«وقتی از مردم حرف میزنیم، از چه چیز حرف میزنیم؟» معنی و مفهوم «مردم» چیست؟ سؤال را یک طور دیگر طرح کنیم. آیا برای ساختن یک ساختمان دایرهای، محتاج آجرهای دایرهای شکل هستیم؟ آیا برای رسیدن به جامعه اخلاقی، باید تک تک مردم را متخلق به اخلاق حسنه کنیم؟ آیا مفهوم مردم، مجموعهای از آدمهای تشکیلدهنده آن جامعه است؟ باید بخشهایی از یادداشت دیروز را یادآور شوم تا متلفت عرایض امروزم بشوید. این تصویرسازی از مردم و این دفاع انقلابی، موجب شد تا باب بحث بر سر این مفهوم را باز کنیم.
بر آنچه دیروز گفتیم، باید اضافه کنم که تعریف کلی مردم، منتزع از تصویر جزئی مردم است. یعنی چه؟ برای رسیدن به پاسخ این «یعنی چه» باید به سطح جامعه برویم و آنچه را به عینه میبینیم ثبت کنیم. همینجا شرط بیع کنیم که اگر این تصویر خوشایند مدیران جامعه نیست، بنده مسئول آن نخواهم بود. در سطح شهر چه میبینیم؟ یکسره منفیبافی نکنیم. حتماً مردمان مهربان با ادب و با شخصیت و مؤمن و فداکار پیدا میشوند، اما تصویر عمومی چیز دیگری است. بددهنی، پشتهم اندازی، کلاهبرداری، خرمردرندی، حقخوری، حقکشی، بیاحترامی فزاینده به حقوق دیگران، دعوا، کتککاری، ریاکاری، دروغگویی و. . . حتی اگر هیچکدام اینها واقعیت نداشته باشد، همین که عموم مردم به راحتی حقوق دیگران را زیر پا میگذارند، مستوجب ملامتنند. نیچه درباره مردم فقیر متوجه خلقیاتی شده که اتفاقاً ما با آن خلقیات آشناییم و در بسیاری موارد از نزدیک آن را لمس کردهایم.
او میگوید برای اینکه مردم فقیر بخشی از دردها و رنجهای خود را التیام بخشند، شروع به آزار و اذیت یکدیگر میکنند. راست میگوید. مردم فقیر معمولاً به جای اینکه هوای همدیگر را داشته باشند و از هم حمایت کنند، حتی آن موقع که در شب سرد پاییزی، دور آتشی حلقه زدهاند، شروع به آزردن یکدیگر میکنند و تا میتوانند جای بغلدستی خود را تنگ میکنند. نمونهاش همین موتوریهایی که شهر ما و حمل و نقل شهرما را دچار مشکل کردهاند. عموم موتوریها چون چیزی برای از دست دادن ندارند، به راحتی و با اصرار بر بیقانونی، حقوق دیگران را زیر پا میگذارند. از هر سوراخی که حتی نمیتوان نفس کشید، موتوریها را میبینی که سهتاسه تا گاز میدهند و از آن بیرون میآیند. بیرون نمیآیند، بلکه حمله میکنند.
برای اینکه رنجها و مصائب خود را بیشتر التیام دهند، چارهای ندارند که شما را بیشتر آزار دهند برای همین توی باک بنزین خود روغن میریزند که هم آلودگی صوتی ایجاد کنند و هم آلودگی هوا. به این جماعت اضافه کنید مسافرکشها را که با یک پیکان قراضهای که بیشتر به لگن شبیه است در آزردن شهروندان و مسافران بخت برگشته هیچ کوتاهی نمیکنند. «دیدم حتی مسافرکشی را که به عمد صندلیهایش را روغنی کرده بود تا لباس مسافران را سیاه کند.» او البته چارهای ندارد. او به این وسیله میخواهد قدری از درد جانکاه نداریاش را کم کند. متأسفانه مشکل فقط به فقرا مربوط نمیشود. اغنیا هم طور دیگری حق بقیه را تضییع میکنند. سطحیترین و دمدستترین نمونهاش، همین دختر و پسرهایی که توی خیابان «آپاند داون» میکنند و خیابان را ملک مطلق خود میدانند شوخی نیست اگر کسی که ماشین صدمیلیونی سوار میشود، خیابان را ملک مطلق خود نداند، پس من بدانم؟
شاید فکر کنید که با این مثالها سطح بحث را پایین آوردم اما مجبور بودم به تصاویری اشاره کنم که هر روز هر ساعت آن را میبینید. با این همه هیچکدام از این تصویرها دلیل نمیشود که ما جامعه خوب و اخلاقی نداشته باشیم به مثال اول بحثم برگردم. در نگاه کلنگر، این اجزا نیستند که کل را میسازند کلیت جامعه - یا همان مفهوم مردم - را حاکمیت میسازد، نه تک تک مردم. موضوع اصلی نسبت مردم است با حاکمیت همان چیزی که تعریف مردم را عوض میکند و میتواند از آنها «امت» یا «دموس» یا «رمه» یا «خلق» یا هر چیز دیگری بسازد. مهم این است که این طرف ماجرا، چه اتفاقی افتاده. . . موافقید فردا هم بحثمان را ادامه دهیم؟
نظر شما