درباره این خیّر عاشق دانستنی هایی وجود دارد که تا کنون منتشر نشده مثل شیوه آشنایی:
(در یک بعد از ظهر گرم که سردار دارد پول خرد های مسافرکشی بچه ها را جمع می کند تا آب معدنی آخر تمرین را بگیرد، تلفن سردار زنگ می خورد...)
صدای یک مرد: الو آقای رویانیان؟
رویانیان: بفرمایید. خودم هستم.
ناشناس: ببخشید حاج آقا. مشکل خلعتبری حل شد؟
رویانیان: نه والا! خیلی پول میخوان که ما نداریم. الان به جون شوما، بچه های تیم عصرها با پورشه تو خط گاندی - میرداماد مسافر کشی می کنن تا یه لقمه نون شب ببرن خونه و پول بنزین شون درآد.
ناشناس: یعنی باشگاه هیچی پول نداره.
رویانیان: نداره که می گم بچه ها دارن مسافرکشی می کنن. تو بیا نیگا کن. این کف دست، اگه مو داشت مال تو!
ناشناس: یعنی ماجرای قرارداد و کمیته انضباطی و اینا در کار نیس فقط مشکل پوله؟
رویانیان: نه بابا. مشکل که زیاد داشت، من خودم همه چی رو رفتم صحبت کردم. حتی پله بهم گفت: "ممد تو برو من ردیفش میکنم" ولی من قبول نکردم. پیش مالدینی هم رفتم گفت " کار خودته! بری وسط اعتبارتو بذاری، حله!" فرگوسن تلفن زد گفت چه می کنی؟ گفتم این بچه رو خودم باید بیارمش. الانم همه کاراش شده. حتی چک 5 میلیارد رو کشیدم، فقط امضا نکردم.
ناشناس: یعنی مشکل فقط 5 میلیارده.
رویانیان: داداش شوما یه جور میگی فقط که ...ما پول نداریم بدیم بچه ها برن استادیوم، با مترو رایزنی کردم بچه ها رو تو یه خط خلوت برسونن تا آزادی از اونجا هم پیاده برن که بدنسازی حساب شه. همین پری روز پولادی و بنگر از من پول آدامس خواستن، نداشتم. اینقدر من شرمنده شدم...حاضر شدم کارت سوخت خودمو بدم این بچه ها آدامس بخرن ولی قبول نکردن و بازی رو بدون آدامس انجام دادن...
(ناگهان سکوتی مرگبار برقرار می شود. صدای بغض سردار توی گوشی می پیچد...فضا به سمت تحول می رود و موسیقی فیلم قیصر در یک جاهایی به گوش می رسد، سایه کریم آب منگل نیز روی دیفال نقش می بندد و...)
ناشناس: حاجی همه دارایی من فدای تو و پرسپولیس و آدامس بچه ها...
(بی وزنی معناداری در امتداد بغض قبلی، فضا را جوانمردانه می کند. صدای زنگ زور خانه به گوش می رسد. ناشناس پشت کفش هایش را ور می کشد! و سینه اش را صاف می کند.)
ناشناس: حاجی به موت قسم تا آخر هفته خودم جورش می کنم. تو فقط نشکن! تو صاف وایسا. تو کنار بچه ها بمون. همه پولو جور میکنم.
رویانیان: در حالی که نم اشکی روی صورتش شکوفه زده، جون حاجی؟
ناشناس: مرگ حاجی.
رویانیان: خیلی مردی...خیلی.
ناشناس: زود برمی گردم.
رویانیان: منتظرت می مونم.
ناشناس: یا حق...
رویانیان: حق نگهدارت...راستی اسمت چیه؟
ناشناس: تو خیال کن یه خیر...
رویانیان: خیر ببینی خیّر!
خیّر: زد زیاد...
و مرد خیّر در حالی که کتش را روی شانه می اندازد و چشم هایش سمت نامعلومی را نشانه رفته با ابهتی عجیب در افق محو می شود. صدای بغض از لا به لای غبار و نور خورشید که سایه مرد خیّر را روی دیوار انداخته توی گوشی تلفن همراه می پیچد...
و در این باره گفتنی های دیگری هم هست که در صورت درخواست کاربران خبرآنلاین، شیوه فرخوردن این فرد خیّر و مکان فعلی او و همچنین پروژه جدیدش نیز افشاگری خواهد شد. شنیده ها حاکی است نامبرده عصر امروز حوالی فدراسیون فوتبال و در حال مکالمه تلفنی با علی کفاشیان برای حل مشکل اردوی تیم ملی در پرتغال دیده شده است.
محسن حدادی
6060
نظر شما