همسر شهید لاجوردی در مصاحبه‌ای درباره توجه شهید لاجوردی به امکان ترور خود، گفته است: «اواخر محافظ خواستند، ولی واقعیت این است که برایشان کاری نکردند. ایشان با دوچرخه می‌رفتند و می‌آمدند. الآن دستخط ایشان هست که با شماره‌ای صحبت کردند، ولی کاری نکردند و ما گلایه داریم. وقتی برای شهادت ایشان به مسجد شهید مطهری رفتیم، به دوستانشان گفتم ما از شما گلایه‌مندیم، چون ایشان خواستند برای حفاظتشان کسی را بفرستید که شما این کار را نکردید. بچه‌ها گفتند، «پدر جان! ما خودمان می‌آییم و این محافظت را از شما می‌کنیم.» گفتند، «نه پدر! این قانونی نیست. باید از طرف خودشان کاری انجام شود» که نکردند.»

این در حالی است که محافظ گریزی شهید لاجوردی در مقاطع مختلف مشهور بود. یکی از دوستانش می‌گفت «در روزهای اوج درگیری با منافقین، در سال‌هایی که عطش ترور او در سازمان بسیار بالابود، گاه در پشت موتور دوستان در شهر تردد می‌کرد تا هم از نزدیک واقعیت‌ها را ببیند و هم روشی را در پیش بگیرد که دشمن حتی گمانش را نمی‌برد.» او می‌گفت: «حتی یک‌بار در پمپ‌بنزین، وقتی روی ترک موتورم سوار بود. شنیدم که یکی به دیگری می‌گفت این آقا چقدر شبیه لاجوردی است.»

گاهی که به او برای استفاده از روش‌های حفاظتی اصرار می‌شد، به خاطره‌ای اشاره می‌کرد که در مقطعی از دهه شصت به‌رغم تأکید مکرر به استفاده از ماشین ضدگلوله، از آن سرباز می‌زد و زمانی که یک‌بار ناگزیر به استفاده از آن شد، خود در ماشین دیگری در پشت ماشین ضدگلوله حرکت کرد و پس از کشف تیم ترورش در میانه جاده، در بازجویی از منافقین شنیده بودند که به ما خبر رسیده بود در چنین زمانی ماشین ضدگلوله‌ای عبور خواهد کرد که باید آن را با آرپی‌جی بزنید. ماشینی که عبور کرد خالی بود و ما منتظر ماشین اصلی بودیم.

او که خود در حد اجتهاد تحصیل‌کرده بود و نگاه ویژه‌اش درتقید به دستورات دین بدون هیچ ملاحظه‌ای زبانزد بود، بی‌شک مقید به دستور الهی بود که «ولا تلقوا انفسکم الی تهلکه». لکن چندان به روش‌های حفاظتی متداول معتقد نبود. ازاین‌رو مخالف حفاظت رایج بود. با این وصف چه شده بود که در روزهایی که مسئولیتی نداشت و به شغل آزاد رو آورده بود، احساس خطر کرده و تقاضای محافظ کرده بود؟

این وقتی قابل‌توجه‌تر است که به یادآوریم تروریست عامل گفته بود دستور داشتیم حتی اگر یک محافظ باشد، عملیات را انجام ندهیم؛ و نیز توجه به این نکته که احتمال ترور او از مدتی پیش توسط وزارت اطلاعات پیش‌بینی‌شده بود.

پسر ارشد شهید لاجوردی می‌گوید: «یک‌بار در منزل مرا صدا زدند و در اطاق پذیرایی منزل دعوت کردند که بیا گوشی تلفن را بگیر و گوش کن این صدای صوت غیرعادی که می‌شنوی حاکی از شنود تلفن منزل است.» چه کسی شهید لاجوردی را شنود می‌کرده است؟ چرا؟

سؤال دیگر اینکه چرا سازمان منافقین وسط بازار را برای عملیات انتخاب کرده بود که بسیار پرازدحام و با ریسک بالای دستگیری بود؟ ترور او در میانه راه، وقتی که با دوچرخه تردد می‌کرد که بسیار راحت‌تر بود! آیا آن زمان و مکان خاص موضوعیت داشت؟

اندیشیدن به پاسخ این سوال، نیازمند بازخوانی یک واقعه دوره خدمت ایشان است. یکی از مهم‌ترین پرونده‌هایی که توسط آن شهید مورد رسیدگی قرار گرفت و در اعمال فشارهای قبل از عزل وی از دادستانی انقلاب مرکز، بی‌اثر نبود، پرونده شهادت شهیدان رجایی و باهنر است. بررسی پرونده انفجار نخست‌وزیری در قوه قضائیه، طی سه دوره زمانی انجام شد. مرحله اول رسیدگی که بافاصله ۶ روز از حادثه و پس از مصادف شدن با شهادت شهید قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ تا حدود یک سال پس‌ازآن آغاز و توسط دادستان کل شهید آیت‌الله ربانی املشی پرونده به شهید اصغر رئیس اسماعیلی سپرده شد.

در این مرحله، شهید ربانی املشی ادامه رسیدگی به پرونده را در صلاحیت دادستان انقلاب مرکز تشخیص داد. مرحله دوم حدود ۱۶ ماه است که پرونده زیر نظر شهید سید اسدالله لاجوردی و در شعبه هفت دادسرای انقلاب مرکز پی گیری شد.

پس از کنار گذاشتن آن شهید با فشارهای سیاسی بیت منتظری و افرادی همچون موسوی بجنوردی در شورای عالی قضائی، حدود ۱۷ ماه که پرونده زیر نظر مستقیم موسوی خوینی‌ها به‌عنوان دادستان کل کشور، در شعبه ۷ دادسرای انقلاب مرکز ادامه یافت و با فشار موسوی‌خوئینی‌ها، روند تحقیقات متوقف و حکم مسکوت ماندن پرونده از امام گرفته شد. در این مرحله، یکی از اصلی‌ترین چهره‌های رسیدگی به پرونده که همیشه مورد فشار موسوی‌خوئینی‌ها بود، شهید زنده حادثه تروریستی اول شهریور ۱۳۷۷ است که شاهد شهادت شهید رئیس اسماعیلی و شهید لاجوردی بود.

اینکه آن دو مهمانِ دارای اشراف به اطلاعات پرونده انفجار نخست‌وزیری، دست بر تقدیر الهی همان روزِ عملیات تروریستی منافقین در «بازار» به دیدار شهید لاجوردی رفته بودند، یا عامل دیگری بر این موضوع اثر داشته است؛ یا از زاویه دیگر آیا سازمان منافقین برحسب اتفاق این روز را انتخاب کرده بود یا حاصل شنود و ... بوده است؟ اگر چنین است اطلاعات را خودشان به دست آورده بودند یا منافقین داخلی یاری‌شان کرده بودند؟ سؤالی است که پس از ۲۱ سال هنوز جواب قانع‌کننده‌ای برای آن نیافته‌ام. اگر این دیدار در یک دفتر اداری و در روندی روزمره اتفاق افتاده بود، شاید این‌قدر سؤال‌برانگیز نبود...

* منتشر شده در کانال تلگرام نویسنده به تاریخ ۱ شهریور ۹۸

1717

منبع: خبرآنلاین