1. بعد از مدتها غیبت و دوری از وطن و تولید گزارشهای نه چندان جذاب و گاه آرشیوی، دوباره آقای خبرنگار سروکلهاش پیدا شد و نشان داد هنوز هم همان کامران نجف زاده است اگر بخواهد و بخواهند. کامران که رفت و برگشتش زیاد معمولی نبود ولی تا دلتان بخواهد جنجالی بود؛ حالا بعد از مدتها اول به عمق زمینهای ثروتمند ایران در گوشهای از جغرافیای مظلوم و محروم کشور رفت و دقایقی با کارگران معدن همنشین شد تا طعم تلخ بیپناهی در سیاهی سنگین و سنگی را به امواج مرده اخبار تلویزیونی برساند. خودش را بار دیگر استخراج کند از معدن استعداد و دریچه رسانه. و بعد هم سراغی از باشوی غریبه گرفت که دیگر کوچک نبود و بزرگ شده بود اما داغ جامعه چنان بر او داغ زده بود که ... کامران بعد از مدتها دوباره نشان داد که قلبش برای مردم میتپد که تاریخ نشان داده هرگاه روزنامهنگار مردم را از محصولش حذف کند، مردم هم او و رسانهاش را به راحتی از فکر و ذکر خود خط خواهند زد. دست مریزاد گفتن به آقای خبرنگار شاید زیاد برای اهالی رسانه مرسوم نباشد اما در دوره و زمانهای که رسانهها را به قیمت یک خودرو و خبرنگارش را با آرم طرح ترافیک مثل خوردن یک قاچ هندوانه در کنج دنج حیاط و در خنکای بهاری یک بعدازظهر میخرند، و رسانهها در برابر قدرت احزاب، چونان گوسفندی بیحال به راحتی در مسیر سنگ و چوب چوپان قرار میگیرند، حتما دست مریزاد دارد...خلاصه که آقای خبرنگار! منتظر تکرار روزهای خوش گذشته میمانیم.
2. فضای سیاسی کشورمان کمی به هم ریخته است؛ روزی نیست که جریان انحرافی و جریان اصلی و ناگفتهها و نانوشتهها در برابر تهدیدها و افشاگریها و تازهها و ...در رسانههای ریز و درشت ما صف آرایی نکنند. هر روز یک نفر از یک گوشهای برایمان چنان آبگوشتی بار میگذارد که گاه با اینکه میدانیم توی زودپز، خبری نیست اما سر سفره با نان و پیار خودمان را سرگرم میکنیم تا آبگوشت برسد! واقعا چه خبر است؟ چرا بعد از 33 سال در این کشور همچنان به بلوغ سیاسی نرسیدهایم و هنوز هم به محض کوچکترین اختلافی، هر فرد و هر جناح، توپخانهها را به قصد انتقام آتش میکند؛ بی آنکه کمی به فکر بیرون خانه و خانواده باشیم.
قدیمترها وقتی دو نفر یکدفعه با هم دعوایشان میگرفت، ناگاه یکی از طرفین، به آن یکی نزدیک میشد و میگفت: «حیف که خانواده همراهته وگرنه...» و یا «اگه این بچه باهات نبود بهت میگفتم...» و خلاصه دعوا فیصله پیدا میکرد اما حالا انگار همه با هم ندار شدهایم و از خانواده و بچه هم خبری نیست! راحت هرچه به ذهن و دهان و رسانهمان میرسد، تف میکنیم بیرون! بیچاره نسل ما! بیپناه و سرگردان، با خود میگوید چه خبر شده؟ بالاخره حق با کیست؟ جریان اصیل کدام است و جریان انحرافی کجاست؟
اصلا چطور شد یکدفعه یاران دیروز، منتقدان امروز شدهاند؟ دیروز اشتباه کردند یا امروز به خطا میروند؟ و هزاران سوال دیگر... اگرچه شاخص در جمهوری اسلامی همواره امام و رهبری بوده است؛ اما قبول کنیم که امروزمان، اتمسفر غبارآلودی است که گاه دوست و دشمن چنان در هم میتنند که تشخیص آن برای هم نسلیهای ما که اغلب بر بال احساس و انگار، حرکت میکنند سخت است. به نظر میرسد باید به شدت به توصیه کاربردی مرحوم آیت الله بهجت رحمت الله علیه عمل کنیم، وقتی ایشان میگفتند که هر حرفی را میشنوید حتما با عقل خود وزنش کنید؛ چشم و گوش بسته، هیچ حرفی را نپذیرید...این شاید به این معنا هم باشد که نسل ما مراقب باشد زیر هر علمی سینه نزند؛ ظاهر آدمها، انتساب آنها به دیگران، عضویت در برخی گروههای خاص، رفت و آمد در بعضی نهادهای ویژه و...به هیچوجه دلیل بر صحت افکار و افعال و اقوال اینگونه افراد نیست. هر کسی در دستش انگشتر عقیق داشت که نمیتواند امام جماعت شود!
3. هفته گذشته واحد مرکزی خبر، مستند شبانهای را ترتیب داده و روی آنتن میفرستاد به نام «راه». از آن دست کارهایی که دست مریزاد دارد؛ خاصه آن بخشهایی که اشعار امام را گلچین کرده بودند و با تصاویری نوستالوژیک و غیر رسمی از یار سفرکردهمان، دلهای مشتاق حضرتش را بیقرار میکرد و با تصاویری از خلوت امام(ره) از مخاطب دلبری میکرد...مستندی که مبنا را وصیتنامه اعجابانگیز حضرت روح الله قرار داده بود اما مثل همیشه...اشکالات را به احترام سیدمهدی شریفی و زحمتهایش برای این مستند عنوان نمیکنیم که کم هم نبود! منتها در برهوت سیما، پادشاهی میکرد این مستند سریالی و دوست داشتنی.
60