اژدهای زرد و سبعیت و درندگی یا بدخواری چندش آور عده ای از چینی ها و عدم ترحم به محیط زیست از جانب عده ای از آنان که بعضاً مشمئز کننده است، در این ایام به وفور پخش شد. من بنا ندارم از چین و بعضی از عادات و آداب آنان دفاع کنم اما یک ملت زنده، فرهنگی و اهل علم و مهارت، اگر عیب را می گوید هنر آن را هم می بیند. در برابر بدیهایی که از چین گفته شد نکات زیر به نظر من قابل توجه است:
1- فرهنگ اهمیت زیادی در تصمیم گیری ها دارد
در بسیاری از موارد اگر چه بر زبان نمی آوریم اما خصوصیتهای فرهنگی در تصمیم گیری و انتخاب ما تأثیر دارد. اگر کشوری بخواهد جامعه خود را آنطور که می خواهد بسازد به فرهنگ توجه می کند و با برنامه های خود به صورت مستقیم یا غیرمستقیم فرهنگ را سرلوحة برنامه ها قرار می دهد. کشورهای بیگانه هم برای نفوذ از حربه-های فرهنگی استفاده می کنند. فرهنگ شامل زبان، دین، اخلاق و عادات اجتماعی است، و به شکلهای مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. تبلیغات و استفاده از تولید محتوای بی محتوا و اشاعه اخبار بی سند، یا با سند ضعیف ، راست و دروغ، یا ضد و نقیض و هجمه های بی امان و زیر سؤال بردن تصمیمات کار را به جایی می رساند که آدمی از خود و تصمیمات خودش، یا افراد دلسوز کشورش منفعل و شرمنده می شود. اثرات روانشناختی و اهمیت تأثیرگذاری اخبار و اطلاعات در دنیای امروز بسیار نقش آفرین است.
2-در تبلیغات علیه موافقتنامه با چین نقش فرهنگ برجسته بود
در این تبلیغات منفی بر علیه چین تا آنجا که من دیدم بیش از آنکه به سلطه جویی یا درنده خویی چینی اشاره شود به پاره ای از رفتارهای دلخراش فرهنگ چینی تأکید شده بود. زنده زنده جانوران را خوردن و عدم ترحم به حیوانات از هر نوع آن بسیار دلخراش بود. اما فراموش نکنیم که چین پر جمعیت ترین کشور دنیا است. زمانی هم تحت استعمار انگلیس بوده و اکنون خود را نجات داده است. تغذیه این جمعیت شوخی نیست. چنین فرهنگی هر چند مشئوم ولی برای آنان اجتناب ناپذیر بوده است. می گفتند چینی ها هر چه در هوا به جز هواپیما، هر چه در دریا به جز کشتی، و هر چه در زمین به جز وسیله نقلیه را می خورند. معروف بود که وقتی موشها تعدادشان زیاد شده و به چند میلیارد رسیده بود مائو گفته بود خوردن آن جایز است تا اینکه شیوع بیماری ناشی از خوردن آن موجب لغو دستور می شود
3-تقدم فرهنگ فردی بر فرهنگ جمعی یا سیاسی
این هجمه گسترده به فرهنگ چینی نشان داد که از نظر ما و شاید از نظر بسیاری از ملتها به فرهنگ فردی توجه زیادی می شود تا فرهنگ اجتماعی. بیشتر این بریده فیلمها (کلیپها) ی دلخراش مربوط به افراد بود. آیا در همه جای چین چنین برنامه هایی هست؟ آیا این تصاویر مربوط به روستاها یا نقاط دور افتاده یا افراد خاصی با عقاید خاصی است؟ معلوم نیست. آیا این همه مسافری که تا کنون به چین سفرکرده اند چقدر شاهد این صحنه ها بوده و چرا تاکنون گزارش نمی کرده اند؟ من خودم چند سفر به چین در حدود سی سال قبل داشته ام اگر چه صحنه های مختلفی را شاهد بودم ولی از این صحنه های دلخراش جانورخواری ندیدم. سؤال این است که اگر چنین صحنه هایی در آنجا بوده آیا در حال حاضر عموم مردم آن و به ویژه در شهرها آن را ادامه می دهند؟ آیا مخالفان این تفاهم نامه این صحنه ها را گزینش کرده اند؟ آیا کشورهای غربی و به ویژه امریکا که سالها مراودات سیاسی و تجاری با آن کشور دارند اینها را نمی دیده و نمی دانسته اند؟ خوب در هر جایی می توان چنین سیاه نمایی کرد، کما اینکه برای کشور خودمان، حتی توسط خودمان هم می شود. کشور چین با این وسعت و جمعیت همه جور آدم هایی در آن یافت می شود.
4- لزوم نقد و انتقاد فراگیر و همه جانبه
اینکه از اژدهای زرد این چنین انتقاد کنیم امر بدی نیست اما نکته ای که از نظر فرهنگی باید به آن توجه داشت این است که به فرض که درحال حاضر در چین چنین فرهنگی حاکم باشد نباید ما سابقه بقیه دولتهای استعمارگر را در گذشته و حال فراموش کنیم. این نشان می دهد که ما به ظاهر و وضع فعلی بیشتر توجه می کنیم تا آنچه در گذشته مربوط به یک ملتی بوده است. کافی است سوابق کشورهای استعمارگر را با نحوه عملکرد چینی ها با کشورهای دیگر مقایسه کنیم. فراموش نکنیم که فرانسه متمدن چه بر سر کشورهای افریقایی و به ویژه الجزایر آورده است. بریده فیلمی (کلیپی) همین روزها دیدم که شاه اتریش در قرن گذشته یک کشور افریقایی را ملک طلق خود می دانست و هر کس برای او کم کار می کرد دست فرزند بیگناهش را قطع می کرد و بلژیک به این امر تا هم اکنون افتخار می کند و بر این منوال شیرینی به شکل دست می ساختند و می سازند. و مگر انگلیس کم جنایات در دنیا کرده و نیمی از ملت ما را با قحطی ساختگی در اوایل مشروطیت نکشتند و امریکا چه بر سر سرخپوستان بومی و سیاهان نیاورد و نمی آورد؟ این ها معمولاً در قضاوتهای ما در درجه بعدی قرار می گیرد. اگر بدی از چینی ها گفته می شود لازم است از بدیهای دیگر کشورها هم گفته شود یا مد نظر باشد.
5- غلبه تنفر بر ترس در این نقد و انتقادها
دو مقوله تنفر و ترس از نظر روانشناختی بسیار مهم اند. به نظر می رسد در رابطه با چین و مخالفتهای انجام شده از طرف جمعی بیش از آنکه به مسئله سیاسی پرداخته شود به مقوله فرهنگی توجه شده و تنفر بیش از ترس بر افکار منتقدان سایه افکنده است. تنفر بیشتر امری شخصی و فرهنگی است در حالیکه ترس در جامعه بیشتر مفهوم و مقوله سیاسی است. انسانها بیشتر به مسائل شخصی توجه می کنند و تنفر در موضع گیری ها بسیار کارسازتر است تا مسئله سیاسی. از غرب اگر سخنی به میان آید چه موافقان مذاکره چه مخالفان، از ترس سخن می گویند. با آنکه رفتار استعمارگرانه آنها با کشورهای تحت سلطه در ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه ما ممکن است حضور داشته باشد اما موافقانِ تمکین از ترس اینکه مبادا آنها اقدامات خشن تری بر علیه ما انجام دهند و مخالفان مذاکره، از ترس اینکه آنها بر زیاده طلبی هاشان اصرار بورزند و هر چه داریم را تصاحب کنند و ما را به خاک سیاه بنشانند.
6-عیب آن جمله بگفتی هنرش نیز بگو
من حق میدهم به آنانی که از عادات دلخراش و وحشیانه عده ای از چینیها ناراحت شوند اما در مقابل چرا ما از خوبیهای چینی ها نمی گوییم و اینکه چگونه بدون اینکه بخواهیم تابع فرهنگ آنان شویم از محسنات کار آنان بهره بگیریم. چرا نمی گوییم مدیریت آنها سبب شده تا بتوانند چنین جمعیتی را اداره کنند، چرا از پرکاری آنها که در جهان زبانزد است چیزی گفته نمی شود؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم چین قدرت بزرگ اول یا دوم جهان است و ما ناگزیر از ارتباط سالم با آن هستیم. من در کانادا شاهد پشتکار چینی ها بودم که در عین اینکه همچون مور و ملخ در همه جا حضور داشتند همبستگی آنها هم زبانزد بود. من در فرصت مطالعاتی در سال های 81-82 که در مونترال بودم یک فوق لیسانس چینی از من می پرسید آیا از طرف دولت شما برای طرح مطالعاتی (در فرصت مطالعاتی) سرکشی یا پرس و جو می کنند و من گفتم نه. کسی که از کشور ما به فرصت مطالعاتی می رود تقریباً تا روز برگشت رها است که البته اگر برگردد. اما او می گفت از طرف دولت ما بارها به وی سر می زنند و گزارش می خواهند.آیا این نشانه مدیریت و حسن نظارت و وطن دوستی نیست؟آیا ما نباید این روشها را یاد بگیریم؟ هم اکنون در واقعه کرونا کمتر خبر بدی از آنها می شنویم. آیا اینها مزایا و مواردی برای یادگیری نیست که ما بگوییم که باید راز موفقیتشان را درک کنیم که البته تا کنون نکرده ایم. نکند همان خصلت خام فروشی و آماده خوری ما است که اجازه نمی دهد ما از نیکی های آنها یادی کنیم.
7-باز گشت به خود
باید به خود مراجعه کنیم. خودمان حرفی برای گفتن داشته باشیم. انسان کارآمد و با ظرفیت یادگیری همه جا موفق است. هویت و به ویژه هویت فرهنگی در ما باید قوی باشد. چینی ها به فرهنگشان اهمیت می دهند. اغلب هر جا بروند همبستگی آنها با خودشان و با کشورشان زبانزد است. آیا این صفت نیک را نباید از آنها بیاموزیم؟ ما چقدر در تخریب خود و دیگران و کشور و دین خود می کوشیم و به اسم روشنگری پته همه و همه چیز را روی آب می ریزیم؟ این نه به این معنا است که بخواهم از چین طرفداری کنم. به توانمندی ها و به قدرت بهره برداری و بهره گیری و پرورش استعدادهایشان بیندیشیم و اینکه چگونه می توانیم از آنها بیاموزیم. اصولاً آدم های بیکار و بی هنر دائماً نق می زنند و به جای مثبت اندیشی یا گزینش گری همواره مانع انجام کار هستند همانگونه که در زندگی های خصوصی هم غیبت مخصوص افراد بیکار است.
8-نقش مدیران و سیاستگزاران در کشور
مدیران کشور و سیاست ریاست جمهوری خیلی کار ساز است. دولتها می توانند فرهنگ جامعه را به چالش بکشند؛ اصلاح یا نابود کنند و هویت ملتی را ارتقا یا به باد دهند.
اکنون که زمان انتخاب رییس جمهور است بنگریم کسی را انتخاب کنیم که به فرهنگ بومی و هویت ملی و نیروهای داخلی توجه کند و عملاً یا متخصص باشد یا به تخصص بها دهد؛ چیزی که در این مدت کمتر مورد توجه بوده است. در حوزه کلان وضعیت کرونا و اداره آن نمونه حی و حاضر است، و عدم توفیق در استیفای حقوق خود در برجام نمونه دیگر است. بورس را هم باید اضافه کرد. در حوزه های خرد هم مسایل فراوان است.
* استاد تمام دانشگاه تهران