اتفاقاً شرایط امروز نشان میدهد جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی دیندار است، دینش فرهنگی است، بعد هم امر متعالی و مقدس آن برایش مهم است و اتفاقاً از این میتواند و دارد بهره بیشتری میگیرد و حتی در نقد دین به دین مراجعه میکند؛ در حالی که اتفاقی که در غرب افتاد، سکولاریسم دینی به بی دینی و به نام عقل از دین عبور کرد، ولی اصلاً این حرف که جامعه ایرانی به سکولاریسم برسد، بی ربط است و کسانی که صاحب قدرت هستند، این حرفها را میزنند تا علما را تحریک کنند. نه جامعه ایرانی از دین عبور میکند و نه از یک دینداری قشریگرایانه یکسان دفاع میکند.
جالب است مردمان ایران الان به ادبیات و شعر خیلی پناه بردهاند، حافظ خوان، سعدی خوان، مولوی خوان، رودکی خوان و مثنویخوان شدهاند. ارجاع آنها به این وجه، در حالی است که این مشاهیر افرادی بی دین نیستند و متون هم متون بی دینی نیست و این اتفاق جالبی است که افتادهاست. اینها میتوانستند مثلاً شکسپیر یا مولیر بخوانند، ولی به متون دینی که نام بردم ارجاع میدهند و این متون، رقیب این نوع دینداری حکومتی میشود. این دین، دین رحمانی، دین انسانی و دینی است که آگاهیبخشی دارد و جامعه از این عبور نمیکند. سرانجام چه خواهد شد را باید ببینیم. ما چگونه نزاع این دین حکومتی، دین توده مردم و دین روشنفکری را تشدید میکنیم یا تقلیل میدهیم.
یک زمانی علمایی بودند که این نزاعها را کاهش میدادند، یک زمانی روشنفکران میانداری بودند که اینها را کاهش میدادند، ولی امروز اینها دست برخی افتاده که دعوا دارد شکل میگیرد، ولی اگر همان مراجع و روشنفکران بیایند احتمالاً دعوا کاهش مییابد. ما وقتی که نیروی انتظامی در خیابان آدم میگیرد و تلویزیون هم همه آدمها را یکسان نشان میدهد، داریم دعوا را زیاد میکنیم. جامعه به سمت عبور از دین نرفتهاست، بلکه به سمت دیگری از دینداری رفته است و یک نفس پیامبرانه و علی وار لازم است که فیمابین عمل کند و این نیروها را به هم وصل کند تا آن کسی که ۲ درصد دینداری دارد، با آن کسی که صددرصد دینداری دارد بتوانند با هم زیست کنند و زیستدینی داشته باشند.