بار دیگر محمدرضا لطفی از شجریان انتقاد کرد. او در اولین صحبتهایش درباره کنسرت خود در کنفرانس خبری، بعد از توضیحاتی که درباره برنامه و دو شب کنسرت داد، مقایسهای کرد میان یک «کار جدید و هنری موسیقی» و «نه شب کنسرت تکراری محمدرضا شجریان» که هر شبش مثل شب قبل است و هیچ حسی پشت آن نیست.
قصه چیست؟ آیا اینطور کنسرت دادن باب نیست؟ غیر از این است که در همه جای دنیا تورهای کنسرت برگزار میشود و برنامه هر شبشان یک جور است؟ مگر غیر از این است که مخاطب هر شب کنسرت با شب قبل تفاوت دارد؟ آیا واقعا همیشه باید برای توضیح و توجیه یک نوآوری -همچون برگزاری دو شب کنسرت متفاوت استاد لطفی- کار هنری دیگران آن هم دیگرانی همچون استاد شجریان را زیر سئوال برد؟ آیا این تنها محمدرضا لطفی است که کار موسیقی جدی میکند و سعی میکند که در کنسرتهایش کار نویی انجام دهد؟
سوال بزرگتر این است که استاد مسلم تار ایرانی چه زمان تصمیم دارد گلایههای بیپایانش را از شجریان تمام کند؟ آن هم در شرایطی که هرگز تا به امروز شجریان پاسخی برای این گلایههای لطفی نداده است.
آن روز لطفی بارها و بارها خود را «من هنرمند» خطاب کرد که البته در آن شبههای نیست، اما آیا تا به حال به صورت جدی به این ماجرا اندیشیده که شخصیتی در حد و اندازهی او هنرمند، چه نیازی به انتقاد کردن عمومی از فردی چون شجریان دارد؟ آن هم انتقاداتی که همچون مورد اخیر اصلا وارد نیست!
در دنیای روانشناسی تئوریای هست که میگوید: «هرکس دعوا را تمام کند برنده ماجراست». هرچند اینطور که پیداست لطفی خیلی هم به چنین تئوریهایی پایبند نیست. با این حال در فرازهایی از صحبتهایش نه تنها دربارهی قدرت مسلم صدای شجریان صحبت کرد بلکه دربارهی صحبتهایی که بعد از عید درباره مرحوم مشکاتیان و استاد شجریان هم در بولتن داخلی آوای شیدا منتشر شده بود توضیحاتی داد. همچنین باز بر دوستی عمیق میان خود و شجریان اشاره کرد و دربارهی زحماتی که استاد در طول 30 سال گذشته برای زنده نگاه داشتن آواز ایرانی کشیده است.
حرفهای لطفی نمونهی بارز مثل معروف «با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن» است غافل از اینکه ما مردمی هستیم که بیشتر انتقادات تند و تیز را یادمان میماند تا تعاریف گذرا را. باز این پرسش پیش میآید که چرا همیشه این باید لطفی باشد که لب به انتقاد دربارهی بزرگان موسیقی بگشاید؟ و دربارهی اینکه «یک پهلون هم از ابتدا پهلوان نبوده و طی زمان دارای چنان کیفیتی شده و در گذشتهاش چه بسیار خطاها که نبوده و...» صحبت کند؟
اگر لطفی امروز درباره صحبتهایش اظهار میکند که حرفش مال 30 سال پیش است و هیچ مشکلی نیست، نمونه آوردن از کنسرت شجریان به عنوان «برنامهی هر شبی تکراری» چیست؟ جالب اینجاست که پیش از این نیز افرادی چون کیهان کلهر هم از لبه تیغ حرفهای او گذشته بودند.
آنچه واضح است این است که هرچند مردم غالبا به حواشی علاقهمندند، اما باز پای حرفشان که بنشینی همبستگی میان هنرمندان بزرگ را ارجی دیگر مینهند و دلشان بسیار بیشتر از این حرفها خوش میشود. اگر جای ایرادی هم بماند باز بر سر همین نپذیرفتن بزرگان از سوی همدیگر است.
به هیچ عنوان حرف این نیست که راه انتقاد به هر طریقی بسته شود یا هر هنرمندی چه شجریان و چه لطفی تبدیل به بتهایی شوند که نمیشود دربارهشان اظهار نظر کرد، اما پشت هر نظری نیتی است و پشت هر نیتی هدفی. هدفی که در بهترین حالت از سوی لطفی مشخص نیست.