حاجی بابایی مدتی پیش ادعا کرده بود که بیسوادی را در مدت 5 سال به صفر می رساند. این ادعا واکنش های متفاوتی را برانگیخت. مهم ترین واکنش این بود که این سخنان هم مانند سایر حرفهایی که در سطوح عالی وزارتخانه زده می شود از فیلتر کارشناسی عبور نکرده است و به هر حال اظهار نظر یک مقام اجرایی و بیان تمایل و آرزوهای قلبی اوست. اما قرار است گام اول اجرایی برای ریشه کنی بیسوادی با انحلال ادارات سازمان نهضت سواد آموزی در ادارات کل آموزش و پرورش استانها برداشته شود. بر اساس ماده ۳۰ قانون مدیریت خدمات کشوری، تمامی واحدهای وابسته به یک وزارتخانه باید در هم ادغام و تحت مدیریت واحد قرار گیرند. طرح ادغام یا اگر درست تر بگوییم انحلال نهضت سواد آموزی در ادارات آموزش و پرورش از جمله طرحهایی است که دولت و مجلس روی آن توافق دارند. نمایندگان مجلس می دانند که در بحث های حقوقی، ادغام متضمن روشها و اقداماتی است که با روند انحلال متفاوت است.
قرار است آموزش و پرورش از مهر ماه آینده از تمام ظرفیتها، امکانات و نیروی انسانی خود برای از بین بردن بیسوادی استفاده کند. پرسش این است که تا کنون که سازمان نهضت یکی از معاونت های آموزش و پرورش بوده ، چرا آموزش و پرورش از تمام ظرفیتها، امکانات و نیروی انسانی خود برای ریشه کنی بیسوادی استفاده نکرده است؟ پرسش مهم تر این است که آیا آموزش و پرورش دارای ظرفیت و امکانات و نیروی انسانی استفاده نشده و مازاد هست که آنها را در اختیار امر سواد آموزی بگذارد؟ بررسی این موضوع در پرتو سخنان آقای باقرزاده رئیس سازمان نهضت سوادآموزی می تواند راهگشا باشد. باقرزاده چهارشنبه گذشته گفت : "ادغام نهضت سوادآموزی در ادارات کل آموزش و پرورش، موثرترین و کارآمدترین مدل ممکن برای ریشه کنی بیسوادی در کشور است". باقرزاده افزود : سازمان نهضت سوادآموزی از بدو تاسیس و تشکیل سازمانی وابسته به وزارت آموزش و پرورش و رییس سازمان نیز همزمان معاون وزیر بوده، لذا این پیوستگی از گذشته بین این دو ارگان وجود داشته است ." اظهارات صدر و ذیل گفتگوی آقای باقرزاده با خبرانلاین دارای تناقض است. سازمان نهضت سواد آموزی یکی از معاونت های آموزش و پرورش بوده و این پیوستگی از گذشته وجود داشته است، با این مقدمه چگونه می توان ادعا کرد که ادغام معاونت یک وزارتخانه در آن وزارتخانه موثرترین و کارآمدترین مدل ممکن برای ریشه کنی بیسوادی است؟! این همان مدلی است که سازمان 30 سال است مطابق آن کار می کند. آنچه که واقعا قرار است اتفاق بیفتد نه ادغام بلکه انحلال سازمان نهضت سوادآموزی در ادارات آموزش و پرورش است.
البته آقای باقرزاده یک روز پیش از این اظهار نظر در گفتگویی با خبر انلاین در مورد ادغام نهضت در آموزش و پرورش گفته است : "اقدام [ ادغام ] اشتباه است و به نفع نظام تعلیم و تربیت نیست. آموزش و پرورش یک کشتی اقیانوس پیما و نهضت سواد آموزی همچون یک قایق تندور است که کاملا متفاوت از هم عمل میکنند و اهداف مختلفی دارند. سازمان نهضت سوادآموزی وظیفه دارد به افراد بیسواد، آموزشهای ابتدایی را بیاموزد که برای آن نیاز به معلمان خبره و مجرب ندارد و میتواند از افراد با مدرکهای غیر مرتبط هم استفاده کند. این در حالی است که آموزش در مدارس، خاص است و باید معلمان از سطح علمی بالایی برخوردار باشند. اما ادغام این دو با یکدیگر موجب میشود که استانداردهای لازم در آموزش و پرورش کاهش یابد. به نظر من هر چقدر که نهادهای اجتماعی همچون نهضت سواد آموزی را به بدنه وزارتخانه مرتبط کنیم انعطاف و قدرت فعالیت آن را کاهش میدهیم". البته این گفته خودش را در فاصله یک روز تکذیب کرد. اینکه چگونه نظر رئیس سازمان نهضت که مقامی در حد معاون وزیر دارد ،به فاصله 24 ساعت 180 درجه متفاوت می شود ، نشانه روابط بیمار مدیریتی در این وزارتخانه است.
در وزارتخانه ای که وزیرش ادعا می کند هر اتفاقی که در دوره وزارت او افتاده ، عظیم ، بزرگ ، بی نظیر و "اولین در طول تاریخ" بوده است آیا می توان انتظار داشت که یک مدیر زیردست بر نظر متفاوت خود استوار بماند؟ آنچه که می توان با قطعیت گفت این است که رفتار و گفتار این وزیر در طول تاریخ آموزش و پرورش بی نظیر بوده است. سال پیش وزیر آزمون استخدام معلمان را در طول تاریخ بی نظیر خواند و چند روز پیش گفت : برای اولین بار در طول تاریخ، آموزش و پرورش صاحب کتاب «فلسفه تعلیم و تربیت» خواهد شد که در آن جایگاه آموزش و پرورش به زیبایی ترسیم شده است. شگفت انگیز است که در کشوری که چند دانشگاه تربیت معلم و دانشکده علوم تربیتی با سابقه 80 - 70 ساله و ده ها استاد برجسته در زمینه تعلیم وتربیت دارد وزیر آموزش و پرورش تالیف کتابی در زمینه فلسفه تعلیم وتربیت را اولین اتفاق از این نوع در طول تاریخ بداند! حاجی بابایی تعابیر مبالغه آمیزی مانند قلب تپنده ، مرجعیت اجتماعی ، در راه قله ؛ نشسته بر قله و ... را در مورد معلمان به کار می برد تا به قول خودش بتواند قلب های معلمان را تسخیر کند. اما این سخنان چون مابه ازای خارجی ندارد و با اقدامات عملی همراه نیست، مخاطب را چندان تحت تاثیر قرار نمی دهد.
تجربه بیش از صد سال تلاش برای با سواد کردن بزرگسالان موید این است که نوع فعالیت های آموزش و پرورش با سواد آموزی بزرگسالان ضمن اینکه با هم مرتبط هستند یکسان نیست. آموزش بزرگسالان مبتنی بر ابتکار ، عدم تمرکز و استفاده از امکانات غیر دولتی است . چنین کارهایی نیازمند چابکی و سرعت عمل دستگاه است. دستگاه دیوانسالار آموزش و پرورش با محافظه کاری ذاتی ، فاقد تحرک و پویایی لازم است. مهم ترین خدمت آموزش و پرورش به ریشه کنی بیسوادی انسداد مسیر تولید بی سواد و یا رجعت به بیسوادی است. به عبارت دیگر اگر آموزش و پرورش وظایف داتی و قانونی خود در قبال کودکان 6 تا 18 ساله ایرانی را به درستی انجام دهد بزرگترین خدمت را به ریشه کنی بیسوادی می کند. آموزش و پرورش باید تمام کودکان ایرانی را تحت پوشش بگیرد تا دیگر عنوان بازماندگان از تحصیل از ادبیات آموزشی ما حذف شود.
انحلال سازمان نهضت در ادارات آموزش و پرورش و سپردن کار مبارزه با بیسوادی به مدیران گرفتار مدارس که نه تخصصی در این کار دارند و نه وقت و امکاناتی دارند به معنای ختم مبارزه با بیسوادی است. معلمان رسمی آموزش و پرورش روش کار با بزرگسالان بیسواد را نمی دانند و ای بسا کار سواد آموزی جنبه صوری پیدا کند. یکی از مشکلات سواد آموزی بزرگسالان آمارسازی به دلایل مالی، اداری و سیاسی بوده است. سپردن کار به مدارس امکان آمار سازی را بیشتر می کند و ممکن است روی کاغذ در چند سال آینده بیسوادی ریشه کن شود اما در عمل این پدیده شوم به حیات خود ادامه دهد. نکته مهم دیگر این است که تعریف ما از باسواد به عنوان کسی که خواندن و نوشتن و حساب کردن در حد اولیه می داند متعلق به دوران فبل از عصر اطلاعات است. امروزه سواد مجموعه ای از مهارتهای زندگی مدنی است، به عبارت دیگر یک فرد بی سواد باید مهارتهایی را بیاموزد که او را در دست یافتن به شغل بهتر و درآمد بیشتر کمک کند. مهم ترین موضوع در استقبال مردم از روی آوردن به کلاس های سوادآموزی ، تاثیر سواد در بهبود و دگرگونی وضع زندگی افراد بی سواد است. سواد آموزی تنها با سوادآموزی محض و بدون نشان دادن فواید و کاربردهای سواد و علوم مختلف در زندکی امکان پذیر نخواهد بود. در جریان همین مشارکت هاست که افراد بی سواد به اهمیت سوادآموزی بیشتر پی خواهند برد و در ضمن کسب شناخت و آگاهی از موانع رشد وپیشرفتشان، فعالانه در آموزش و تربیت شرکت خواهند کرد. در کتابهای نهضت سوادآموزی باید سعی شود تا مواد آموزشی از یک سو با واقعیتها و نیازهای فردی و اجتماعی هر گروه مرتبط باشد و از سوی دیگر ضمن تقویت فرآیند آگاه سازی، به افزایش کارآیی و پرورش قوهٔ تحلیل و تصمیم گیری سوادآموز کمک نماید.
در پایان این بحث نگاهی به تاریخ پیکار با بیسوادی در ایران می اندازیم. یک نکته مسلم است و آن هم ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش در امر سوادآموزی به برگسالان است. اولین کلاس ها برای با سواد کردن بزرگسالان همزمان با انقلاب مشروطه در سال 1285 تشکیل شد. این کلاس ها را به طور خلاصه "اکابر "به معنای بزرگسالان می گفتند. در سال 1315 شمسی نظام نامه اکابر تصویب شد و مطابق آن کلاسهای اکابر در مدارس دولتی تشکیل و کارکنان بی سواد دولت و موسسات عمومی و پیشه وران موظف شدند که در این کلاسها شرکت کنند. تشکیل سپاه دانش در سال ۱۳۴۱ و به کارگیری دیپلمه های وظیفه در آموزش کودکان مناطق روستایی تعداد بیشتری از کودکان لازم التعلیم را تحت پوشش آموزش ابتدایی برد و تعداد بزرگسالان زیر پوشش برنامههای سوادآموزی نیز افزایش یافت. در طی سالهای ۵۸-۱۳۴۱، حدود ۳٫۱ میلیون نفر از بزرگسالان زیر پوشش برنامههای سوادآموزی سپاه دانش قرار گرفتهاند. کمیته ملی پیکار با بی سوادی در سال ۱۳۴۳ تشکیل شد اما موفقیت چندانی کسب نکرد. مسئولان کمیته پیکار با بیسوادی برای جلب نظر مقامات بالا به ساختن آمار غیر واقعی پرداختند.
یکی از مهمترین موانع و مسائل کمیته ملی پیکار با بیسوادی، تضاد سیاستها و خط مشی آن سازمان با سیاستهای وزارت آموزش وپرورش بود. سواد آموزی بیشتر جنبه نهضتی دارد و معمولا از روشهای ابداعی استفاده می شود در حالی که آموزش و پرورش چارچوبهای نهادینه شده خود را دارد. در این دوره فعالیتهای سوادآموزی مورد بی مهری آموزش و پرورش قرار گرفت و اعتبارات کمیته ملی پیکار با بیسوادی کاهش یافت. نکته ای که باید به آن توجه کرد تفاوت بین کاهش درصد بی سوادی و ثابت ماندن و حتی افزایش قدر مطلق بیسوادی است. طی ده سال ۶۵-۱۳۵۵، نزدیک به ۱۱ میلیون نفر به باسوادان کشور اضافه شدهاست و نرخ باسوادی نیز حدود ۱۴ درصد افزایش یافتهاست. لکن طی ده سال یاد شده با وجود افزایش تعداد باسوادان و نرخ باسوادی، قدر مطلق تعداد بی سوادان کاهش نیافته و حتی معادل ۴۰۰ هزار نفر افزایش داشتهاست. هم اکنون با وجود رسیدن تعداد با سوادان به 82 تا 84 درصد افراد بالای 6 سال، بازهم قدر مطلق بیسوادی تغییر چندانی نکرده و همچنان حدود 10 میلیون نفر است.