محمود مولایی: شب هنگام، در مسیر منتهی به اَهَر و ورود به این شهرستان کوچک در حومه تبریز، جایی که با زلزله آذربایجان شهرت جهانی یافت، تصویر تاریکی مردمک چشم را بازتر میکند. شهر در ظلمت فرو رفته. سَرِ شب است ولی اغلب مغازها بسته است و چراغ خانهها خاموش. شهر خاموش است.
زلزله و بعد پسلرزههای مداوم و هر روز، مردم را به خیابانها کشانده. پارکها، میدانها و... پُر از چادرهایی هست که مردم این منطقه آن را به خانههایشان ترجیح دادهاند؛ چادرنشینهای خانهدار. آدمهایی که در میدانهایی مثل میدان بیمارستان و حتی در فضای سبز بلوار نیروگاه اهر قدمبهقدم چادرهایشان را برپا کردهاند. چادرها رنگی است و تصویرگر تهیه آنها توسط مردم. کمتر چادر هلال احمر در اهر دیده میشود و مرد جوان و لاغر اندامی که در کنار چادری ایستاده، میگوید: «بارها برای گرفتن چادر اقدام کردهایم، ولی میگویند خانهتان که خراب نشده و به ما چادر ندادند. ما هم مجبور شدیم خودمان چادر تهیه کنیم.»
خانه سرپاست، اما می لرزد
اهر نشانی از یک شهر زلزلهزده ندارد. خانهها سرجای خود و گرچه در شب مثل یک شهر متروکه است، در روشنایی روز چنین وضعیتی ندارد. زندگی در جریان است؛ اما چهره مردمانش وحشتزده است و گویی انتظار حادثه مُهلکی را میکشند. چهرههایی خسته و درهم که یا داخل چادرها نشستهاند یا بیرون چادر نگاههای ناامیدکنندهای دارند. مردی با ریش سفید که خود را بازنشسته آموزش و پرورش معرفی میکند، میگوید: «اهر وضعیتی خوبی ندارد. هر روز خانههایمان میلرزد و الان اغلب دیوار و سقف خانههای شهر تَرَک برداشته است. نمیدانیم در این شرایط چه کار کنیم. دیگر همه از اینکه در خانههایشان بمانند، ترس دارد. ترس هم دارد، وقتی که هر روز مقاومت خانهها کاهش مییابد و مردم میترسند که یک روز سقف خانه روی سرشان پایین بیاید.» و ادامه میدهد: «خانه من بیمه است و چند روز پیش کارشناس بیمه آمد و خانهام را دید. آنها دیدند که دیوارهای خانه تَرَک برداشته و قول دادند که کاری کنند، اما از آنها هیچ خبری نشد.»
پیرزنی فربه و تسبیح به دست، صحبت مرد ریش سفید را قطع میکند و میگوید: «الان یک هفته است که چادرنشین شدهایم، ولی کمترین توجهی به ما میشود. یک بار برای توزیع آب بین مردم اینجا آمدند. اما بطریهای آب را از بالای ماشین به طرف مردم پرتاب میکردند و بعضی از آنها به زمین برخورد میکرد و میترکید. بعد از آن هم دیگر خبری نشد.»
از تابستان به زمستان
تصویر زندگی مردم در قبرستان و روی قبرها حس غریبی است؛ آنقدر دور که نمیتوان زندگی مُرده و زنده را در یک مکان در ذهن مجسم کرد. اما اهالی روستای میرزالو، در نزدیکی وَرزَقان، جایی که بر اثر زلزله اخیر 6 کشته داشته، چادرهای سفید رنگ هلال احمر را روی قبرها عَلَم کردهاند. روستای میرزالو فرو ریخته و به دلیل کوهستانی بودن منطقه تنهای جای هموار روستا قبرستان است؛ یعنی زندگی در قبرستان. مردی میانسال با سبیل پُرپشت میگوید: «چارهای نیست. فعلا باید همینجا بمانیم. چون کاری نمیشود کرد. البته به یکی از مقامهای مسوول که به اینجا آمده بود، گفتیم که قبرستان جای زندگی نیست. اما او خندید و گفت اینجا که گلستان است.»
اغلب آدمهای روستا سیاهپوش هستند. هفتمین روز از درگذشتهگان زلزله است، ولی خانوادههای داغدار برنامهای برای درگذشتهگانشان ندارند. زن نحیف سیاهپوش با جثهای کوچک به همراه دختر 10 سالهاش از چادر بیرون میآید و مرد میانسال اشاره میکند که این زن 2 فرزندش را در زلزله اخیر از دسته داده است. بعد زن با بغض میگوید: «وقتی زلزله آمد، پسرم و دخترم داخل خانه بودند و خاک این منطقه به قدری سست بود که آنها زیر آوار مدفون شدند و به سختی آنها را بیرون کشیدیم. شوهرم را هم 3 ماه پیش از دست دادم و الان فقط من و دختر کوچکم ماندهایم. امیدوارم مسوولان کمک کنند و ما را از وضعیت فعلی خارج کنند.»
کمکهای هلال احمر و مردمی تاحدودی زندگی را برای مردمان این روستا و بقیه روستاهای زلزلهزده آسان کرده، زندگی چادرنشینی با کمترین امکانات بهداشتی برای آنها دشوار است. بیشتر از هر چیز اما بلاتکلیفی وضعیت مسکن روستا است. زن سیاهپوش میگوید: «قولهایی به ما داده شده، ولی فعلا کسی برای وضعیت مسکن روستای میرزالو کاری نکرده است.»
نگرانی آنها بیشتر به خاطر تغییر فصل است. آنها در آستانه فصلی سرد قرار دارند و این دغدغهای است که نمیتوانند به سادگی از کنار آن عبور کنند. جوانی با صورتی استخوانی به شروع زودهنگام فصل سرما در این منطقه اشاره میکند و میگوید: «سرمای این منطقه را به سختی میتوان تحمل کرد. زمستانهای اینجا عجیب است و همینطور که آدم راه میرود، احساس میکند که در حال یخ زدن است. در این چادرها نمیشود با سرمای اینجا مقابله کرد.» و با کنایه ادامه میدهد: «یک ماه تا پاییز مانده، ولی در این منطقه ما پاییز نداریم و زمستان بعد از تابستان شروع میشود.»
وحشت از سد ستارخان
روستای بیشک یا سردار کَندی، زادگاه ستارخان در جاده اهر به ورزقان قرار دارد و از کنار جاده پیداست که کمترین خسارت را در زلزله اخیر آذربایجان دیده است. همانجا که تنها یک چادر برپاست و در نزدیکی این روستا سد ستارخان اهر قرار دارد که بعد از سد کارون بزرگترین سد ایران به حساب میآید. این سد در هنگام وقوع زلزله 6.2 ریشتری آذربایجان هیج تکانی نخورد، ولی وجودش در این منطقه لرزه بر تن برخی از اهالی آن انداخت.
وقتی ماشین از کنار سد عبور میکند، راننده به کم شدن آب سد اشاره میکند. او که از اهالی همین منطقه است و روستایشان در این زلزله فرو ریخته، میگوید: «وقتی زلزله آمد، بیرون از خانه بودم و هیچ کس هم در خانه نبود. من فقط یک لحظه دیدم که خانهها فرو ریخت و گرد و خاک روستا را فراگرفت. خیلی عجیب بود و ترسیدم. اما وقتی به خودم آمدم و متوجه شدم که کسی در خانه نیست، تاحدودی خیالم راحت شد. یعنی قبول کردم که خانهام فرو ریخته و از دست من هم کاری ساخته نیست. اما در همین اولین دقایق بعد از زلزله 2 موتورسوار در جاده با سرعت حرکت میکردند و مدام فریاد میزدند که مردم فرار کنید، سد ترکید. همین را که گفتند وحشت کردم. دیگر نمیدانستم چه کار کنم و همهش تصور میکردم که الان زیر آب سد غرق میشویم. هاج و واج مانده بودم که چی کار کنم و به کدام سمت فرار کنم. خیلی ترسیده بودم؛ نه من بلکه تمام کسانی که جملات دو موتور سوار را شنیده بودند، چنین حالتی داشتند. اما بعد فهمیدیم که شایعه است و برای سد اتفاقی نیفتاده است. این سد قبل از آمدن زلزله لبالب پُر از آب بود ولی بعد از زلزله همانطور که میبینید آب سد را پایین آوردهاند.»
احتمالا این اولین شایعه پس زلزله آذربایجان بود و بعد شایعهها درباره این پدیده بیشتر شد. چنانکه برخی از اهالی منطقه زلزلهزده از آمدن زلزله بزرگتر خبر میدهند. برخی از آنها از یک زلزله شناس ژاپنی صحبت میکنند که بعد از وقوع زلزله به این منطقه سفر کرده و گفته که یک زلزله 8 یا 9 ریشتری در راه است. یکی از اهالی شهرستان ورزقان که سعی میکند واقعبین باشد، میگوید: «همین شایعهها باعث شده که خیلی از مردم دیگر در طول روز هم به خانههایشان نروند و در چادر بماند. یعنی آنها حاضر نیستند یک دقیقه هم به خانهشان بروند. چون این شایعهها را باور کردهاند.»
از فرمانداری تا هلال احمر
صبح اولین جمعه بعد از زلزله خبر میرسد که روستای چای کَندی در نزدیکی شهرستان کَلِیبَر بر اثر زلزله تخریب شده است. چنانکه برخی از خانهها تخریب شده و همه اهالی روستا که از این حادثه جان سالم بهدر بردهاند، در چادر میمانند. ظاهرا هلال احمر در این منطقه کمکرسانی کرده و چادرهایی را در اختیار برخی از اهالی روستای چای کَندی گذاشته ولی برخی از مردم بدون چادر ماندهاند. زن میانسال از اهالی چای کَندی میگوید: «وقتی زلزله آمد، خانه ما تخریب نشد، ولی تَرَک برداشت. ما هم بیرون از خانه آمدیم و منتظر بودیم تا به ما هم چادر بدهند، ولی چادر تمام شد.»
کسانی هستند که میخواهند از طریق فرمانداری کلیبر برای زلزلهزدگان چای کَندی چادر تهیه کنند. اما جمعه است و فرمانداری تعطیل. تنها یک افسر وظیفه جلوی درِ فرمانداری حضور دارد که همه چیز را موکول میکند به روز شنبه. ظاهرا برای تهیه چادر از هلال احمر نیاز به تایید فرمانداری است و فرمانداری تا زمانی که از منطقه زلزلهزده بازدید نکند، اقدامی انجام نمیدهد. طی شدن روال اداری در شرایطی که آذربایجان شرقی بعد از زلزله 6.2 ریشتری با پس لرزههای پیدرپی مواجه بوده، زمانبَر به نظر میرسد، به خصوص در شرایط نامناسب مناطق زلزلهزده.
بازاری برای فرصتطلبان
علاوه بر چادرهایی که هلال احمر در اختیار زلزلهزدهها قرار داده، آذربایجان شرقی بعد از زلزله پُر از چادرهایی شد برای خرید و فروش. از فروشگاهها گرفته تا دستفروشانی که چادرهای رنگارنگی را در کنار خیابانها برای فروش آماده کردهاند. تجارت چادر در این منطقه رونق گرفته و بازار سیاه نیز سود بالایی را به جیب فرصتطلبان زده است. به قدری که چادرهای رنگی گاه بیشتر از دو برابر قیمت به فروش میرسد. بازار سیاه در اهر رونق بیشتری دارد و در ورزقان هم دیده میشود. اما آدمهایی هستند که به دلیل مسائل مالی با چادر سرپناهی ساختهاند برای خانوادهشان.
بازار سیاه در شهرستان کلیبر که در 63 کیلومتری شمال غرب اهر و 210 کیلومتری شمال شرق تبریز است، نیز برپاست. زیرا زلزله و پس لرزههای پیدرپی آن، مردمان این شهرستان 15 هزار نفری را هم ترسانده است. با این حال، در اهر و ورزقان چادرهای بسیاری دیده میشود. ورزقان که شهرستان زلزلهزدهای به حساب میآید و با ورود به این شهر آثار زلزله کاملا پیداست. از شکستن شیشههای خانهها گرفته تا سقوط دیوار خانهای روی سقف اتومبیلی. جوان موبُور از اهالی ورزقان چنین تعبیر میکند: «ما الان مثل مناطق جنگزدهای هستیم و باید کمک شود تا از این وضعیت ناامیدکننده نجات پیدا کنیم.»
4747