*به نظر من، وزیر کشور دل در گرو اردوگاه پیروز انتخابات 92 ندارد، دغدغه و اولویت او با دغدغه، اولویت و معدل جبهه پیروز فاصله دارد. طبیعی است که این موضوع برای پیکره سیاسی کشور نویدبخش و امیدبخش نبوده است.
*دولت گذشته دو برخورد چکشی و تند با مجلس انجام داده بود که جلو مداخلات نمایندگان در عرصه داخلی و مدیریتی را گرفته بود و دیگر اینکه اساسا مجلس را فاقد جایگاه دانسته و آن را از مدار مسایل اصلی کشور خارج کرده بود. دولت آقای روحانی و شخص ایشان برای بازسازی جایگاه مجلس و توجه به نقش آن اقدامات مهمی انجام داد. اما این اقدامات نباید منجر به این شود که نمایندگان بخواهند در مسایل اجرایی و مدیریتی کشور و استانها دخالت مستقیم داشته باشند. این نقدی است که نه به خود رییسجمهور اما به برخی از وزرا وارد است که آنها از اختیارات خودشان در مقابل دخالتهای نابجای برخی نمایندگان دفاع نکردند.
* ضعف ما در موضوع احزاب به سه دلیل است:
اول اینکه در جمهوری اسلامی هنوز احزاب جزیی از نظام و پازل سیاسی تلقی نمیشوند. احزاب عموما بهعنوان پارازیت و عنصر مزاحم محسوب میشوند. تا نظام به احزاب سیاسی احساس نیاز نکند، آنها را جزیی از خود نداند امنیت لازم را نمیتوان از احزاب انتظار داشت. اگر انتظار داریم که مردم در انتخابات شرکت کنند، آیا حضور سازمانیافته آنها را هم انتظار داریم؟ جواب به این سوال منفی است.
مساله دوم بحث قوانین و مقررات است، به خصوص قانون انتخابات که احزاب با آن سروکار دارند، گروهها و تشکلها در آن هیچ جایگاهی ندارند. یعنی فردی عضو حزبی باشد یا نباشد، تاییدیه یک حزب را داشته باشد یا نداشته باشد، این موضوع در قانون انتخابات دیده نشده است. شورای نگهبان هم فارغ از روابط تشکیلاتی این افراد، به بررسی صلاحیتها میپردازد. این در حالی است که این کار در کشورهای دیگر توسط احزاب صورت میگیرد. آنها مراقبت میکنند تا افراد صاحب صلاحیت وارد مقوله انتخابات شوند.
سومین نکته، حزبگریزی فعالان سیاسی و مردم ایران است که به یک فرهنگ تبدیل شده است. شما این جمله را خیلی شنیدید که مثلا یک فعال سیاسی بگوید «من وابسته به هیچ حزبی نیستم»، این حرف به قدری زننده است که مانند این است یک فرد در اجتماع بگوید که من خانواده ندارم. در چنین فضایی احزاب طبیعتا نمیتوانند نقش لازم را ایفا کنند.
* ما در دوره اصلاحات سه تجربه داریم. یکی تجربه شوراها بود که در آن موفق شدیم و به تجربه ماندگاری هم تبدیل شد. تجربه دیگر، یکی در حوزه گسترش و توسعه احزاب بود و دیگری در گسترش و توسعه در حوزه مطبوعات، که در این دو ناموفق بودیم.
*من ضعف کارگزاران را در گذشته میپذیرم. اما باید بگویم ما از ابتدا یک حزب میانهرو و معتدل تلقی میشدیم. اما جامعه سیاسی بعد از دوم خرداد جامعه رادیکالی شد و حرفهای ما در آن زمان خریدار نداشت. بنابراین اگر ما میخواستیم بر کار تشکیلاتی خود اصرار داشته باشیم، در عوض بیشتر موقعیتهای سیاسی و اجتماعی خود را از دست میدادیم. من بهعنوان یکی از موسسان حزب کارگزاران در مجلس پنجم کاملا فعال بودم اما در مجلس ششم کاملا گوشهنشینی اختیار کرده بودم. چون جو رادیکال بود و من یا باید با دوستان دیگر بر سر تندروی مخالفت میکردم تا هوادار داشته باشم که این موضوع مشی ما نبود. یا باید قافیه را واگذار میکردیم به دوستان رادیکال خودمان. ما مجبور بودیم در دورهای فعالیت خود را کمرنگ کنیم تا جامعه از رادیکالیسم، تحریم و مقابله به مشارکت و انتخاب نسبی روی بیارود. زمان زیادی برد تا رادیکالترین دوستان ما در جبهه اصلاحات که به انتخاب حسن روحانی بهعنوان نایبرییس مجلس پنجم به ما انتقاد میکردند، انتخابات 92 به انتخاب آقای روحانی روی بیاورند. بنابراین نیاز بود جامعه سیاسی ایران این سرد و گرمی سیاسی را تجربه کند.
*اساسا کارگزاران در یک دوره، بیشتر شبیه یک نهضت بود تا یک حزب سازمانیافته. بیشتر به یک نیروی فکری پیشبرنده به کشور فکر میکردیم که بر شاخصهای کشور اثر بگذارد و راههایی را برای پیشرفت کشور پیشنهاد بدهد. ما بیشتر یک حزب تکنوکراتی بودیم تا یک حزب اجتماعی و سیاسی. الان فکر میکنیم که شرایط برای تبدیلشدن کارگزاران به یک حزب تمامعیار فراهم است.
*هماکنون حزب در حال تجدید سازمان است. این بازسازی از شورای مرکزی شروع شده و به کمیتهها و کانونها رسیده و قرار است نیروهای قبلی بازیافت شده و بعد هم عضوگیری جدید انجام شود.
* همه مخاطبان کارگزاران، هواداران مشارکت و مجاهدین انقلاب نیستند. ما مخاطبان خاص خود را در طبقه متوسط داریم و امیدواریم بتوانیم مخاطبان خود را سازمان بدهیم و به یک حزب تمامعیار تبدیل شویم. فکر میکنم که به یک حزب کاملا موثر در عرصه سیاسی و مدیریتی کشور تبدیل شویم.
17302