نیما رئیسی بازیگری است که اگر حافظه تصویری درستی نداشته باشید و او را در نقش مرد جوان جدی «داستان یک شهر» به خاطر نیاورید، یا اگر یادتان نیاید آخرین حضورش در سریالهای تلویزیونی در «میوه ممنوعه» و در نقش یک داماد هنرمند صلحطلب بوده، به محض شنیدن صدایش یادتان میآید طنین آرام و گرم این صدا را بارها در نیایشهای خاص «رادیو هفت» شنیدهاید. آخریاش همان نیایش آخر برنامه رادیو هفت در شب تحویل سال نو. بازیگری که سلیقه سختگیرش اجازه نداد در پنج سال گذاشته جز بازی در چند تله فیلم حضور بیشتری در تلویزیون داشته باشد و به جای بازیگری در تلویزیون و سینما، بازیگری تئاتر و گویندگی را در کارنامه کاریاش ثبت کند. کارنامهای که با انتخاب نقش «طالبی» (رئیس ادارهای از ساواک در دهه 50) متنوع و جسورانه شده. نقشی که با رنگ و لعاب جنس بازی نیما رئیسی و نکتهسنجیهای جلیل سامان به باورپذیرترین و واقعیترین رئیس ساواک همه سریالهای انقلابی ساخته شده در این سالها تبدیل شده. بهانه خوبی برای ما تا به او درباره سریال «پروانه»، سبک بازی خودش و وسواس کاریاش گپ بزنیم.
بعد از چند سال با نقش پرچالشی به تلویزیون برگشتید. رئیس اداره ساواک که شبیه همه رئیس ساواکهایی که تا به حال دیدهایم، نیست. یک وجه تخت منفی ندارد، عاشق میشود و با خواستههایش درگیر میشود. چطور کاراکتر «طالبی» را از آب و گل در آوردید؟
شعور، درک و جسارت زیادی میخواهد که یک کارگردان بازیگری را که همیشه نقش مثبت بازی کرده، برای یک نقش خاکستری با لایه ظاهری منفی دعوت کند. کاری که آقای سامان و آقای سهرابپور درباره من انجام داد. برایم فیلمنامه اکتمحور، فیلمنامه خیلی محترمی است. بنابراین در یک فیلمنامه ایستا که فقط یکسری حالات در آن دیده میشود و اتفاقها و کاراکترها، داستان را پیش نمیبرند، جذابیتی نمیبینم. فیلمنامه «پروانه» پر از ریزهکاری و جزییات بود. ماجراهای کوچک و اتفاقاتی داشت که حتی من خواننده را میخکوب میکرد. وقتی فیلمنامه را خواندم، خاکستری بودن شخصیت طالبی از لابهلای نقش بیرون میزد. همه این دلایل کافی بود که تصمیم بگیرم در «پروانه» و در یک نقش منفی بازی کنم. گرچه میدانستم وقتی این نقش را بازی میکنم، لایههای مثبتش هم بیشتر میشود. میدانستم در این نقش نباید ادای منفی بودن در بیاورم.
یعنی فکر میکنید مخاطب در نقش منفی باورتان نمیکند؟
آدم لباسی را که به او نمیآید، نباید بپوشد. این نقش با پرداختی کاملا منفی به من نمیآمد ولی ماندن در یک سبک نقش هم یک قاعده همیشگی نیست اما باید شرایط ساخته شود تا چهرههایی که همیشه نقش مثبت بازی کردهاند، بتوانند با شیطنت نقش منفی هم رو کنند یا بالعکس. من برای قبول این نقش سریال «ارمغان تاریکی» را دیده بودم و وقتی از نزدیک آقای سامان را دیدم، فهمیدم آدم عمیق و کاردانی هستند و احساس کردم میتوانیم با هم حرف بزنیم و حرف همدیگر را بفهمیم. همین احساس نزدیکی و درک، کافی بود تا برای قالب شکنی به آقای سامان اعتماد کنم.
فارغ از محتوا، «پروانه» از نظر فرم با سریالهایی مثل «میوه ممنوعه» یا تله فیلمهایی که شما در آنها بازی کردید، متفاوت است. این فرم روی بازی شما تاثیر داشت؟ مثلا به این فکر میکردید که آدمهای دهه 50 آرامتر حرف میزدند یا ریتم راه رفتنشان با امروز فرق دارد؟
دهه 50، 60، 70، میلادی دهه مورد علاقه من در همه زمینههاست. از موسیقی، گرافیک، معماری تا دکوراسیون و حتی طرز لباس پوشیدن. اصلاً اگر دست من بود، از جایی طرز لباس پوشیدن آدمها را متوقف میکردم و میگفتم همه باید مثل آدمهای این دههها لباس بپوشند! همیشه فکر میکنم کاش در آن زمان زندگی میکردم و اواخر دهه 70 هم عمرم تمام میشد! حالا شما فکر کنید به همچین آدمی یک نقش در دهه 50 خودمان پیشنهاد بشود. این اتفاقی بود که من را ذوقزده کرد ولی سعی کردم این ذوقزدگی در کار دیده نشود. به نظر من طرز حرف زدن آدمهای آن دوران خیلی مودبانه بود. این را با توجه به فیلمهایی که از مصاحبههای تلویزیونی یا رادیویی آن زمان باقی مانده میگویم که البته به خاطر علاقه شخصی همیشه مورد مطالعه من بودهاند.
برای شمایی که همچین جزییاتی از آن دهه یادتان هست، لوکیشهای سریال (خانههای قدیمی یا حتی اداره ساواک) میتوانست حستان را تقویت کند؟
آقای سامان همه لوکیشنها را با درایت انتخاب میکرد. این انتخابها از بس دقیق بودند وقتی وارد لوکیشن میشدیم، آن فضا را کاملاً حس میکردیم و همه چیز قابل باور بود. درست است که تصویر و قاب محدود است و همه لوکیشن دیده نمیشود ولی آن فضا و اشیا به حس و حالمان کمک میکرد. آقای سامان برای پیدا کردن این لوکیشن خیلی جستوجو کرده بود. مثلا ویلاهای خیلی زیادی را میدیدند و میگفتند نه. الان اگر پای حرفهای عوامل گروه بنشینید، حرفشان گواه سختگیریهای آقای سامان است. ولی من به این نتیجه رسیدم که برای فیلمسازان باید بینهایت سختگیر باشی تا بتوانی کار خوب بسازی. آقای سامان با این سختگیری زیاد، سریال را پیش میبرد.
شما که مدتی از بازیگری در تلویزیون و سینما دور بودیدید، به نظرتان چقدر سطح سریالسازی ما نسبت به سالها قبل تغییر کرده؟
اصلا وجود آدمهایی مثل جلیل سامان است که باعث میشود من سالها صبر کنم تا در چنین سریالی بازی کنم. در همین جشنواره فجر سال گذشته فیلمی بود که وقتی فیلمنامهاش را به من پیشنهاد کردند، گفتم آقا با من شوخی نکنید، این فیلم اصلاً ساخته نمیشود. از بس ضعیف بود. ولی این فیلم ساخته شد! وقتی بعد از پنج سال سریال پروانه به من پیشنهاد شد خیلی لذت بردم. ولی وقتی از بیرون به خودم نگاه میکنم، میگویم من تا کی میخواهم با این روش سختگیرانه ادامه بدهم؟ بالاخره بازیگرم و باید کار کنم. من تا به حال توانستهام با هر کلکی بوده خودم را نگه دارم. خیلی وقتها ناراحت میشدم که به من میگویند «گوینده». در حالی که من به خاطر بازی نکردن در کارهای ضعیف، گویندگی میکردم. با احترام به همه گویندهها، اصلا برایم جذاب نبود که گوینده باشم. کار من بازیگری است و سالها تئاتر کار کردهام. اولین روزی که با آقای سامان حرف زدم، گفتم آقای سامان هیچ کس به کارهایی که تو نکردهای دقت نمیکند. اگر من بیایم لیست کارهایی را که بازی نکردم به شما بدهم، شاید به من آفرین بگویید! من با تمام وجود تا الان در 37 سالگیام برای انجام ندادن کارهای ضعیف مقاومت کردهام. ممکن است از این به بعد دیگر نتوانم؛ نه امکان مالیاش را دارم، نه شرایطش را. حالا راحتتر میتوانم بپذیریم در کارهایی بازی کنم که دیگران هم بازی میکنند. تا آنجایی که ظرفیت روحیام اجازه میدهد، این کار را میکنم.
57301