عکس‌ها و حرف‌های ناصر تقوایی در لواسان

ناصر تقوایی در افتتاحیه نمایشگاه عکس‌هایش گفت که یک آدم اگر خودش را نو نکند کهنه خواهد شد.

محمدرضا رستمی: اول باید پیچ‌های گردنه لواسان را پشت سر بگذاری، بعد وارد بلوار اصلی شوی. حواست را باید جمع کنی تا یادت نرود که نرسیده به میدان، جلو پلاک شماره ۸۷۲ توقف کنی.

«یکسالی می‌شود که اینجا را راه انداخته‌ایم. در این مدت سعی کرده ایم آهسته اما پیوسته حرکت کنیم.» این‌ها را فتحی می‌گوید، مدیر گالری نگاه که حالا ما روبرویش ایستاده‌ایم و چشم دوخته‌ایم به سینه‌کش کوه‌هایی که دوربین ناصر تقوایی نویسنده و سینماگر 72 ساله ایران،  طوری روی آنها زوم کرده که سرمای برف‌های مانده در گدارش را حس می‌کنیم.

گالری «نگاه» وسط سوپرمارکت و مغازه‌های خرید و فروش املاک لواسان، میزبان عکس‌های کسی است که در هر حوزه‌ای وارد می‌شود، نمی‌تواند کار درجه دو یا متوسط تولید کند. داستان، مستند، فیلم کوتاه، فیلم بلند و حتی تدریس.

ناصر تقوایی: «باید تلاش کنید که بهتر کار کنید، حتی در جا زدن فایده ندارد، تکرار مکررات فایده ندارد. خب، همین، کار را خیلی سخت می کند. معمولا هر آدمی توی زندگی اش یک منحنی رشد دارد، انیشتین هم که باشید، بالاخره جایی متوقف می شوید، ولی در کارهنر وقتی انتظارات پیش می‌آید، نمی‌شود متوقف ماند، آدم برای این که بتواند یک کاری را بهتر انجام دهد، باید خودش هم مدام رشد کند. همین تماسی که من با بچه های جوانتر دارم به خصوص از طریق کلاس‌هام، باعث می‌شود که خیلی چیزها را یاد بگیرم یا حداقل سطح انتظارات‌شان را دریافت کنم. با زمانه همه چیز عوض می شود، نیما یک حرف خیلی قشنگی می زند که اصلا دستور العمل زندگی من است، خیلی ساده است، این حرف. می گوید هر چیزی که نو نشود کهنه می شود. یک آدم هم اگر خودش را نو نکند کهنه خواهد شد.»

ناصر تقوایی در نمایشگاه عکس

وارد گالری که می‌شوی هرم گرما پشت در جا می‌ماند، تا با خیال راحت زل بزنی به عکس‌هایی که در قالب یک مجموعه‌ کنار هم قرار گرفته‌اند و خالق «ناخدا خورشید» نام مجموعه را گذاشته: «ابر و باد و مه و مه». با این نام ناگفته مشخص است که ابر عنصر مشترک اکثر تابلوهاست. ابرهایی که سرخوشانه با باد جابجا می‌شوند و لحظه‌های فراری را شکل دهند.

ناصر تقوایی: «شما وقتی یک سوژه خوب را از دست دادید، نمی‌توانید بگویید حالا می‌روم، فردا می‌آیم، عکس می گیرم. مخصوصا یک موضوع فراری مثل ابر. نمایشگاهی که شما می بینید نمایشگاه ابر است. ابر در هیچ لحظه ای پایدار نیست، یا عکسش را می‌گیری یا می‌رود و تغییر شکل می‌دهد. تمام این عکس‌ها به ابر مربوط است.»

در عکس‌های تقوایی همه جور ابری دیده می‌شود، از ابرهای‌های عقیم و باران‌زا گرفته تا ابر‌های شنی «مثلا آن ابرهای شنی که عکس‌شان را می‌بینید، من خودم در زندگی دو بار دیده‌ام. این ابرمثل ابر بخار آب نیست. این شن است. باد اینها را بر می‌دارد و از  عربستان می آورد به جنوب ایران. من یک بار در کویر به این ابرها برخوردم و یک بار هم در جزیره قشم.  خوشبختانه دوربین دستم بود، اصلا داشتم عکاسی می کردم که این اتفاق افتاد.»

عکس های ناصر تقوایی

27تابلو روی دیوارهای گالری است، یک بروشور روی میز وسط و دو صفحه A4 دستنویس کنارش، برشور اطلاعات تازه‌ای ندارد که به تو بدهد، جز این که امروز پنجشنبه 27 تیر، نمایشگاه عکس‌های ناصرتقوایی آغاز شده و تا 9 مرداد ادامه دارد، هر روز هم می‌شود به تماشایش رفت؛ چه صبح و چه بعد از ظهر.

کاغذهای A4 اما موجز و ساده روایتی است از زندگی و کار مردی که از دور تنبل جلوه می‌کند، اما «تا به حال سیزده داستان کوتاه، شانزده فیلم گزارشی و مستند، چهار فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه شانزده ساعته تلویزیونی در کارنامه من دیده می‌شود.» این‌ها را توی همین دو صفحه A4 نوشته. در صفحه‌ای که ایجازش مخاطب را یاد هشت داستان به هم پیوسته‌ای می‌اندازد که با نام «تابستان همان سال» منتشر شد. سال 1348کتاب لوح، مجموعه‌ای کم حجم اما تاثیرگذار که ناصر تقوایی داستان‌نویس را معرفی کرد.

این مجموعه راهی تازه بود در داستان‌نویسی این دیار، پرداخت دقیق جزئیات، تصویرپردازی درخشان و از همه مهم‌تر دیالوگ‌نویسی روان و دراماتیک: «آخرهای تابستان دیگر خسته شده بودیم، از تابستان هم خسته شده بودیم. راستش اینجاها تابستان پنج، شش ماهی طول می‌کشد. بعدش همیشه پاییز است. تا تابستان دیگر پاییز است. چند بار گفته بودم برویم به مرخصی، می‌پرسید: «کجا؟»

می‌گفتم: «هر جا که بشه.»

می‌پرسید: «فرقش با اینجا چیه؟»

می‌گفتم: «فرق می‌کنه.»

می‌گفت: «فرق نمی‌کنه...»

آخرش تنهایی رفتم. دیدم راست می‌گفت. هیچ فرقی نمی‌کرد. بروجرد هم مثل همین جا بود...» («تابستان همان سال» صفحه ۶۰)

ناصر تقوایی

با همه این حرف‌ها اما خالق فیلم‌های «آرامش در حضور دیگران» و  «نفرین» داستان‌نویسی را ادامه نداد، به قول خودش «سینما را به عنوان» برگزید و  50 سال با این هنر زندگی کرد و فیلم ساخت؛ مستند، کوتاه، بلند. در این فاصله همیشه همه جا دوربین عکاسی‌اش هم همراهش بود. چه در سفرهایی که برای انتخاب لوکیشن می‌رفت و چه ...: «بیشتر عکس‌های مجموعه من ره‌آورد سفرهایی است که به امید یافتن چشم‌اندازهای تازه برای فیلم‌هایم رفته‌ام. مثل یک موش صحرایی به همه سوراخ سمبه‌های این سرزمین پهناور سرک می‌کشیدم. دور یا نزدیک در هر سفر چیزهایی می‌بینی که نه به درد سینما می‌خورد، نه به کار ادبیات می‌آید. یک دوربین که کر و لال ولی بینای عکاسی بهترین یار و همراه است.»

عکس‌های این مجموعه بیش از این هم به نمایش گذاشته شده بودند، گالری اعتماد سال‌ها پیش میزبان ۳۷ عکس از همین مجموعه «ابر و باد و مه و مه» بود.

۲۷ عکس این مجموعه حالا به گالری نگاه آمده‌اند. جایی که قرار است در ماه‌های آینده تغییرات دیگری هم داشته باشد. فتحی مدیر گالری «نگاه» می‌گوید: «قرار است این جا را به عنوان گالری ـ فروشگاه با نام «نگاه پلاس» حفظ کنیم و فضای نمایشگاهی‌مان را به جایی بزرگتر منتقل کنیم. در همین لواسان، فضایی را داریم راه می‌اندازیم.»

افتتاحیه ساعت ۱۶ آغاز می‌شود، تا ناصر تقوایی به لواسان برسد، افراد زیادی به تماشای عکس‌ها می‌آیند. از پیرمردهایی با ماشین‌های آخرین مدل تا جوان‌هایی علاقمند به هنر و ادبیات و سینما.

در این میان اما، نمایشگاه تقوایی یک میهمان ویژه هم دارد. پوری سلطانی همسر مرحوم مرتضی کیوان. او ساکت و آرام وارد می‌شود. با راهنمایی مدیر روابط عمومی نمایشگاه چرخی می‌زند، روبروی تابلوها می‌ایستد، به دقت، عکس‌ها را برانداز می‌کند و می‌رود.

تقوایی چند دقیقه مانده به ساعت ۱۹ وارد می‌شود. با انرژی با حاضران خوش و بش می کند و بعد برای مصاحبه با خبرنگاران از راهروی کوچکی با پله‌های فلزی به نیم طبقه دوم می‌رود.

دوباره که پایین می‌آید، این بار شروع به حرف زدن برای حاضران می‌کند. از عکس‌ها می‌گوید، از هنر عکاسی، از نگاه هنرمند، از چگونه دیدن جهان و این که نگاه یک هنرمند چطور می‌تواند اتفاقات و پدیده‌ها را ببیند و ضبط و ثبت کند. بعد پرسش‌ها را جواب می‌دهد، در مورد عکس‌ها توضیح می‌دهد، از تکنیک‌ها می‌گوید و نور و لحظه‌ای که شاتر را فشار داده.

ناصر تقوایی در نمایشگاه عکس

حرف‌ها که تمام می‌شود، عکس‌های یادگاری که گرفته می‌شوند، وقت خداحافظی فرامی‌رسد. بلوار اصلی تو را مستقیم می‌برد تا پیچ های یک گردنه کوهستانی. دو کاغذ A4 کنار دستت روی صندلی است، کاغذهایی که صدای تقوایی از لابلای سطرهایش بلند می‌شود و وسط پیچ‌ها تمام ماشین را پر می‌کند: «در تابستان ۱۳۲۰ خورشیدی، در گرماگرم جنگ جهانسوز دوم، در قلب جنگلی از نخل‌های ستبر سبز، در یک روستای عرب‌نشین جزیره‌ی آبادان زاده شدم. در کودکی یک سیاح حرفه‌یی بودم و همراه پدر به دورترین بندرهای دریای جنوب سفر کردم و هر کلاس ابتدایی را در شهری یا دهکوره‌یی خواندم. در سیزده سالگی که به زادگاه خودم برگشتم در عالم خیال یک سندباد نوجوان بودم. در دبیرستان به ادبیات علاقه داشتم، اما ریاضی خواندم. در جوانی داستان کوتاه می‌نوشتم و شیفته‌ی شیوه‌های نو بودم، اما نمی‌دانم چه شد که از سینما سر در آوردم. در این مسیر به آدم‌های دانا برخوردم، با شاعران و هنرمندان سرشناس زمانه‌ی خودم دوست شدم، با کافر و ملحد و دیندار، با صالح و فاسد نشستم و برخاستم و در جای جای این سرزمین پرگهر صحنه‌های جالبی دیدمِ، اما زندگی خودم هیچ صحنه‌ی جالبی ندارد. تنها شانس من در زندگی شاید این بوده که با تولدی ناخواسته هفتاد و دو سال تمام ( که دست بر قضا سرنوشت‌سازترین دوران در تاریخ این سرزمین بوده) مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهن زندگی‌ کرده‌ام.»

عکس‌ها: لیلا افشار

5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 304290

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 15 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۴:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۸
    23 3
    چه گزارش خوبی بود. چقدر خوب که نویسنده از داستانهای آقای تقوایی هم یک متن کوتاه آوردند. من تا امروز نمی دونستم استاد تقوایی مجموعه داستان هم دارند. حتما تهیه اش می کنم. ممنون بابت این گزارش خوب
  • حسين قره IR ۱۴:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۸
    9 2
    رضا جان خسته نباشي .
  • مهدی IR ۱۶:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۸
    13 0
    گزارش توصیفی خوبی بود. حق مطلب را برای این نمایشگاه ادا کرده است. استاد تقوایی چون هم عکاس است و تصویر را می شناسد وهم داستان نویس، فیلمساز بی نظیری هم شده است. حیف چند سال است از او فیلمی ندیده ایم.
  • مریم GB ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    4 0
    به عنوان شاگرد آقای تقوایی چون ایشون رو کمی می شناسم باید بگم "ناصر تقوایی یک هنرمند به معنی واقعی روشنفکر ، آزاداندیش و با انصاف است. ایشون یکی از دلسوزترین هاست و امیدوارم همیشه سلامت باشند و هزچه زودتر و زودتر اون افرادی که باید به خودشون بیان و فضا رو برای کارکردن و فیلم سازی این مرد که صددرصد یکی از نوابغ سینمای ایرانه فراهم کنند... و یادمون باشه که زود دیر میشه