۰ نفر
۵ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۱

انقلابات در کشورهای عربی خاورمیانه گویای آنست که منطقه به سمت یک دمکراسی هدایت شده و توجه به خواسته های مردمی پیش می رود و در آینده خاورمیانه جامه جدید به تن خواهد کرد.

محمدجواد حق شناس

قریب یک ماه است که خاورمیانه در تب و تاب حرکتهای مردمی است.موج انقلاباتی که کشورهای شمال آفریقا آغازگر آن بودند،امروز به خاورمیانه رسیده و اردن،یمن و به خصوص بحرین را در تلاطمی فرو برده که چه بسا به انقلابی دیگر منجر گردد.هر چند مولفه های متعددی را باید در ریشه های این حرکتها جستجو کرد اما واقعیت آنست که نام دیگری جز حرکتهای دمکراسی خواهی نمی توان بر روی این تحرکات نهاد.اعتراضاتی که موجی از درخواستها و مطالبات اقتصادی و اجتماعی اقشار متفاوت مردم را در بر می گرفت و در وهله اول شهروندان تونسی مبدع آن بودند.اما در ادامه،دامنه اعتراضات نحوه اداره حکومت ،طولانی بودن و غیردمکراتیک بودن ساختار حکومت و عدم چرخش قدرت را نیز در برگرفت.

انقلابات دمکراسی خواهی در کشورهای خاورمیانه از جهات متعددی درخور توجه است :

* گستردگی اعتراضات،نقش جوانان در شکل دهی و ساماندهی آن و همچنین شبکه های اجتماعی مثل فیسبوک و توتیتر و در کل اینترنت جملگی حاکی از پیوند،همبستگی و ارتباط گسترده میان عوامل اجتماعی است.

* کشورهایی که هم اکنون درگیر خیزش عمومی هستند از جهات عدیده ای مشابهت هایی با یکدیگر دارند که یکی از آنها نحوه برخورد حاکمیت با مردم است.حاکمیت در این کشورها سالهاست که استمرار یافته است و بر مبانی دمکراسی نمی چرخد. آراء و خواسته های مردم به هیچ وجه مورد توجه قرار نمی گیرد و حاکمان برای مردم مشروعیت و نقشی قائل نیستند و بیشتر به دنبال حمایتهای بین المللی برای تحکیم پایه های قدرت و در یک کلام موازنه بیرونی هستند تا توجه به خواسته های عمومی. طول عمر این حکومتها عمدتا بین دو تا سه دهه بوده و در صورت مرگ پادشاه،براساس قانون اساسی حکومت به پسر منتقل می شود.اما تغییر و تحولات یک ماه اخیر ثابت کرد که عمر دیکتاتوریهای فرسوده عرب به پایان رسیده است.انقلاب تونس و مصر به خوبی بیانگر همین واقعیت است.

* شاید بتوان یکی از دلایل بیداری و آگاهی مردمی در تونس و مصر را تغییر و تحولات دنیای حاضر، کم رنگ شدن مرزها و مراودات دو کشور با جهان خارج دانست. مصر و تونس دو کشور توریستی بوده و سالانه پذیرای میلیونها توریست خارجی به کشورشان هستند. طبیعتا همین امر شهروندان را در معرض اخبار و مراودات جدی با جهان خارج قرار داده و متعاقبا سطح انتظارات بالا می رود.در کنار این عامل بی توجهی به خواسته های مردمی انسدادی را در درون حاکمیت ایجاد و در نهایت آتشفشان خشم مردم شروع به خروشیدن می کند.

*موضع آمریکا در قبال انقلابات مردمی و موج دمکراسی خواهی در خاورمیانه نیز بسیار قابل توجه است.به عبارتی نگاه اوباما به خاورمیانه تا حدودی متفاوت از رویکرد بوش است.بوش خاورمیانه را از دریچه طرح خاورمیانه بزرگ می نگریست و سعی داشت دمکراسی مورد نظر خود را بر اساس ارزشهای مطلوب جامعه آمریکایی و با چاشنی خشونت و زور به منطقه تحمیل کند و حتی عملا با مداخله و حضور نظامی در کشورهای افغانستان و عراق بعد از 11 سپتامبر این رویکرد خود را عملیاتی کرد.

*بر همین اساس بعد از حمله نظامی آمریکا به دو کشور افغانستان و عراق عملا شاهد تولد دو نوع دمکراسی جدیدی بودیم که نتیجه رویکرد مستقیم آمریکا در راستای ارائه الگویی متناسب با علایق خود و دیدگاههای آمریکایی در منطقه بود.این رویکرد در افغانستان با سرنگونی حکومت طالبان به عنوان نمادهای خشونت و بنیادگرایی متولد می شود و در عراق نیز با سرنگونی حکومت بعثی و دیکتاتوری صدام که سه دهه حکومت را در دست داشت.

* اوباما برخلاف بوش رویکرد جدیدی را دنبال می کند.وی با حضور در دانشگاه الازهر و نطق ویژه خطاب به جهان اسلام علایق خود را به خاورمیانه نشان داد و به نوعی به طور غیرمستقیم اعلام کرد که مسیر بوش را دنبال نمی کند.بلکه به دنبال تغییر بدون چاشنی خشونت است تا بتواند چالشی که غرب امروز با آن روبروست یعنی تروریسم را حل کند. چالشی که منافع آمریکا و در مجموع غرب را به شدت هدف قرار داد و هزینه های زیادی را برای آنها به وجود آورده است و امروز غرب درصدد به حداقل رساندن این هزینه از راههای دیگری است.

*تحقق این هدف یعنی مبارزه با تروریسم نیازمند تغییر در کشورهایی است که به نوعی با دیکتاتوری اداره می شوند.هر چند در ظاهر این کشورها در اردوگاه غرب قرار دارند.نمونه بارز آن حکومت مصر بود. بعد از پیوستن مصر به اردوگاه غرب و عقد قرارداد کمپ دیوید، مصر بعد از اسراییل دومین کشوری است که بیشترین کمکها را به طور مستقیم از آمریکا دریافت می کند.اما مجموع همین تحرکات غرب امروز یکی از دلایل اعتراضات درونی در جوامع عربی متحد آمریکا شده و صدای اعتراض در هر کشوری همچون دومینو به بیرون نیز سرایت کرده و دامن سایر کشورهای عربی را نیز گرفته است و به نوعی نیروهای مردمی را در تقابل با منافع اصلی غرب قرار داده است.لذا غرب احساس می کند که به جای مقابله با بنیادگرایی به شکل مستقیم و خشونت آمیز و همچنین به منظرو جلوگیری از بروز وقایع تروریستی در شهرهای بزرگ مثل نیویورک، لندن و مادرید بهتر است که چالش را در نطفه یعنی در قاهره ،تونس،عدن و صنعا و سایر شهرهای بزرگ عربی حل و فصل کند.

نکته قابل توجه اینجاست که دولتهای عربی بعد از یک عمر همکاری و اتحاد و حضور در کمپ آمریکا، متوجه  تغییرات در رویکرد و سیاستهای آمریکا نشدند و علائمی که از طرف غرب صادر می شدند، رهبران عرب هوشمندانه آن را دریافت نکردند.طبق اسناد منتشر شده از سوی ویکی لیکس آمریکا از مدتها با فشار بر مبارک خواهان ایجاد اصلاحات در مصر بود، اما مبارک زیر بار نمی رفت.به عبارتی موضع کشورهای عربی به نوعی مقاومت در قبال غرب و سخت تر شدن رفتارها تبدیل شد.

از آنجایی که حرکتهای دمکراسی خواهی همچنان در بسیاری از کشورهای عربی خاورمیانه در جریان است،پیش بینی وضعیت آینده منطقه کمی دشوار است.

اما تجربه مصر ثابت کرد که در مجموع رویکرد غرب بعد از انقلاب مدیریت هوشمندانه و کنترل از راه دور است. بر همین اساس شاید بتوان گفت که سرمایه گذاری روی چهره های میانه رو یکی از سیاستهای آمریکا در مورد کشورهای شمال آفریقاست.مثلا البرادعی،شاید گزینه مناسبی برای ریاست جمهوری مصر باشد.وی قریب به چهار دهه در آمریکا زندگی کرده و از چهره های علمی و دانشگاهی و گزینه معتبری به لحاظ بین المللی است.به نظر می رسد آمریکا سعی دارد البرادعی را به عنوان آلترناتیو مدنظر داشته باشد تا وی بتواند در صورت لزوم در حوزه بحران ورود و کنترل خیزش عمومی را در دست گیرد.

فرضیه غرب آنست که چهره های متعدل و میانه رو مثل البرادعی می توانند با میانه روی منطقه را به سمت تعادلی پیش ببرند و به نوعی از بنیادگرایی و حرکتهای تند ضدغربی نیز بکاهند.

نقش آفرینی ارتش نیز دقیقا در همین راستا بود.دخالت ارتش در حل و فصل اعتراضات مردمی عملا شبیه حرکت ارتش پرتغال در سالهای دهه 1970 بود که به آرامی زمینه انتقال و پایان دیکتاتوری را فراهم و به سمت دمکراسی هدایت شده حرکت کرد و در مرحله بعد خود را از صحنه قدرت کنار کشید. به نظر میرسد در حال حاضر همین اتفاق برای ارتش مصر در حال وقوع است.ارتش در تلاش است تا فضا را در دست گیرد، خواسته عمومی مردم برای تغییر قدرت را پاسخ دهد و بعد با تغییرات در قانون اساسی زمینه انتخابات آرام را فراهم کند تا بتواند  قدرت را در دست نیروهای میانه ای مثل البرادعی و یا عمر موسی قرار دهد.

شاید بتوان یکی از دلایل سرمایه گذاری غرب بر روی چهره های میانه رو را به نوعی تأمین امنیت اسراییل نیز دانست.این چهره ها نه خطری برای اسراییل است و نه رابطه خشونت آمیزی با مردم خواهند داشت و از سویی همچنان کشورهای مذکور را در اردوگاه غرب قرار می دهد.همین روند در سایر کشورهای خاورمیانه مثل اردن و بحرین در حال وقوع است و پادشاهان با درک خشم مردم در حال تعدیل در مواضع خود هستند.توجه به مطالبات اقتصادی مردم، تغییر قانون اساسی و عقب نشینی از موروثی کردن حکومت از جمله مواردی است که مثلا رهبر یمن در آخرین اظهارنظرهای خود بر آن تأکید داشته است.

تغییرات در سایر کشورهای منطقه از جمله لیبی و الجزایر نیز حکایت از آن دارد که منطقه به سمت یک دمکراسی هدایت شده و توجه به خواسته های مردمی پیش می رود و عمر حکومت حاکمانی که چندین دهه قدرت را در دست داشته و به مردم پاسخگو نیستند، به سر آمده است و در آینده خاورمیانه جامه جدید به تن خواهد کرد.16346

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 131117

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۷:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۲/۱۰
    0 0
    افرین این شدنقد منصفانه وبه دور ازتعصب امریکا ازهمان اوایل انقلاب ایران فهمیده بود دیگر دیکتاتوری به کارش نمی اید والان وقت استفاده از عمروموسی والبرادعی است