محمدرضا نوروزپور
وقتی رسانه ها از کشته شدن 92 نفر در نروژ در یک عملیات تیراندازی تروریستی خبر دادند کمتر کسی بود که بلافاصله به القاعده و افراطیون اسلام گرا فکر نکند اما به چند ساعت نکشید که نروژی ها اعلام کردند این بار جنایت توسط یک جوان مسیحی افراطی صورت گرفته است. این بار نه از ریش بلند خبری بود و نه از دستاری بر سر. تروریست این بار یک جوان بلوند خوش قیافه بود که البته از افکاری به همان اندازه اعضای القاعده بیمار گونه رنج می برد. او با شعار اعتراض به سیاست های مهاجرت و مماشات با مسلمانان در اروپا دست به چنین اقدامی زد و برای جهانیان نمایشی از عمیق شدن گرایشات اسلام ستیزی و مهاجر ستیزی در قاره سبز ترتیب داد. چنین اتفاقی در قاره سبز که بیشترین ادعا را در زمینه حقوق بشر، تنوع فرهنگی، چندصدایی و رعایت حقوق شهروندی دارد ما را برآن داشت تا با علی بحرینی رئیس اداره حقوق بشر وزارت خارجه به ارزیابی موضوع بنشینیم. بحرینی در کافه خبر به تفصیل درباره دوگانگی نگاه اروپایی ها به مقوله های حقوق بشری و جهان شمولی حقوق بشر سخن گفت و یاد آور شد که دولتمردان اروپایی هیچگاه عزم و اراده ای جدی در مبارزه با بیگانه ستیزی و اسلام ستیزی از خود نشان نداده اند.
حادثه تروریستی کشتار 91 نفر در نروژ توسط یک جوان مسیحی افراطی مردم جهان را شوکه کرد. این بار تروریست یک مسلمان افراطی نبود و پای یک مسیحی در میان بود. ارزیابی شما از این حادثه چیست و آن را چگونه ریشه یابی می کنید؟
یکی از دلایل اهمیت این حادثه در پیچیدگی آن نهفته است. از این حیث که یک فرد در یک فاصله کوتاه زمانی توانسته است در یک کشور امن اروپایی دو حادثه تروریستی با حجم بزرگ را سازمان دهی کرده و اجرا کند. براساس آن چه که از شواهد وقرائن برمی آید می توان چند روند را در این دو حادثه که هردو بزرگ و تکان دهنده بودند ملاحظه کرد.
نکته اول اینکه بر اساس آنچه این تروریست در مانیفست خودش نوشته و در رسانه ها وسایت ها نیز منتشر شده گرایش هایی شدید مهاجرستیزی وبیگانه ستیزی داشته ومشخص کرده که به شدت به حضور مهاجران و مسلمانان در اروپا و سیاست های چندفرهنگی این قاره معترض بوده است و ادعا می کرده است که سیاست های مهاجرتی باید سخت تر شود وموانعی برای جلوگیری از مهاجرت به اروپا وضع شود.
نکته دوم وابستگی های سازمانی این فرد هست که باید مورد توجه قرار گیرد. آندرس برویک وابسته به یک سازمانی است به اسم " پی.سی.سی.تی.اس" که عنوان دیگرش "شوالیه ها" است واین سازمان یک سازمانی است که دیدگاه های بیگانه ستیزانه دارد و یکی از سازمان هایی است که در زمینه مهاجر ستیزی فعالیت می کند وسیاست های رسمی اش را هم اعلام کرده ویکی از آنها ایجاد قلعه اروپایی است به این معنی که اروپا باید سیاست های مهاجرتی سخت گیرانه تری اعمال کند وموانع قانونی وعملی مهاجرتی ایجاد کند به طوری که خارجی ها نتوانند به اروپا مهاجرت کنند. از طرف دیگر این سازمان در مورد هویت های فرهنگی اروپایی ابراز نگرانی کرده واظهار کرده که سیاست های چند فرهنگی باعث می شود هویت فرهنگی اروپا خدشه دار شود.
این سازمانی که از آن نام بردید مهجور است یا سازمانی شناخته شده به حساب می آید؟
طبق آمارهای موجود که از منابع اروپایی به دست آمده این سازمان افراد زیادی را با شعارها و سیاست های مهاجرستیزانه خود جذب کرده و همچنین مشخص شده است که تعدا افرادی که تحت این تعالیم و تفکرات می توانند اقدام به فعالیت هایی از این دست کنند کم نیستند. در واقع در رفتارهای این سازمان که ظاهرا توانسته افراد قابل توجهی را با همین وضعیت تحت تاثیر قرار داده و جذب خود کند افراط گری های زیادی دیده شده است. آقای برویک نمونه ای از کسانی است که خودش را وابسته به این سازمان اعلام کرده است و این نشان دهنده آبشخور فکری و شخصیتی او در این بخش است.
این حادثه چه پیامی برای اروپایی ها دارد؟
در بررسی اظهارات برویک ودر بررسی وابستگی های سازمانی او چیزی که مشخص است اینکه این اقدام نمونه ای از وضعیت جاری بیگانه ستیزی در اروپا است که از خیلی وقت پیش بسیاری درباره آن ابراز نگرانی کرده بودند.شاید تنها کمکی که این حادثه می کند این است که نشان می دهد این پدیده بیگانه ستیزی در اروپا چه قدر جدی وفراگیر است. لذا می توان گفت یکی از پیام های این ماجرا این است که اروپا را به طور کلی متوجه کند که نسبت به پدیده بیگانه ستیزی، مهاجرستیزی ویکی از مصادیق بسیار مهم آن یعنی اسلام ستیزی باید توجه کافی داشته باشد.
یعنی اروپایی هایی که مشکلات ریز کشورهای دیگر از جمله مسلمانان را می بینند و آنها را بزرگنمایی می کنند و حتی درباره آنها تقاضای صدور قطعنامه می کنند از وجود چنین معضل و مشکلی در قاره خود خبر نداشتند و منتظر بودند تا چنین حادثه ای روی دهد؟
مشکل بزرگ و اصلی اروپا در برخورد با این مسئله این بوده که اصلا در پی شناسایی این مشکل نبوده است. یعنی سیاست رسمی اروپا گاهی اوقات بر این اساس بوده که وجود یک چنین مشکلی را اساسا نمی پذیرفته است. گاهی اوقات که جهان اسلام رفتار جوامع اروپایی را در مورد مسلمان ها مورد اعتراض قرار می داد موضع رسمی مقامات اروپایی این بود که پدیده اسلام ستیزی وبیگانه ستیزی در اروپا وجود ندارد. عدم شناسایی این مشکل، مشکلات متعدد بعدی را به دنبال می آورد یعنی وقتی یک مشکل شناسایی نشود، ضرورت مقابله با آن مشکل نیز مورد توجه قرار نمی گیرد لذا شما می بینید در اروپا بحث بیگانه ستیزی به تدریج در لایه های مختلف بروزکرده وامواج جدیدی از اسلام ستیزی در اروپا شکل گرفته ، یعنی یک موج مهم اسلام ستیزی بعد از 11 سپتامبر در اروپا وآمریکا شکل گرفت ویک سری تحولاتی را به دنبال خودش داشت. یک موج اسلام ستیزی دیگر در اروپا با انتشار مطالب توهین آمیز درمورد اسلام ومسلمان ها و با انتشارکاریکاتورهای موهن درباره پیامبر اکرم شروع شد. قانون های جدیدی که در اروپا دارند تدوین می شوند همه نشان می دهد که بحث بیگانه ستیزی در اروپا در لایه های مختلف دارد جریان پیدا می کند.
واکنش مسئولان اتحادیه اروپا نسبت به این موج بیگانه ستیزی و اسلام ستیزی چه بوده است؟
ما در سال های گذشته مشاهده کردیم که رفتار مقامات اروپایی نسبت به این معضل به تدریج عوض شده است. در یک مقطعی مقامات اروپایی سعی می کردند از اساس آن را انکار کنند. سپس بعد از اینکه وقایع متعددی رخ داد واقدامات خشونت آمیز علیه مهاجرین ومسلمان ها در کشورهای مختلف اروپایی رخ داد به تدریج مقامات اروپایی سعی کردند این اقدامات را توجیه کنند. یعنی در پی این برآمدند که درمورد وضعیت موجود توجیهات حقوقی یا توجیهات سیاسی فراهم کنند به همین علت بود که بحث دفاع از ارزش های اروپایی ویا دفاع از آزادی بیان در اروپا به تدریج قوت گرفت ویک پوششی ایجاد کرد برای اینکه آنها با مهاجرستیزی مقابله نکنند.یعنی اقدامات مهاجرستیزانه واسلام ستیزی در اروپا تحت پوشش احترام به آزادی بیان توجیه شد. از همین رو ما به تدریج می بینیم که رفتار کشورهای اروپایی واظهارنظرهای رسمی مقامات آنها در مورد این پدیده دچار تغییرشد .این تغییر هم در رفتار دولت مردها مشاهده شد وهم در رفتارهای بین المللی این کشورها مشاهده شد.
یعنی پوشش ازادی بیان سبب گسترش موج بیگانه ستیزی و اسلام هراسی شد؟
بله دقیقا. یعنی کشورهای اروپایی هربار که با انقتاد در این زمینه ها مواجه می شدند در سطح بین المللی همه این روندها را در قالب آزادی بیان ارزیابی می کردند و به صراحت می گفتند که این ناشی از وجود آزادی بیان در اروپاست نه اسلام ستیزی ومهاجرستیزی . این باعث شد که آن بی عملی یا بی اقدامی که دربرابر این پدیده وجود داشت ادامه پیدا بکند وحتی امیدواری های جدیدی را در سازمان ها ویا افراد متولی اسلام ستیزی وبیگانه ستیزی ایجاد کند. یعنی به تدریج سازمان ها ورسانه هایی که رویکرد بیگانه ستیزی داشتند ویا رفتار بیگانه ستیزانه داشتند این ها حصول اطمینان پیدا کردند که در اروپا با عکس العمل ویا پیامد شدیدی مواجه نخواهند شد وحتی اینگونه ارزیابی کردند که رفتار مقامات اروپایی که اعمال آنها را توجیه آمیز دانسته اند یک نوع حمایت از آنها است. بنابراین این پدیده گسترش پیدا کرد وما الان در سطوح مختلف پدیده بیگانه ستیزی ومهاجر ستیزی را در اروپا
به نظر می رسد که ارزیابی آنها چندان بیراه نیز نبوده است
بله هم اکنون می بینیم که اولا اظهارنظر دولت مردان اروپایی نسبت به گذشته در تایید اقدامات بیگانه ستیزانه بیشتر شده و روز به روز این اظهار نظر های حامیانه در ادبیات سیاسی دولتمردان اروپایی بیشتر سرایت می کند و گسترش می یابد.
دوم اینکه متاسفانه مهاجرستیزی وبیگانه ستیزی به یک پلتفورم و سکویی برای جهش های سیاسی در اروپا تبدیل شده است. یعنی در حالی که در دهه های گذشته تبلیغات بیگانه ستیزانه یک نقطه منفی برای احزاب ویا سازمان های سیاسی محسوب می شد، حالا در دهه جدید این موضوع تبدیل به یک امتیاز مثبت و ابزار کارآمدی برای جذب آرای رای دهندگان و مسیر همواری برای رسیدن نامزدهای احزاب به پارلمان ها شده است. به همین علت ما می بینیم که بعضی از گروه ها ویا احزاب سیاسی اروپایی با گرایش پیدا کردن به اظهارنظرهای افراط گرایانه وبا تکیه بر اظهارات مهاجرستیزانه سعی می کنند کسب قدرت سیاسی بکنند واین یک پدیده منفی است .
آیا می توانیم به صراحت بگوییم که این روند در همه اروپا جاری و ساری شده است؟
به طور قطع در بیشتر کشورهای اروپایی رایج است. نگاهی به ترکیب پارلمان های کشورهای اروپایی بیندازید خواهید دید که در بسیاری از آنها احزاب افراطی حضور پیدا کرده اند. یک دلیل آن هم این است که چون اغلب قوانین این کشورها به گونه ای است که اگر یک حزب یک حداقل از کرسی پارلمانی را کسب کند می تواند در پارلمان حضور پیدا کند. این اتفاق در چند کشور افتاده یعنی احزاب افراطی توانسته اند یک حداقلی از آرا را کسب کنند که بتوانند در پارلمان حضور پیدا کنند.
شما اشاره کردید که پدید مهاجر ستیزی و اسلام هراسی در لایه های مختلف اروپا دیده می شود. این لایه ها کدام هستند؟
بحث بیگانه ستیزی و مهاجرستیزی در لایه های اجتماعی هم تسری پیدا کرده یعنی رفتارهای اجتماعی هم متاثر از رفتارهای مهاجرستیزانه شده است. الان نظرسنجی هایی که طی سالهای گذشته صورت گرفته ، ومصاحبه ها ویا مطالبی که خود این ها می نویسند نشان می دهد که گرایش های ضد مهاجرو بیگانه ستیزانه در رفتارهای اجتماعی مردم به وفور مشاهده می شود واین خیلی خطرناک استو در سال های گذشته شاخص های معیشتی مردم مهاجر در کشورهای اروپایی بسیار نگران کننده بوده است یعنی مثلا شاخص نرخ آموزش، نرخ سلامتی وبهداشت ونرخ مشارکت در حیات سیاسی ونرخ فعالیتهای فرهنگی همه این شاخص ها در کشورهای اروپایی نشان می دهد که وضعیت مهاجران نسبت به این شاخص ها نسبت به برخورداری وضعیت سایرمردم بدتر است واین نکته نگران کننده است شما می دانید که بحث برخورداری از حقوق بشر وشقوق مختلف آن از جمله حق آموزش وبهداشت وحقوق فرهنگی این ها بحث هایی هستند که باید بدون تبعیض صورت بگیرند. یعنی دولت ها همه موظفند که در مورد همه افرادی که در قلمروی حکومتی آنها زندگی می کنند تلاش کنند تا آنها از حقوق مختلفشان برخوردار شوند، حقوق اجتماعی، فرهنگی ، مدنی وسیاسی. این یک تعهد جهان شمول است . اما وقتی که شما شاخص ها را نگاه می کنید می بینید که متاسفانه شاخص های متعلق به اقلیت های دینی ومذهبی واقلیت های نژادی ومهاجرین با شاخص های متعلق به عامه مردم خیلی اختلاف دارد. این در حقیقت ما را به این نکته می رساند که سیاست های اقتصادی،اجتماعی وسیاسی ورویکردهای دولت های اروپایی باعث شده که به تدریج وضعیت مهاجرین در جوامع اروپایی تضعیف شود وشاخص ها تنزل پیدا کند وبه تدریج در رفتارهای مردم اروپا هم متاسفانه این سرایت پیدا کرده است وطبیعتا وقتی که شما مانفیست ودیدگاه های یک فرد تروریست مثل برویک را مطالعه می کنید می بینید که دیدگاه های بسیار تنفرآمیزی نسبت به مهاجرین دارد. این دیدگاه ها یک دفعه شکل نمی گیرد وبه مرور زمان شکل می گیرد یعنی این افراد تحت تاثیر تبلیغات وآموزش هایی قرار می گیرند که این فرد را به این گرایش می رسانند.
منظورتان این است که تعالیم مهاجر ستیزی، بیگانه ستیزی ریشه در آموزش کشورهای اروپایی دارد؟
نه به این معنی که آنها این روحیات را آموزش می دهند بلکه به این معنی که آموزشی برای جلوگیری و مبارزه با این روحیات که در جامعه تبلیغ و ترویج می شود وجود ندارد. یعنی در حوزه های مختلف ضعف وجود دارد. حالا ضعف هم در بعد تبلیغات است یعنی تبلیغات تبلیغات نامناسبی است وهم ضعف در بعد عدم آموزش کافی است. شما بعد تبلیغاتی را نباید دست کم بگیرید. نگاه کنید به تعداد سایت هایی که تبلیغات نژادپرستانه واسلام ستیزانه دارند. در سال های گذشته تعداد این سایت ها و رسانه ها در اروپا به شدت افزایش پیدا کرده است و مثلا بالغ بر چند هزارسایت دارند که مرتبا در همین زمینه فعالیت می کنند ومتاسفانه فعالیت همه آنها با همان شعار آزادی بیان مجاز شمرده می شود. از طرف دیگر آموزشها یا مواد آموزشی در اروپا برای ایجاد یک جامعه بردبار ومتفاهم کافی نیست یعنی جوامع اروپایی که خیلی هاشان که الان به واسطه حضور مهاجرین به یک جوامع چند فرهنگی تبدیل شده اند تدابیر اموزشی مناسب با وضعیت اجتماعی کنونی خود ندارند. کوتاه اینکه تدابیر آموزشی اروپا الان متناسب با این حساسیت ها وضرورت ها نیست به همین علت متاسفانه تدابیر آموزشی اروپا کمکی به جلوگیری از گسترش و توقف روندهای بیگانه ستیزانه ویا اسلام ستیزانه نمی کند.
با توجه به این وضعیتی که شما تشریح کردید، می توانیم بگوییم که در آینده نزدیک شاهد یک رویارویی خیلی شفاف تری در اروپا بین مهاجرین و مهاجر ستیزان و یا مسلمانان و اسلام ستیزان باشیم.
این موضع مقدار زیادی بستگی به این دارد که در اروپا چه سیاست هایی از طرف دولت ها وپارلمان ها اتخاذ شود. با این همه اگر اراده ای برای جلوگیری از این رویداد ناخوشایند وجود داشته باشد، سه اقدام ضروری باید از سوی دولتمردان اروپایی اتخاذ شود.
اول اینکه این مشکل به طور کامل شناسایی شود. یعنی اروپا اذعان کند که چنین مشکلی آن هم به صورت جدی وجود دارد واین مشکل واتفاقاتی که می افتد خلاف تعهدات بین المللی انها و خلاف ارزش های انسانی است .
دوم باید قانون گذاری های مناسب صورت بگیرد. در دهه گذشته در کشورهای مختلف اروپایی ما شاهد یک سری از قانون گذاری ها در سطح ملی وبرخی در سطوح فدرال بودیم که همه به وضوح بیگانه ستیزانه وبعضا اسلام ستیزانه بوده اند.
مرحله سوم اقدام عملیاتی جدی برای کنترل این بیماری است ، یعنی دولت های اروپایی باید اقدامات عملیاتی در چارچوب یک سری برنامه عمل تدوین کنند که جلوی اقدامات افراط گرایانه را بگیرد که این می تواند شامل آموزش،فرهنگ سازی، اجرای برنامه های فرهنگی وکنترل رسانه ها باشد.
رسانه های اروپایی سال هاست که با تکیه بر شعار آزادی بیان هرچه می خواهند می کنند، چگونه می توان آنها را کنترل کرد؟
در این زمینه یک نکته بسیار مهم، ایجاد یک کد اخلاقی برای رسانه ها در اروپا است. یعنی رسانه ها در اروپا باید دارای یک کد اخلاقی باشند که آنها را ملزم کند به اینکه از انتشار مطالبی که باعث ایجاد افراط گرایی ویا ایجاد برخورد میان فرهنگ ها می شود پرهیز کنند.
شما از تصویب قوانینی در اروپا سخن گفتید که باعث افزایش گسترش این موج می شود. چند مورد از این قوانین را نام ببرید.
مثلا قوانین مربوط به منع حجاب در اماکن عمومی ، قوانین مربوط به منع پوشش اسلامی در مدارس ، قوانین مربوط به منع ساخت مناره در سوئیس،قوانین مربوط به حمل نمادهای مذهبی، این قوانین تعدادشان در اروپا به مرور زیاد می شود. اروپا باید از تدوین این قوانین جلوگیری کند ودر ضمن قوانین کارآمدی برای مقابله با اقدامات بیگانه ستیزانه ومهاجرستیزانه ویا اسلام ستیزانه داشته باشد. مثلا آن چیزی که می توان گفت این است که وقتی قانونی تصویب می شود آن قانون آثار مختلفی دارد مثلا در قانون منع ساخت مناره ، یک اثرش این است که حقوق مذهبی مسلمان ها اگر نگوییم نقض می شود محدود و یا نادیده گرفته می شود ولی اثر مهمترش اثر فرهنگی است. یعنی اثرات تصویب این قوانین ومباحث مربوط به تصویب این قوانین ممکن است مدت ها طول بکشد. این ها باعث تشدید عوامل فرهنگی علیه اقلیت ها ومهاجرین می شود. یعنی تدوین یک قانون صرفا اثارش در اجرای آن قانون نیست آثار متعدد دیگری نیز دارد که یکی از اثار مهمش فرهنگی است. علاوه بر آن آثار سیاسی هم دارد یعنی به تدریج همان طوری که عرض کردم بعضی از احزاب سیاسی به قوانین افراط گرایانه رجوع می کنند و به خاطر اینکه بتوانند کسب رای وکسب جایگاه کنند به آنها دامن می زنند.
ارزیابی شما از آینده این تحولات در اروپا چیست؟
اگر بخواهیم ارزیابی نسبتا درستی از آینده این تحولات در اروپا داشته باشیم لازم است که ابتدا ارزیابی درستی از رفتار دولت های اروپایی داشته باشیم که واقعا چه چیزی را نوید می دهند .الان من بعضی از ابتکارات بین المللی یا بعضی از ابتکارات انفرادی را می بینم که در جهت اصلاح این وضعیت ایجاد شده ولی روند عمومی در جهت اصلاح این وضعیت نیست. همه این موضوعات باعث می شود که ما نسبت به آینده خوشبین نباشیم. مشکل اساسی این هست که اگر اروپا بخواهد جلوی این وضعیت را بگیرد باید سیاست های کلانش را نسبت به این موضوع با قاطعیت بیشتری بازبینی کند. اما چنین اراده و خواستی در رفتار دولتمردان اروپایی نیست. حتی می توان گفت آنها عکس این را عمل می کنند. الان شما در بعد بین المللی نگاه کنید، اروپا نسبت به اقدامات بین المللی یا شکل گیری هر سازوکار بین المللی در مبارزه با بیگانه ستیزی واسلام ستیزی منفعل است و نه تنها کمکی نمی کند بلکه حتی همکاری بسیار ضعیفی دارد. یک نمونه روشن آن کنفرانس جهانی نژادپرستی است که به کنفرانس دوربان معروف شده است. کنفرانس دوربان ، یک کنفرانسی است که موضوعش یک موضع بسیارمهم بین المللی است یعنی مبارزه با نژادپرستی وبیگانه ستیزی. این موضوع مورد پذیرش جامعه بین المللی است و یکی از موضوعات حساس ما است که باید با قاطعیت در موردش اقدام بین المللی داشته باشیم. شما می بینید که اروپا در مسیر برگزاری این کنفرانس نه تنها کمک نمی کند بلکه سنگ اندازی می کند. شما می دانید در کنفرانس دوربان که در ژنو برگزارشد و در اجلاس بازنگری دوربان، بعضی از کشورهای اروپایی اساسا شرکت نکردند و یا آن را تحریم کردند. در اجلاس دوربان 3 که قرار است در سپتامبر جاری در نیویورک برگزار شود از همین الان بعضی از کشورهای اروپایی مانند ایتالیا ، هلند وچک آن را تحریم کرده اند. این رویکرد نشان می دهد که کشورهای اروپایی به ضرورت جدیت درمبارزه با نژادپرستی وبیگانه ستیزی واسلام ستیزی اعتقادی ندارند ویا اینکه حاضر نیستند آن را بپذیرند .
مبارزه با نژادپرستی و هرگونه افراط گرایی از اصلی ترین موضوعات مربوط به حقوق بشر است و اروپایی ها که در این زمینه بسیار مدعی هستند پس چرا توجهی به این موضوع ندارند.
الان یکی از مشکلات در زمینه مبارزه با نژادپرستی، چه در سطوح ملی وچه در سطوح بین المللی هنجارهای ناکافی است. همیشه یکی از تعهدات کشورها که مورد تاکید هم قرار می گیرد این هست که کشورها قوانین ملی کافی و وافی تدوین کنند که مطمئن شوند ابعاد مختلف حقوق بشر در این کشورها رعایت می شود واین یک الزام بین المللی است وهمیشه هم مورد تاکید بوده است. اما اروپا با این معیار به صورت گزینشی برخورد می کند یعنی در حالی که تاکید آنها بر این هست که مثلا در مورد حقوق مدنی وسیاسی هنجارهای جدید تدوین شود وسازوکارهای جدیدی به عرصه بیایند ولی خودشان در سطوح ملی درباره مبارزه با نژادپرستی ومبارزه با نابردباری وبیگانه ستیزی هیچ قانون جدیدی وضع نکرده اند. به خاطر همین در بسیاری از این کشورها خلاء قانونی وجود دارد. لذا این کشورها باید نسبت به تدوین قوانین جدید ملی اقدام کنند وضمنا باید تاکید کنند که قوانین بین المللی هم در این موضوع شکل بگیرد.
آیا هیچ یک از سازمان های بین المللی مسئولیت برخورد با این کم کاری را بعهده ندارد؟
الان یک ساز وکاری وجود دارد به اسم سازوکار استانداردهای تکمیلی که در شورای حقوق بشر سازمان ملل است. وظیفه این ساز وکار دقیقا همین است که با این کشورها مشورت کند و ببیند که در زمینه مبارزه با نژادپرستی وبیگانه ستیزی واسلام ستیزی چه قوانین بین المللی را باید وضع کنند.این ساز وکار الان 9 سال است که شکل گرفته ولی دراین 9سال هیچ اقدامی صورت نگرفته است.علت آن هم این است که کشورهای اروپایی نه تنها همکاری نمی کنند بلکه در مسیرکار این ساز وکار نیز سنگ اندازی می کنند.
این کم کاری در کنار گسترش موج اسلام ستیزی و مهاجر ستیزی قطعا یک نقض گسترده حقوق بشر تلقی می شود. پس چگونه است که شورای حقوق بشر سازمان ملل هیچ دخالتی در این خصوص نمی کند حال آنکه ما می بینیم این شورا در کوچکترین رویدادهای داخلی کشورهای دیگر از جمله کشورهای جهان سوم و اسلامی دخالت می کند و به وفور قطعنامه صادر می کند؟
رفتار شورای حقوق بشر سازمان ملل، در حقیقت برایند آن چیزی است که کشورها ودولت ها در این شورا تزریق می کنند. یعنی شورای حقوق بشر یک چیزی است متشکل از دولت ها وبنابراین دولت ها تعیین می کنند که شورای حقوق بشر چه مسیری را طی کند. یک مشکل اساسی که وجود دارد بعضی از کشورهای اروپایی وغربی این ها مدعی جهان شمولی حقوق بشرند ولی نگاهشن به حقوق بشر متاسفانه نگاه جهان شمول نیست. یعنی رویکرد وعملکردشان نسبت به حقوق بشر این جهان شمولی را نشان نمی دهد.
این ضعف در رعایت نکردن جهان شمولی در دو سطح است. سطح اول در بعد هنجاری است یعنی اگرحقوق بشر جهان شمول است همه حقوق بشر جهان شمول است یعنی آزادی بیان همین قدر مهم است که حق اموزش مهم است. حق اموزش همان قدر مهم است که منع نژادپرستی مهم است. توهین به اقلیت ها همان قدر مضموم هست که بازداشت خودسرانه مضموم است. بنابراین باید به همه حقوق بشر نگاه جهان شمول داشته باشیم و همه اجزا آن را مهم تلقی کنیم. ما نباید یک بخش حقوق بشر را بسیار مهم تلقی کنیم و هم و غم خود را روی آن بگذاریم و بخش دیگر آن را بی اهمیت رها کنیم. اما رویکرد غرب رویکرد گزینشی است. مثلا بازداشت یک فرد در کشوری که با آنها مشکل سیاسی دارند سبب می شود که همه امکانات خود را علیه آن بسیج کنند. اما همین کشورها یک حمله تروریستی علیه مسلمانان در کشورهای غربی را بی اهمیت می دانند و هیچ کدام از این سازوکارها را فعال نمی کنند. این یک مشکل هست که در نگاه به موضوعات دیدگاه جهان شمول وجود ندارد.
مشکل دوم این است که در نگاه انسانی هم نگاه جهان شمول وجود ندارد. یعنی اگر حقوق بشر جهان شمول است حقوق بشر یک فرد فلسطینی همان قدر مهم است که حقوق بشر یک فرد امریکایی مهم است. همه این ها بشرند وبنابراین حقوق شان باید محترم شمرده شود و اهتمام ما نسبت به رعایت حقوق انها باید یکسان باشد. این هم رعایت نمی شود یعنی در این زمینه هم نقض اصول جهان شمولی صورت می گیرد به طوری که شما می بینید کشورهای غربی وآمریکا در بعضی از وضعیت های حقوق بشری حساسیت های فراوان از خود نشان می دهند وسازمان دهی های وسیعی انجام می دهند ودر بعضی شرایط دیگرمشابه در منطقه ای دیگر کاملا خنثی هستند وهیچ اقدامی انجام نمی دهند. شما نمونه هایش را در ماه های اخیر زیاد دیده اید که در تحولات منطقه خودمان رویکرد غرب واروپا به چه صورت بوده است. لذا این مشکل بزرگ یعنی عدم رویکرد جهان شمول در رفتار کشورهای غربی باعث شده که این رویکرد در رفتارهای شورای حقوق بشر هم تزریق شود و ساز وکارهای حقوق بشری که باید به این موضوع بپردازد و نسبت به این موضوعات اقدام کند دچار ضعف شوند. مثلا کشورهای غربی در این ساز وکارها حضور پیدا نمی کنند و حمایت مالی نیز نمی کنند. من فقط یک مثال برای شما بزنم. انتصاب یک گزارشگر ویژه برای یک کشور، مثلا میانمار، سالانه حدود نیم میلیون دلار هزینه دارد واین هزینه را دبیرخانه سازمان ملل پرداخت می کند. تا اینجا این را داشته باشید. ما یک گروه کاری داریم در سازمان ملل در رشته حقوق بشر به اسم گروه کاری حق توسعه ، این گروه کاری مدت ها رئیس نداشت ونمی توانست تشکیل جلسه دهد، اخیرا یک نفر سریلانکایی گفت حاضر است رئیس این گروه کاری بشود و جلسه ها تشکیل شود. بحث حق توسعه بحثی است که مورد علاقه کشورهای غربی نیست، مثل بحث مبارزه با نژاد پرستی . این بحث عمدتا مورد علاقه کشورهای در حال توسعه است . نتیجه چه شد؟ قرار شد این جلسه ها برای حق توسعه برگزار شود. گروه کاری در ژنو ودبیر خانه اعلام کرد که بودجه لازم برای این کار را ندارد. این در حالی است که تمام این مجموعه برای کارکردن شاید کلا 10 هزار دلار هم هزینه بر نمی دارد. یعنی سازمان ملل برای یک ماموریت در یک کشور خاص حاضر است 500 هزار دلار هزینه کند اما برای یک ماموریت 10 هزار دلاری ومهم تر در جای دیگری نمی تواند هزینه کند. این ناشی از رویکرد گزینشی است که به رفتار شورای حقوق بشر سازمان ملل تزریق شده به طوری که بعضی از موضوعات بیش از اندازه بهشان پرداخته می شود و به بعضی از موضوعات پرداخته نمی شود. لذا این که چرا شورای حقوق بشر در این زمینه فعال نیست به همین دلیل است. حال آنکه همانگونه که شما اشاره کردید اگر این نگاه گزینشی و سیاسی نبود شورای حقوق بشر این توانایی را داشت که در این زمینه فعالیت کند و ساز وکارهای کافی را برای آن تمهید کرده وهنجارها بین المللی را شکل دهد وپیگری کند که به موضوع بیگانه ستیزی ونژادپرستی به اندازه کافی اهمیت داده شود.
در قضیه برویک در نروژ هیچ موضع گیری خاصی از کشورهای اروپایی که از این اقدام او با واژه تروریستی یاد بشود دیده نشد. حتی در رسانه های اروپایی و امریکایی نیز از واژه افراطی استفاده شد تا تروریست. چرا اروپایی ها رویکردی غیر تروریستی به این حادثه داشتند؟
به هر حال همین طور که عرض کردم شاید یکی از دلایلش این باشد که علاقه ای وجود ندارد که حجم واهمیت وحساسیت موضوع تروریسم به طور کامل شناسایی شود ومورد توجه قرار گیرد . این که سال ها تلاش می شود که رفتارهای افراط گرایانه به یک دین خاصی نسبت داده شود مانع از این است که ناگهان پای اقدامات تروریستی را به اروپا باز کنند. اروپایی ها روی این تئوری خیلی کار کردند و تبلیغات زیادی صورت گرفت تا مسلمانان به عنوان تروریست شناخته شوند. مشکلاتی که من در ابتدای بحث به آنها اشاره کردم مقدار زیادی از وضعیت فرهنگی جدید ورفتارهای اجتماعی جدید که در اروپا شکل می گیرد ناشی از همین تبلغات است، یعنی رفتارهای افراط گرایانه ورفتارهای تروریستی را سعی کردند به طور تئوریک نسبت بدهند به یک دین ومذهب خاص .
حالا برای انها خیلی سخت است که بپذیرند که این یک اشتباه بزرگ تاریخی بوده که مرتکب شدند یعنی پذیرش اینکه برویک به عنوان یک مسیحی ووابسته به یک سازمان مسیحی در حقیقت این اقدامات تروریستی را انجام داده در حقیقت مستلزم پذیرش اشتباه بزرگ تر تاریخی خودشان است. شاید اروپا نمی خواهد این اشتباهات را بپذیرد وعدم پذیرش اشتباه باعث می شود که این وضعیت ادامه پیدا کند یعنی اروپا باید تحلیل درست و واقع گرایانه ای از این پدیده داشته باشد وبپذیرد که پدیده افراط گرایی، پدیده ای است ناشی از رفتارهای غلط قدرت های جهانی و ناشی از رفتارهای غلط دولت ها وبنابراین پدیده افراطی تروریسم در یک مذهب خاص ویا قومیت خاص ویا یک منطقه خاص لانه ندارد بلکه اگر رفتاردولت ها نامنساب باشد این پدیده می تواند در هر منطقه ای ودر هر فرهنگی ودر هر قومیتی شکل بگیرد.
4949