با از دست دادن یکی پس از دیگری، انگار، لباس فرهنگ این مرز و بوم رنگ میبازد. متاسفانه دارد از جمعیت جامعهی اهل فرهنگ و ادب و هنر و علم و دانش و معرفت، کم میشود؛ بی آنکه مام دهر، فرزندی خلف بزاید.
شوربختانه، جامعه، بدجوری قدرنشناس شدهاست.
از زنده یاد دکتر امیر ناصر کاتوزیان گرفته تا تازهگذشته، مرتضی احمدی؛ از رفتگان دیروز* تا امروز را؛ تا زندهاند، قدر ندانستیم؛ که مبادا بر صدر نشینند و شاگردانی، چون خود، فرهیخته و فرزانه پرورش دهند.
در این میان، بی آنکه بخواهی دنبال مقصر بگردی؛ جامعه، خود، تقصیر اصلی را به گردن میگیرد؛ جامعهای مرده!
جامعهای که مرده است؛ بدیهی است همچون هواپیمایی که سقوط کرده، مقصر سقوط، خلبان مرده است.
به کجا میرود این قافلهی مرگ و سقوط!
سخن از رکود و تورم، نیست. صحبت از مرگ تمدنی و سقوط فرهنگی است.
از جامعهای که به جوامعی کوچک و ضعیف و نحیف و افسرده و ناکارآمد، تقسیم و تجزیه شدهاست؛ انتظاری نیست اما از جامعهی ایرانی، با این صبغه و سابقهی فرهنگی، بیش از این انتظار میرود.
بلی! از جامعهی روحانی و جامعهی فرهنگی و جامعهی هنری و جامعهی حقوقی و جامعهی سردفتری که خود، برخاسته از همین جامعهی فرهنگی اصیل ایرانی است، بیش از این، انتظار میرود.
..................................................
*یادآوری:
این سوز دل، به بهانهی کوچ دردمندانه ی سردفتر بازنشسته دفتر اسناد رسمی 113تهران، استاد ادب و اخلاق، زنده یاد جناب آقای عباس سعیدی، عضو سابق هیئت مدیره کانون سردفتران و دفتریاران و مدیر مسوول پیشین ماهنامه "کانون"، نگارش شد.