تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۷

پیمان عباسی

واقعاً نمی‌دانم درباره این اتفاق چه چیزی باید بگویم. هنوز گیجم از شنیدن خبرش و مدام با خودم فکر می‌کنم که حتماً دارم خواب می‌بینم. چرا باید چنین اتفاقی بیفتد؟ یعنی ما حتی اجازه شوخی کردن با هم‌صنفی‌های خودمان را نداریم؟ یعنی. . . اصلاً ولش کن. مگر خود من سر صحنه این فیلم نبودم؟ مگر گلزار جلوی خودم و خیلی‌های دیگر به حسام زنگ نزد تا از او برای شوخی اجازه بگیرد؟ مگر. . . نمی‌دانم گیج گیجم. به مهناز افشار زنگ می‌زنم. مهناز مگر ما با تو هم کلی شوخی نکردیم؟ «چرا. تازه خیلی هم با نمک بود.» خب پس چرا تو ناراحت نشدی؟ چرا تو شکایت نکردی؟ «آخه مسئله‌ای نبود که بخوام ناراحت بشم. عده‌ای از دوستام خواسته بودند با من شوخی کنند و. . .» یاد کاظم بلوچی عزیز می‌افتم. مردی بزرگ که در این سن و سال بعد از شوخی که با او در فیلم کردیم فقط به من خندید و از اینکه به یادش بوده‌ایم تشکر کرد. خدای من گیجم هنوز. ما با خیلی‌ها شوخی کردیم. با خیلی‌ها. نمی‌دانم چرا باید این طوری می‌شد؟ چرا باید. . . بگذریم. برای اینکه خودم را تسکین بدهم فقط می‌توانم یک کار بکنم. یک بند جدید به قراردادهایم اضافه می‌کنم. ‌بندی که در آن اعلام می‌کنم من تا اطلاع ثانوی برای آدمی مثل حسام نواب صفوی هیچ نقشی در متن‌هایم نمی‌نویسم.

فیلمنامه نویس توفیق اجباری

منبع: خبرآنلاین