خُب، نسخههای تازه، واقعاً جذابیتی نداشتند حتی برای پسری در این سن وسال که در شبکه 5 تلویزیون ایران به دنبال «تُنتُن کارتون» بود!بنابراین رفتم دنبال خرید نسخههای قدیمی یعنی همانها که از هجدهم دسامبر 1964،بعد از موفقیت دومین فیلم پلنگ صورتی بلیک ادواردز ساخته شدند.نتیجهاش ، فوری و ویرانکننده بود!پسرم یک هفته تلویزیون را به گروگان گرفت و حتی نمیتوانستیم اخبار شبانگاهی را نگاه کنیم!
فکر میکنید دلیل این ماندگاری و برقراری ارتباط با نسلهای بعدی چیست؟ نسل اول انیمیشن پلنگ صورتی چه خصوصیتی داردکه توانسته به فرهنگ،شوخیها و حتی مبارزات انتخاباتی نامزدهای دمکرات و جمهوریخواه راه پیدا کند؟
خیلیها این موفقیت را مدیون موسیقی هنری مانچینی میدانند [یادمان باشد که پیش از 1964و حتی پس از آن،هیچ انیمیشن تلویزیونی از موسیقیای به یادماندنی و اینچنینی برخوردار نشد حتی «عصر حجریها»]با این همه باید پذیرفت که ساختار متشکلی که زیر پوشش نامی عجیب و خرق عادت،در ذهن چند نسل به یادگار مانده،نمیتوانسته صرفاً با یک نقطه اتکا،به بخشی از تاریخ تصویری قرن بیستم بدل شود و در کنار نامهای چون مارلون براندو،بروس لی،پله و محمد علی کلی، وارد فرهنگ عامه شود.
دراین انیمیشن، ایدههای ،اغلب تازه نیستند و میتوان ردپای آنها را در آثار دیزنی، سری دافی داگ و تام و جری و باگزبانی دید.خیلی از شوخیها هم که دوبارهسازی شدهاند پس دلیل این ماندگاری چه میتواند باشد؟ پلنگ صورتی،از تیتراژ اولین فیلمی که ادواردز با شرکت پیتر سلرز ساخت،متولد شد؛فیلمی که این اسم برایش فقط [به قول هیچکاک] یک «مک گافین» یا «بهانه روایت» بود اما اکنون شهرت این «مک گافین» از فیلم اصلی و حتی بازیگر بزرگی مثل سلرز بیشتر است!
به نظر میرسد که پلنگ صورتی دارای آن افسون زمانهی بیتلها باشد افسونی که بخشی از آن، از بیکلامی و آمیختگیاش با موسیقی «فرهنگ بورژوا گریز» مانچینی منشا میگیردو بخش دیگرش از لحظاتی که این شخصیت،شوخیهای تکراری خود را با صلابت «چاپلین» میآمیزد و با «هیچانگاری» برادران مارکس و چنان به جهان پیرامونی خود سرعت میبخشد که انگار روایت تصویری موسیقی بیتلها را شاهدیم![شاید بتوان پلنگ صورتی را کلیپ خلاقانه این گروه لقب داد!]در واقع،این انیمیشن، فرجام کوششهای ناموفق پیشین است در کارتونی کردن کمدینهای موفقی چون لورل و هاردی ، ابوت و کاستلو و حتی سه کله پوک! خالقان آن،این بار، نه با زنده کردن انیمیشنی یک یا چند کمدین مشهور که با زنده کردن جهان کمدیهای کلاسیک،به روایتی ماندگار از «سالهای وحشت جنگ سرد + پوزخند» دست مییابند و اگر پسر کمابیش 4 سالهی من در ماههای پایانی 2011 و ماههای آغازین 2012 ، از چنین آمیزهای استقبال میکند نه فقط به خاطر اصالت آن فضا،که به دلیل هماهنگی آن با «تکرار تاریخی آن زمانه» است که توسط «اشارات رسانهای» و نمادهای رفتاری آدمهای پیرامونیاش،به «فرهنگ ذهنی» او بدل شده است.[یادمان باشد که وحشت و آمیختگیاش با خندههای عصبی،قابل سرایت است!]
به گمانم،نسلی که این پسر متعلق به آن است تجربهای مشابه با نسل پدرش را در پیش خواهد داشت تجربهای گره خورده با اضطراب،خلاقیت و گریز از وضعیت،در سری جدید جنگ سرد!
پسرم!کاش تو کابوسهای کمتری داشته باشی!