درس‌های تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی – جلسه بیست و سوم

درس‌های تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد

پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، هر روزه به انتشار متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن می پردازد.

متن و فایل صوتی زیر بیست و سومین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) مالِکِ یوْمِ الدِّینِ (۳) إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ (۴) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (۵)

ستایش و خواهش در سورهٔ حمد

سورهٴ مبارکه حمد ‌به دو قسمت تقسیم می‌شود در قسمت اول ستایشی است که عبد نسبت به مولا دارد در قسمت دوم مسئلتی است که باز عبد از مولا دارد که از مولای خود مسایلی را طلب می‌کند و استدعا می‌کند.

بخش اول که تمام شد خلاصه‌اش حمد و ثنایی بود که عبد نسبت به مولا داشت . او را به عنوان «الله» بودن به عنوان «رب العالمین» بودن،‌ به عنوان «رحمان» و «رحیم» بودن،‌ به عنوان ﴿مالک یوم الدین﴾[۱] بودن،‌ محمود دانست و او را معبود مطلق دانست. و مستعان محض که هو المعبود و لا معبود سواه و الله المستعان و لا مستعان عداه.

اما بخش دوم مسائلی است که از خدای سبحان مسئلت می‌کند. می‌گوید این چیزها را به من بدهید. ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۲]

گسترهٴ ضمیر «نا» در ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾

 همانطوری که در نعبد و در نستعین متکلم مع الغیر مطرح است نه خود شخص و کل انسانها مطرحند همه عابدند و همه مستعین، در مسئله ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾[۳] هم اینچنین است. تنها نمازگزار هدایت خود را از خدا طلب نمی‌کند. هدایت همهٴ انسانها را، بلکه هدایت همهٴ موجودات را مسئلت می‌کند.

هدایت تشریعی

مشخص شده است در این آیه که انسان از خدا چه می‌خواهد. از خدا هدایت راه راهیانی را می‌خواهد که آن راهیان از نعمت خاص برخوردارند. همهٴ خصوصیت‌های این راه را هم مشخص کرده است. در این کریمه به ما آموخت، فرمود اینچنین بگویید:‌ بگویید، اهدنا؛ ما را هدایت کنید. این هدایت تشریعی که بوسیلهٴ وحی بیان می‌کند،‌ این انجام شده است که ﴿انا هدیناه السبیل﴾[۴] این هدایت تشریعی که تبلیغ است و رساندن است این بیان شد که خدای سبحان فرمود:‌ ما همگان را هدایت کردیم و این کتاب آسمانی ﴿هدی للناس﴾ است و انسانها را ما به راه بد و خوب آشنا کردیم ﴿وهدیناه النجدین﴾[۵] یا ﴿انا هدیناه السبیل﴾[۶] و مانند آن. و بحث دربارهٴ هدایت تشریعی و اقسام هدایت و ضلالت یک بحث مفصلی است که در این جزوهٔ «هدایت در قرآن» لابد ملاحظه فرموده‌اید.

انسان راه گم کرده «ضالّ» و انسان بی هدف «غاوی»

 بحثی که اینجا طرح می‌شود این است که گرچه هدایت در برابر ضلالت است اما قرآن کریم گاهی هدایت را در برابر عَمَی و کوری قرار می‌دهد. ضلالت و هدایت مال راهند، کسی که در طریق است یا این طریق را شناخت و درست طی می‌کند یا این طریق را نشناخت یا بر فرضی که شناخت درست طی نمی‌کند. ضلالت و هدایت دربارهٴ طریق است یعنی راهی یا این راه را درست طی می‌کند، این مهدیست وهدایت شده . یا این راه را طی نمی‌کند راه را نمی‌شناسد، این ضالّ است که ضلالت و هدایت مربوط به طریق است. اما یک هدایتی است دربرابر غوایت نه ضلالت، غَی. انسان بی هدف. غاوی انسان بی مقصد. ﴿و الشعراء یتبعهم الغاون﴾[۷]. غاوون یعنی افراد بی‌هدف. غاوی غیر از ضال است. غوایت غیر از ضلالت است غوایت بی‌هدفی. ضلالت، راه گم کردن. کسی که هدف دارد منتها راه رسیدن آن هدف را نمی‌داند می‌گویند این گم شده است این ضال است راه را گم کرد. کسی که اصلاً نمی‌داند چه بکند،‌ مقصود را نشناخت، مقصد را نمی‌شناسد، او غاوی است بی‌هدف است. پس هدایت گاهی دربرابر غوایت است. این مربوط به هدف است. گاهی دربرابر ضلالت است. آن مربوط به طریق است. در این جا سخن از طریق است هدایتی که در برابر ضلالت است لذا یکی از گروه‌هایی که در برابر هدایت شده‌ها قرار گرفتند،‌ ضالین‌اند. فعلاً سخن در راه است. نه در هدف. قرآن کریم گر چه هدایت را در برابر ضلالت می‌داند نسبت به راه گاهی هم هدایت را در برابر عمی می‌داند یعنی کوری. معلوم می‌شود هدایت یک نور است. اگر هدایت در برابر عمی و کوری است، قهراً‌ خود هدایت نور خواهد بود. آنگاه اهدنا معنایی را می‌دهد که نورنا آن معنا را می‌فهماند. اگر از خدای سبحان بخواهیم نورنا ما را روشن کن، همان معنایی را مسئلت می‌کنیم که الان می‌گوییم اهدنا.

خدا دربارهٴ قوم ثمود فرمود به اینکه ما راه را به اینها نشان دادیم ﴿وأمَّا ثمودُ فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی﴾[۸] آیهٴ ‌۱۷ سورهٴ فصلت. فرمود ﴿وأما ثمودُ فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی﴾[۹]؛ ما قوم ثمود را راهنمایی کردیم ولی آنها کوری را بر هدایت ترجیح دادند. معلوم می‌شود اگر کسی راه را طی نکرد، این کور است. این کوری را هم قرآن کریم به دل نسبت می‌دهد. می‌گوید اینها چشم ظاهرشان بیناست، باطنشان کور است. پس اگر دربارهٴ قوم ثمود فرمود: اینها کوری را بر هدایت ترجیح دادند، این کوری را هم در سورهٴ حج مشخص کرد که کوری بصر نیست کوری بصیرت است. معلوم می‌شود هدایت نور بصیرت است نه نور ظاهری. چرا چون در سورهٴ فصلت فرمود ما ثمود را هدایت کردیم اینها کوری را بر هدایت ترجیح دادند. در سورهٴ حج می‌گوید به اینکه چشمشان کور نیست، دلشان کور است. معلوم می‌شود هدایت آن بینش دل است، نه دانش. کسی که می‌داند، هدایت نشد، کسی که می‌بیند، هدایت شده است. چون آن دانش گاهی ممکن است به عمل بنشیند، گاهی ممکن است به عمل ننشیند. آنی را قرآن هدایت می‌داند که به عمل بنشیند. آن بینش را هدایت می‌داند . کسی که ببیند نه بفهمد و نه بداند. اگر فرمود ﴿و أمَّا ثمود فهدیناهم﴾[۱۰] یعنی راه را بوسیلهٴ عقل و نقل به آنها نشان دادیم. هم «ان لله علی الناس حجتین»[۱۱] دربارهٴ همهٴ‌ انسانهاست. هم به وسیلهٴ‌ صالح (سلام الله علیه) وحی را به آنها رساندیم هم از راه عقل تشخیص زشت و زیبا را به آنها اعطا کردیم. ولی اینها خواستند کور باشند . خودشان کوری را بر هدایت ترجیح دادند. کوری محبوب آنها بود. ﴿فاستحبوا العمی علی الهدی فأخذتهم صاعقة العذاب الهون بما کانوا یکسبون﴾[۱۲] اگر کسی کور بود، عذاب ذلت دامنگیرش می‌شود. این عذاب هون ناظر به عذابهای معنوی است نه عذابهای جسمانی. عذابهای جسمانی را در سورهٴ نساء و امثال نساء دارد که ﴿کلَّما نَضِجَت جلودُهم بَدَّلناهم جلودا غیرَها لیذوقوا العذاب﴾[۱۳] که این عذاب جسمانی است. اما عذاب هون یعنی موهون می‌شوند. رسوا، خوار و ذلیل می‌شوند. هون یعنی خواری و ذلت آن عذاب خوار کننده و ذلیل کننده . این ذلت از آن روح است نه از آن جسم . جسم،‌ ذلیل نمی‌شود،‌ جسم می‌سوزد، روح خوار می‌شود. فرمود کسی که اینجا کور است در آینده عذاب هون دامنگیرش می‌شود. یعنی رسوایی و خواری. اما این کوری؛ مربوط به بصیرت است نه بصر، آن را در سورهٴ حج بیان فرمود که ﴿لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور﴾[۱۴] وقتی احتجاج نپذیری کفار را تبیین می‌کند، می‌فرماید اینها کورند اما نه چشم ظاهرشان، بلکه چشم باطنشان کور است. این در سورهٴ حج است حالا ملاحظه می‌فرمایید.

سؤال...

جواب:‌ چون آنها می‌بینند دیگه، بعد از فهم . بعد از فهم می‌بینند دیگر. چون فهم اگر به عمل بیاید، انسان را بینا می‌کند اگر به عمل نیاید،‌ انسان را کور می‌کند،‌ با اینکه می‌فهمد، کور است.

سؤال...

جواب:‌ چرا می‌بیند. ممکن نیست نبیند، منتها کم رنگ و ضعیف می‌بیند. کسی که به عمل افتاد دید.

سؤال...

 جواب:‌ آنها یقیناً‌ می‌بینند منتها گاهی از دور می‌بینند و گاهی از نزدیک . گاهی «کَأنَّ» است، گاهی «أََنّ» است. انسانی که آزمایش شد و لذت گناه را ترک کرده است و سختی اطاعت را تحمل کرده است این دید.

سؤال...

جواب:‌ نه حقیقتاً دید، یعنی حساب کرد و می‌بیند که این پایانش جهنم است. این را می‌بیند. صرف دانستن کافی نیست . اگر دانستن به عمل بنشیند،‌ انسان را بینا می‌کند . حالا شواهدش را عرض می‌کنیم.

در سورهٴ حج آیهٴ ۴۶ این است:‌ ﴿أ فلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او ءاذان یسمعون بها فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور﴾[۱۵] اینها که به راه نیافتادند نه به خاطر اینکه چشمشان نمی‌بیند، بلکه دلشان نمی‌بیند. ثمود کور باطن بودند نه کور ظاهر. معلوم می‌شود هدایت نور باطن است و ضلالت کوری باطن. و اگر خدای سبحان در سورهٴ بقره جریان گناه کتمان کننده شهادت را به دل نسبت می‌دهد، می‌گوید اگر شاهدی در محکمهٴ عدل حضور پیدا نکرد و شهادت را کتمان کرد، قلب او معصیت می‌کند، معلوم می‌شود که قلب اگر بینا باشد اطاعت می‌کند، و اگر نابینا باشد معصیت می‌کند. فرمود:‌ ﴿و من یکتمها فَإنّه آثمٌ قلبُه﴾[۱۶]؛ کسی که شهادت حق را در محکمهٴ‌ عدل کتمان می‌کند،‌ قلبش معصیت می‌کند. معلوم می‌شود قلب گناه می‌کند. دست و پا و اعضاء و جوارح ابزارند. قلبی که بینا نباشد گناه می‌کند،‌ قلبی که بینا باشد اطاعت می‌کند.

تکوینی بودن هدایت در ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾

 و انسان به وسیلهٴ‌ این مسئلت کردن ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۱۷] از خدای سبحان بینش می‌طلبد. یعنی خدایا دل را نورانی کن و گرنه آن هدایت عامه به معنای اینکه خدای سبحان بوسیلهٴ وحی احکام را برساند که به همه رساند. به کفار و مشرکین هم رساند چون ﴿هدی للنّاس﴾[۱۸] است. آنرا که انسان از خدا طلب نمی‌کند که،‌ آنرا دریافت کرد. اینرا دریافت کرد فهمید ایمان آورد، قرآن را قبول کرد،‌ شروع به نماز کرد . آنرا پس نمی‌خواهد. که خدایا احکام را برای من بگو چون آن را یافت. اگر احکام به او نمی‌رسید که ایمان نمی‌آورد و قرآن را قبول نداشت و وارد نماز نمی‌شد. کسی که به اینجا رسیده است،‌ پس احکام به او رسیده است تبلیغ الهی به او رسیده است او هم فهمید و قبول کرد. از خدای سبحان می‌خواهد به اینکه آنچه که به انسان نور می‌دهد، بینش می‌دهد و نه دانش او را به ما بده چون دانشش را که دادی، دانش را دادی. ما فهمیدیم که دینی هست و اطاعت می‌کنیم و به راه افتادیم اما نوری بده که این راه را ترک نکنیم و دو طرفش را هم ببینیم. این نور خاصیتش این است که هم راه را روشن می‌کند،‌ هم پرتگاه را نشان می‌دهد. طوری روشنمان کن که هم خود راه را ببینیم و هم پرتگاه را ببینیم.

سؤال...

جواب:‌ بله دیگر بله ما آن بینش را نداریم دانش را داریم، علم را داریم، فهمیدیم، اما نمی‌بینیم. چه جور می‌شود انسان…

سؤال...

سرّ مداومت بر مسئلت هدایت به صراط مستقیم

جواب: هر مرتبه‌ای که دارد نسبت به او بیناست هر مرتبه‌ای که ندارد نسبت به او نابیناست. ممکن است این شخص جزء اوحدی از اولیای اله باشد خیلی از این راه‌ها را هم طی کرده باشد،‌ خیلی از چیزها را دیده باشد اما خیلی از چیزها را هم نمی‌بیند. می‌گوید ﴿أرنی أنظر الیک﴾[۱۹] یا نور قلوبنا. که ما تو را ببینیم یا اسماء‌ حسنای تو را ببینیم. هر کسی به هر اندازه که رسیده است،‌ هم ثبات و دوام و آن اندازه‌ای که رسیده است مسئلت می‌کند، هم اعطای مراحلی را که طی نکرده است درخواست می‌کند. ماها هم همینطوریم. ماها به آن اندازه‌ای که به ما رسیده است، ادامه و تثبیت آن مراحل را مسئلت می‌کنیم و اعطای بدوی مراحل آینده را هم مسئلت می‌کنیم. می‌گوییم آنچه را که دادی حفظ بکن و از ما نگیر. «لا تنزع منا صالحا اعطیتناه»[۲۰]. آنچه را که دادی و خوب است از ما سلب نکن و آنچه را هم که ندادی به ما بده. این زیارتی که در حرم مطهر حضرت معصومه (علیها سلام) انسان انجام می‌دهد، می‌گوید به اینکه «فلا تسلب منی ما أنا فیه»[۲۱]؛ یعنی آنچه را که دادی از ما نگیر. این ولایت را، ایمان را، این مرحله‌ای که دادی این را از ما نگیر. این همان درخواست تثبیت موجودیت است و اعطای آنچه تاکنون ندادی. هر کسی به هر مرحله رسید نسبت به آن مرحله بیناست، نسبت به مراحلی که در پیش دارد نابیناست. صرف فهم کافی نیست. چون انسان می‌بیند که مطلبی را می‌داند و دست به گناه می‌زند اما اگر ببیند آتش است دست به آتش نمی‌زند.

سرّ عصمت مطلق اولیای الهی و مصونیت نسبی دیگران

 ما دربارهٴ بعضی از گناهان معصومیم. چرا؟ چون خیلی برایمان روشنند. خب انسان عمداً دستش را به آتش بزند معصیت است دیگر. این اضرار است و معصیت. یا عمداً بخواهد سم بخورد معصیت است دیگر. نسب به این گناه ما معصومیم. چرا برای اینکه می‌بینیم خطرش را. اینطور نیست که سم خوردن یک کار مباحی باشد. یک کاری است خلاف شرع. نسبت به این خلاف شرع ما معصومیم. ولی اولیای الهی همهٴ گناهان را اینچنین می‌بینند. لذا معصوم مطلقند. اگر آن بینش پیدا بشود انسان راحت است.

راههای دستیابی به هدایت تکوینی

 اگر هدایت در برابر عمی است، پس ما از خدای سبحان بینش طلب می‌کنیم. بینش هم جایش قلب است و نه چشم. نه چشم ظاهر . راهش را همانطور در مسئلهٴ‌ ﴿ایاک نستعین﴾ خدای سبحان به ما آموخت که اگر می‌خواهید از معاونت من برخوردار باشید،‌ نماز فراموشتان نشود، صبر فراموشتان نشود. ﴿استعینوا بالصبر و الصلاة﴾[۲۲] اینجا هم اگر از خدای سبحان مسئلت می‌کنیم که اهدنا،‌ خدا هم فرمود راهش این است؛‌ که ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۲۳] شما هم چند صباح مؤمن باشید تا من آن نور را به دلتان بتابانم. اینچنین نیست که یک خواهشی باشد بدون راه. ما گفتیم ﴿ایاک نستعین﴾ اما فوراً به ما فرمود ﴿واستعینوا بالصبر و الصلاة﴾[۲۴] راه اعانت من صبر و صلاة است اینچنین نیست که اگر کسی به صبر و صلاة استعانت می‌کند، به غیر خدا استعانت کرده باشد چون ﴿وابتغوا الیه الوسیله﴾[۲۵] این وسیلهٔ عون الهی است. به غیر که تکیه نکرد. به وجهی از وجوه الله تکیه کرده است. در این جا هم وقتی که ما می‌گوییم اهدنا،‌ فرمود اگر بخواهی من هدایت کنم مؤمن باش من آن نور را به قلبت می‌دهم ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۲۶] و الا آن هدایت عامه به معنای ارائه طریق که ﴿هدی للناس﴾[۲۷] است. آن نسبت به کافر و منافق و مؤمن علی السواء است که فرمود: ما هدایت کردیم حتی نسبت به ثمود. اما اینکه می‌فرماید:‌ ﴿و من‌ یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۲۸] یعنی اگر کسی بعد از فهمیدن چند صباحی این راه را طی کرد آنگاه است که دلش نور می‌گیرد.

شهود ملکوت با نور هدایت

 و دل نورانی از گناه منزجر است. مثل اینکه انسان از آتش و سم منزجر است . مگر نه آن است که خوردن این لجنهای تو جدولها حرام است شرعاً این عقلاً و شرعاً‌ حرام است ما نسبت به این گناه‌ها معصومیم . چرا چون این یک امری نیست که طبع رغبت بکند. انسان وقتی بد بودن این لجن را می‌یابد از او منزجز است. باطن گناه همین است این که قرآن کریم از غذای جهنمی‌ها یاد می‌کند و می‌فرماید به اینکه ﴿ولا طعامٌ إلاّ من غِسلین﴾[۲۹] غسلین همان چرک است دیگر. این ﴿طعام الاثیم﴾[۳۰]، ﴿لایأکله الا الخاطئون﴾[۳۱] غسلین، چرک است. آنگاه به او می‌گویند: ﴿هل تجزون إلاّ ما کنتم تعملون﴾[۳۲] نه بما کنتم تعملون یعنی این همان کاری بود که در دنیا می‌کردید. این همان است چیز دیگر نیست.

سؤال...

جواب: نه اصولاً‌ ارائهٴ طریق که شده است. آنها هم افراد نورانی‌اند آنها افراد بینش‌اند. ما از خدای سبحان مسئلت بکنیم راه پویندگان بینا را به ما بدهد که می‌بینند و می‌روند. نه دانندگان که گاهی می‌روند،‌ گاهی می‌ایستند. آنکه می‌بیند،‌ می‌رود. منظور آن است که اگر ما نسبت به این گناهان اینچنین بینش می‌داشتیم که این غسلین است خب معصوم بودیم دیگر. اولیای الهی درون گناه را اینچنین می‌بینند ولی دست به گناه نمی‌زنند.

سخن حضرت امیر (علیه السلام) دربارهٴ باطن رشوه

 یک وقتی هم به عرضتان رسید در همان جریان عقیل که در نهج البلاغه حضرت امیر (سلام الله علیه) شرحش آنجاست. حضرت در قصهٴ عقیل در آن خطبه پایانش یک جریانی نقل می‌کند که شبی یک کسی در زد و آمد منزل و یک چیزی زیر لباس داشت و یک بسته‌ای را گفتم چی گفت حلوای شیرین است گفتم یا صدقه است و یا صله است و یا زکات است اینها که بر ما حرام است یا «أمختبط أنت»[۳۳] اگر به یکی از این عناوین فقهیه است اینها به ما نمی‌رسد. صدقه و زکات و امثال ذلک. اگر هدف مشمومی داری به عنوان رشوه آوردی تو مختبطی هستی. مگر آدم قی کرده افعی را می‌خورد. آن شخص عرض کرد این حلوای شیرنی است. فرمود اگر این حلوای شیرین را به عنوان صدقه و زکات آوردی که به ما نمی‌رسد اگر هدف دیگری داری تو مختبطی چون هرگز انسان عاقل حاضر نیست قی کرده افعی را بخورد . فرمود اگر یک چیزی را افعی خورد بعد قی کرد،‌ این قی کرده‌اش را انسان به صورت خمیر درآورد و نان درست کرد هیچ عاقلی حاضر است او را بخورد. فرمود این حلوای شیرینی که تو آوردی همان است. اینطور نیست که حالا حضرت امیر خواسته باشد شاعرانه سخن گفته باشد که معاذ الله. اقرار و مبالغه و امثال ذلک جزء کلمات اینها نیست که . این باطنش را می‌بیند. اگر شما در ذیل کلمهٴ غسلین مراجعه کنید،‌ می‌بینید این غسلین یک چرک خاصی است که به جهنمی‌ها می‌دهند. یعنی می‌گویند این همان غذایتان است این چیز دیگری نیست. اینجا که دیگه جای چرک نبود که. می‌گویند همانی که در دنیا به عنوان مال حرام می‌خوردی همین است منتها نمی‌دیدی. و نمی‌دیدی که داری چی می‌خوری.

مشاهدات حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در معراج

اینکه رسول خدا در معراج دید یک عده دارند مردار می‌خوردند، همین بود. مگر حضرت در شب معراج ندید یک عده با اینکه غذای‌های خوب در کنارشان هست دارند مردار می‌خورند. سؤال کرد اینها چیست؟ فرمود: اینها کسانی هستند که با امکان استفاده از غذای حلال دست به غذای حرام و مال حرام می‌زنند. باطن حرام همین است.

خدا هم فرمود اگر مؤمن باشید ما آن نور را به شما می‌دهیم. ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۳۴]. قلبش را هدایت می‌کنیم. قلبش را هدایت می‌کنیم یعنی یبَصّرُ قلبه، ینور قلبه می‌شود دیگر. اینکه شده ینور قلبه در قیامت ﴿نورهم یسعی بین ایدیهم و بأیمانهم﴾[۳۵]. آن که داشت ﴿فاستحبوا العمی علی الهدی﴾[۳۶]، یوم القیامه غسلین می‌خورد. چطور در یوم القیامه یک عده ﴿نورهم یسعی بین ایدیهم و بأیمانهم﴾[۳۷]. یک اتومبیل اول جلویش روشن می‌شود بعد می‌رود. تمام اطرافش را هم روشن می‌کند . این مؤمن وقتی که حرکت می‌کند،‌ تمام آن منطقهٴ جلویش روشن می‌شود . این کدام مؤمن است؟ همان مؤمنی که در دنیا نورانی بود دیگر فرمود:‌ ﴿و جلعنا له نوراً یمشی به فی الناس﴾[۳۸] این در دنیا هم که بود یک آدم نورانی بود. با نور در بین مردم حرکت می‌کرد. این نسبت به کدام مؤمن می‌فرماید؟ اینکه فرمود ﴿و جعلنا له نوراً‌ یمشی به فی الناس﴾[۳۹] یعنی علوم حصولیه به او آموختیم،‌ چیز به او فهماندیم، این فهم علوم حصولیه را که دیگران هم دارند که. این که فرمود ما به بعضی نور می‌دهیم وقتی تو خیابان راه می‌روند نورانی هستند،‌ دیدن او مردم را به یاد قیامت می‌اندازد،‌ این انسانی نورانی است. فرمود او با نور در بین مردم زندگی می‌کرد، مشیش نورانی بود. ﴿و جعلنا له نوراً‌ یمشی به فی الناس﴾[۴۰] با آن نور در بین مردم زندگی می‌کرد. هم می‌دید هم مردم را بینش می‌داد. فهم یک مرحلهٴ ضعیفه‌ای از نور خواهد بود. انسان در این کریمه از خدای سبحان یک همچنین نوری را مسئلت می‌کند. که ببیند، دیدن، دیگر راحت است.

اسناد صراط به خدا و راهیان آن

و این راه، راه نور است گرچه در قرآن کریم این راه را به راهیان نسبت داد فرمود ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۴۱] ولی راه مال راهی نیست تنها. گاهی این راه را به راهیان و پویندگان راه نسبت می‌دهند مثل آنچه که در سورهٴ محل بحث، یعنی سورهٴ فاتحة الکتاب آمده. گاهی این راه را به سازندهٴ‌ راه و پایان راه نسبت می‌دهد که این صراط الله است. می‌گویند صراط نور. این را در سورهٴ ابراهیم به الله نسبت داد. آیهٴ‌ اول سورهٴ ابراهیم بعد از بسم الله این است که ﴿الر کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور﴾[۴۲] مردم را نورانی کنید. ﴿باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید﴾[۴۳] این صراط همانطور که به پویندگان این راه نسبت داده شد در همین سورهٴ فاتحة الکتاب که محل بحث است ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۴۴] که می‌آید، همین صراط به هدفش که خداست و سازندهٴ‌ این راه که خداست، نسبت داده شد؛ ﴿الی صراط العزیز الحمید﴾[۴۵] معلوم می‌شود هدف اصلی رسالت این است که مردم را نورانی کند. انسان که نورانی شد البته قیام به قسط و عدل هم دارد. همانطوری که در بعضی از بحثهای قبل گذشت که اصل عبادت هدف، وسطی است نه هدف نهایی،‌ در سورهٴ حدید اگر فرمود:‌ ﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط﴾[۴۶] معلوم می‌شود که هدف نهایی نیست، هدف نهایی این نیست که مرد به قسط و عدل عمل بکنند،‌ این یک هدف متوسطی است. هدف نهایی نورانی شدن است. اگر کسی نورانی شد،‌ یقیناً‌ قسط و عدل هم انجام می‌دهد. دیگران را هم به قسط و عدل وادار می‌کند. ﴿لتخرج الناس من الظلمات الی النور﴾[۴۷] ما این کتاب را فرستادیم که مردم را نور بدهیم. نور آن است که بالاخره دو طرف پرتگاه را نشان بدهد. اصل جاده را هم نشان بدهد. «الیمین و الشمال مَضَلّه و الطریق الوسطی هی الجادَّة»[۴۸] همه را نشان بدهد. اینطور نیست که فقط جاده را نشان بدهد، یمین و شمال را نشان ندهد. «الیمین و الشمال مَضَلَّة»،‌ آنها را هم نشان بدهد و «والطریق الوسطی هی الجاده» او را هم نشان بدهد. این می‌شود نور. انسان نورانی به آسانی راه را طی می‌کند. برای او سخت نیست و بعد از عبادت هم شکر می‌کند که الحمد لله به مقصد رسیده‌ایم. این ممنون است که این راه را طی کرده است. طلبکار نیست. همهٴ اشیاء سر جایشان هستند، چشم هم هست، منتها نمی‌بیند که کجا راه است و کجا چاه. وقتی که کلید برق زده شد، اینطور نیست که بوسیلهٴ کلید برق راه ساخته بشود و چاه کنده بشود بوسیلهٴ کلید برق معلوم می‌شود کجا راه است کجا چاه. این جهانی که انسان در پیش دارد، راهی دارد و چاهی دارد این وحی، کلید برق را زدن است . عقل را مستنیر و آگاه کردن است. انسان به وسیلهٴ این وحی می‌بیند کجا راه است کجا چاه. و این بدون عمل میسر نیست. اینکه گفتم از خدا هدایت مسئلت کنید، که شما را راهنمایی کند یعنی آن هدایتی که به معنای مطابق با ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۴۹] خواهد بود.

بی نیازی خدا از مجاهدت مجاهدان

البته خدای سبحان فرمود من هدایت می‌کنم اما کسی که بالاخره در کوی ما جهاد بکند. و فرمود اگر کسی جهاد کرد در کوی ما به نفع خودش هست نه به نفع ما. سورهٴ عنکبوت اول سوره و آخر سوره ناظر به این مطلب است. آیهٴ ۶ سورهٴ عنکبوت این است؛ ﴿و من جاهد فانما یجاهد لنفسه﴾[۵۰].

سؤال...

جواب: البته محبت خداست، محبت اولیای خداست و مانند آن «هل الدّین إلاّ الحب»[۵۱].

در آیهٴ ۶ سورهٴ عنکبوت فرمود؛ ﴿و من جاهد فانما یجاهد لنفسه﴾[۵۲] اگر کسی وارد جهاد اکبر شد با نفس در افتاد این به نفع خود دارد قدم برمی‌دارد. این از دشمن درونی می‌خواهد برهد. چرا چون ﴿إنّ الله لَغنی عن العالمین﴾[۵۳] برهانش هم با خودش هست. پس ممکن نیست خدا نیازمند به جهاد کسی باشد. که انسان با نفس به مبارزه برخیزد که مثلاً خدا از این مبارزه طرفی ببندد. اینچنین نیست.

در اوائل سورهٔ عنکبوت که ما را دعوت به مبارزه با نفس کرده است، در پایان به ما وعده داد در پایان همین سوره فرمود: ﴿و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا﴾[۵۴] کسی که در راه ما جهاد می‌کند ما راههایمان را به او نشان می‌دهیم خب چه جور نشان می‌دهیم؟ در آن آیهٴ ۶ فرمود به اینکه اگر کسی جهاد می‌کند برای خودش جهاد می‌کند که ﴿إنّ الله لغنی عن العالمین﴾[۵۵] این برهانش هم در کنار اوست. آن مدعی و این هم دلیل ﴿من جاهد فانما یجاهد لنفسه﴾[۵۶] چرا؟‌ چون ﴿ان الله لغنی عن العالمین﴾ اگر خدا از همهٴ عوالم بی‌نیاز است، پس هر که جهاد می‌کند برای خود جهاد می‌کند نه برای خدا .

معیت خدا با سالکان صراط

در پایان سوره که فرمود اگر کسی در راه ما جهاد کرد ما راه‌هایمان را به او نشان می‌دهیم، چه جور نشان می‌دهیم؟ چون ﴿و ان الله لمع المحسنین﴾[۵۷] ما با او هستیم اصلاً‌ . ما که صاحب راهیم لحظه به لحظه با او هستیم. می‌گوییم این کار را بکن، آن کار را نکن، این را ببین آن را نبین، این حرف را بزن، آن حرف را نزن. خیلی از موارد هست که انسان دلش می‌خواهد یک حرفی را بزند، بعد بالاخره می‌بیند مثل اینکه یک عاملی از درون او نمی‌گذارد او این حرف را بزند. بعدها می‌گوید خدایا تو را شکر که من این حرف را نگفتم. خیلی از جاها می‌خواهد برود، نمی‌رود بعد معلوم می‌شود که نرفتن خوب بود و مانند آن.

سؤال...

جواب: او را هم در همان سورهٴ بقره فرمود به اینکه ﴿و ما یضل به إلاّ الفاسقین﴾[۵۸] یک هدایت بدوی است که نسبت به همگان انجام شده است ﴿هدی للناس﴾ این هدایت ابتدایی نسبت به مؤمن و کافر  و منافق علی السواء انجام شده است. هدایت ابتدایی مقابل ندارد . یعنی خدای سبحان هادی باشد و مضل به هدایت ابتدایی به اضلال ابتدایی اینچنین نیست که بدواً کسی را گمراه بکند. اضلال از اوصاف قهریهٴ خدای سبحان است به عنوان مجازات نه به عنوان احسان . اما هدایت که از اوصاف جمالیهٴ خداست دو قسم است؛ یک هدایت ابتدایی است که همگان را راهنمایی می‌کند. یک هدایت پاداشی است که اگر کسی این راه را طی کرده است خدای سبحان به او پاداش می‌دهد، هدایت می‌کند به معنای ایصال به مطلوب، توفیق به نورانیت که محل بحث است. لذا فرمود: ﴿و یهدی إلیه من أناب﴾[۵۹]؛ یعنی کسی که ایمان آورد و اهل توبه و انابه و رجوع و بازگشت بود، آن هدایت پاداشی نصیبش می‌شود. اینها را عرض کردیم در آن جزوهٴ هدایت در قرآن مبسوطاً‌ بحث شده که هدایت چند قسم است، ظلالت چند قسم است، هدایت ابتدایی و پاداشی داریم و ضلالت فقط کیفری است و فرمود:‌ ﴿و ما یضل به الا الفاسقین﴾[۶۰] بحثش آنجاست.

معیت مطلق و خاص خدای سبحان

 اما آنچه که الان عرض می‌شود این است که در پایان سورهٴ عنکبوت، فرمود اگر کسی در راه ما جهاد کرد،‌ ما راههایمان را به او نشان می‌دهیم. معلوم می‌شود یک مقداری از راه‌ها را می‌داند و با تلاش و کوشش این راه‌ها را طی کرده است بقیه را می‌خواهد با لطف الهی بپیماید. خب چگونه خدا او را هدایت می‌کند؟ فرمود اصلاً ما با او هستیم. ﴿و إنّ الله لمع المحسنین﴾[۶۱] مگر نه آن است که او یک مقدار راه را طی کرده است جزء محسنین است. اگر ما با او هستیم لحظه به لحظه روشنش می‌کنیم. بیدارش می‌کنیم، قلبش را نگه می‌داریم زبانش را نگه می‌داریم، نمی‌گذاریم هر حرفی را بزند، نمی‌گذاریم بی جا برود. در آیهٴ ۶ همین سورهٴ عنکبوت فرمود:‌ هر کس جهاد کرد برای خودش جهاد کرد چون خدا از همه بی‌نیاز است. این هم دلیل او . اما در پایان فرمود: اگر کسی در راه ما جهاد کرد ما هدایتش می‌کنیم. چه جور هدایتش می‌کنیم ؟ چون خدا با محسنین است. چون ﴿و انّ الله لمع المحسنین﴾[۶۲] این معیت یک معیت خاصه است. نه آن معیت قیومیهٴ‌ مطلقه. آن معیت قیومیهٴ مطلقه را در سورهٴ حدید فرمود: خدا با همه است. ﴿هو معکم أینما کنتم﴾[۶۳]؛ هر جا بروید خدا با شماست.

 یک معیت قیومیه است که معیت فراگیر و مطلقه است در برابرش هم یک هدایت مطلقه است . آن هدایت مطلقه چیزی را از اشراف خود بیرون نبرده است، لذا فرمود:‌ ﴿ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی﴾[۶۴] این را در سورهٴ طه فرمود. فرمود خدای سبحان همهٴ موجودات را به کمالاتشان راهنمایی کرده است. هدایتی این چنین یعنی هدایت فراگیر و مطلق، معیتی آن چنان در بر دارد که فرمود: ﴿هو معکم أینما کنتم﴾[۶۵] اما این هدایت خاصه که محل بحث است یک معیت خاصه می‌طلبد. لذا فرمود: ما با محسنینیم ﴿ان الله لمع المحسنین﴾[۶۶] یا ﴿ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون﴾[۶۷] این معیت، معیت خاصه است. این که گاهی می‌بینید انسان خیلی هم علاقه‌مند است که یک راهی را طی کند،‌ بعد می‌بیند که هیچ وسیله فراهم نشده است آن راه را طی کند، آنگاه می‌فهمد که چقدر خدا نسبت به او احسان کرده است که این راه را طی نکرده. زیرا اگر این راه را طی می‌کرد پایانش سقوط و هلاکت بود، این معلوم می‌شود کسی دستش را گرفته. فرمود: ﴿و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا﴾[۶۸]. چرا؟ چون ﴿و ان الله لمع المحسنین﴾[۶۹]. این یک معیت خاصه است. این معیت با همه نیست. آن معیتی که با هر انسانی هست که در سورهٴ حدید فرمود: ﴿هو معکم أین ما کنتم و الله بما تعملون بصیر﴾[۷۰]، این یک هشدار عامی است. اختصاصی به مؤمن و غیر مؤمن ندارد.

آیهٴ چهارم سورهٴ حدید این است: ﴿و هو معکم أینما کنتم﴾[۷۱] هر جا باشید خدا با شماست. این معیت قیومیه است. بد کردید با شماست. خوب کردید با شماست. خدا با افراد تبهکار هم هست. منتها در کمین اینهاست که کی اینها بد می‌کنند که همانجا اینها را بگیرد ﴿ان ربک لبالمرصاد﴾[۷۲] این چنین نیست که خدا با تبهکار نباشد که. اگر نباشد که در کمین او نیست. پس با او هست و او را هم همانجا می‌گیرد. پس خدا یک معیت قیومیه دارد که با همه هست، در برابر آن هدایت عامه. نسبت به بدان هم معیت دارد که در کمین اینهاست با اینهاست که اینها را بگیرد ﴿ان ربک لبالمرصاد﴾[۷۳]. اما نسبت به مؤمنین فرمود لحظه به لحظه فیض ما با اوست. بنابراین اگر او چند قدمی جهاد اکبر کرد، ما راه را به او نشان می‌دهیم. راه را به او نشان می‌دهیم، یعنی ارائهٴ طریق می‌کنیم؟ ارائهٴ طریق کردیم که او راه افتاد. این ایصال به مطلوب است. اصلاً با هم می‌رویم. این با ماست. با هم یعنی در مقام فعل، که اینها مقام فعل حق است، فیض من و عنایت من و لطف من دوشادوش این بنده می‌آیند می‌آیند تا به مقصد برسند. چطور یک عده همسایهٴ بدی دارند یا قرین بدی دارند به نام شیطان ﴿و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین﴾[۷۴] مگر این نیست؟! اگر کسی خود را به تعاشی بزند، اعشی منش باشد، خود را به کوری بزند، ﴿من یعش﴾[۷۵] یعنی خودش را به کوری بزند. ما که او را بینا کردیم، اما خودش را به کوری زد ﴿و من یعش عن ذکر الرحمن﴾[۷۶] اعشی شد، کور شد، بعد از یک مدتی که ما مهلت دادیم و توبه نکرد، یک همسفر بدی برای او مقرر می‌کنیم. همیشه با او هست. اگر هم یک وقتی خواست چهار تا کار خیر انجام بدهد، دستش را می‌ گیرد. ﴿و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین﴾[۷۷] این هست تا برزخ و دو تایی وارد جهنم بشوند. از این طرف اگر کسی ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۷۸] می‌شود یا ﴿الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا﴾[۷۹] می‌شود. با اینها فرشتگانی هست که این فرشتگان با مؤمنین‌اند تا به لبهٴ بهشت برسند.

(و الحمد لله رب العالمین)

[۱] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۴.

[۲] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.

[۳] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.

[۴] سورهٔ انسان، آیهٔ ۳.

[۵] سورهٔ بلد، آیهٔ ۱۰.

[۶] سورهٔ انسان، آیه ۳.

[۷] سورهٔ شعراء، آیهٔ ۲۲۴.

[۸] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۱۷.

[۹] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۱۷.

[۱۰] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۱۷.

[۱۱] الکافی، ج ۱، ص ۱۵.

[۱۲] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۱۷.

[۱۳] سورهٔ نساء، آیهٔ ۵۶.

[۱۴] سورهٔ حج، آیهٔ ۴۶.

[۱۵] سورهٔ حج، آیهٔ ۴۶.

[۱۶] سورهٔ بقره، آیه ۲۸۳.

[۱۷] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.

[۱۸] سورهٔ بقره، آیه ۱۸۵.

[۱۹] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۴۳.

[۲۰] بحار، ج ۸۷، ص ۱۷۵.

[۲۱] بحار، ج ۸۷، ص ۱۷۵.

[۲۲] سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۵۳.

[۲۳] سورهٔ تغابن، آیه ۱۱.

[۲۴] سورهٔ بقره، آیهٔ ۴۵.

[۲۵] سورهٔ مائده، آیهٔ ۳۵.

[۲۶] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.

[۲۷] سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۱.

[۲۸] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.

[۲۹] سورهٔ حاقه، آیهٔ ۳۶.

[۳۰] سورهٔ دخان، آیهٔ ۴۴.

[۳۱] سورهٔ حاقه، آیهٔ ۳۷.

[۳۲] سورهٔ نمل، آیهٔ ۹۰.

[۳۳] نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴

[۳۴] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.

[۳۵] سورهٔ تحریم، آیهٔ ۸.

[۳۶] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۱۷.

[۳۷] سورهٔ تحریم، آیهٔ ۸.

[۳۸] سورهٔ انعام، آیهٔ ۱۲۲.

[۳۹] سورهٔ انعام، آیهٔ ۱۲۲.

[۴۰] سورهٔ انعام، آیهٔ ۱۲۲.

[۴۱] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.

[۴۲] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۱.

[۴۳] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۱.

[۴۴] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.

[۴۵] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۱.

[۴۶] سورهٔ حدید، آیه ۲۵.

[۴۷] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۱.

[۴۸] نهج البلاغه، خظبهٔ ۱۶.

[۴۹] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.

[۵۰] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶.

[۵۱]  الکافی، ج ۸، ص ۷۹.

[۵۲] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶.

[۵۳] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶.

[۵۴] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.

[۵۵] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶.

[۵۶] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶.

[۵۷] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.

[۵۸] سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۶.

[۵۹] سورهٔ رعد، آیهٔ ۲۷.

[۶۰] سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۶.

[۶۱] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.

[۶۲] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.

[۶۳] سورهٔ حدید، آیهٔ ۴.

[۶۴] سورهٔ طه، آیهٔ ۵۰.

[۶۵] سورهٔ حدید، آیهٔ ۴.

[۶۶] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.

[۶۷] سورهٔ نحل، آیهٔ ۱۲۸.

[۶۸] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.

[۶۹] سورهٔ عنکبوت،  آیهٔ ۶۹.

[۷۰] سورهٔ حدید، آیهٔ ۴.

[۷۱] سورهٔ حدید، آیهٔ ۴.

[۷۲] سورهٔ فجر، آیهٔ ۱۴.

[۷۳] سورهٔ فجر، آیهٔ ۱۴.

[۷۴] سورهٔ زخرف، آیهٔ ۳۶.

[۷۵] سورهٔ زخرف، آیهٔ ۳۶.

[۷۶] سورهٔ زخرف، آیهٔ ۳۶.

[۷۷] سورهٔ زخرف، آیهٔ ۳۶.

[۷۸] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.

[۷۹] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.