محمّد متینی زاده، اخیراً شعری سروده و آن را اختصاصاً به نگارنده و خوانندگان طبیعت دوست این سطور تقدیم کرده است ... شعری از زبان یک پرندهی مهاجر که فرسنگها راه را میپیماید تا به تالابی ایرانی برسد و دمیبیاساید، امّا ...
فرسنگها فرسنگ
هزار فرسنگ
پر و بالم را
به خورشید و ماه دادم
تا بگویم
منم
دورترین مرغی که
عاشق برکههای سرزمینتم
اما
چند گلوله سرب داغ
بال و پرم را
سرخِ سرخ به خاک داد
تا بگویی
سرزمینت
به جز نقاش و شاعر
صیاد هم دارد
نگاه کنید به پنجرهای که شهرداری سوسنگرد در ورودی این شهر مقاوم و عزیز خوزستان بر روی مسافرین و گردشگرانش عرضه داشته؛ چه میبینید؟ آنهایی که برای نخستین بار به سوسنگرد میآیند و فرهنگ و مردمانش را نمیشناسند، چه تصور و برداشتی از این تندیسها خواهند کرد؟ آیا بهتر نبود آن اثر هنری اینگونه خلق میشد؟ به راستی در کشوری که حدود 90 درصد وحوش قابل شکارش را در طول چند دههی گذشته بر اثر شکار بیرویه و تخریب زیستگاهها و خشکی تالابهایش از دست داده است، باز هم باید سمبل یک شهر و مردمانش، شلیک به پرندگان مهاجر باشد؟ این همه بدسلیقگی از کجا میآید؟
در عوض نگاه کنید به حرکت زیبای مردم روستای دستجرد خیر در حاشیه تالاب بختگان نیریز. آنها هم تندیسی از دو لک لک را در میدان شهرشان برافراشتهاند تا کودکان این آبادی یادشان بماند که روزگاری نه چندان دور، در آبادبومشان، لک لکهای فراوانی زیست میکردند که جملگی آنها به دلیل خشکی بختگان از میان رفتند و نابود شدند.
شگفتا که شهرداری سوسنگرد هم از شرایط وخیم تالابهای اقماری هورالعظیم، هورالهویزه، هورالحمار و .. در جنوب جلگه خوزستان و میانرودان اطلاع دارد و میداند که دیر یا زود، سرنوشت تلخ بختگان، گریبان ایشان را هم خواهد گرفت تا در حسرت تماشای پرواز یک حواصیل، یک لک لک، یک فلامینگو یا ... در آسمان شهر و دیارشان بمانند.
مؤخره:
خوانندگان وفادار این صفحه لابد در ماجرای طاق نصرتی از شاخهای گوزن در ویومینگ آمریکا یادشان هست که گفتم: به زودی این اقدام را با رفتاری مشابه از شهرداری سوسنگرد، مقایسه خواهم کرد.
حالا اگر مایل بودید، برایم بگویید: چه حسی دارید و نظرتان چیست؟
نظر شما