خیانت از جمله صفات غیر اخلاقی است که نه تنها از نقطه نظر دینی و مذهبی ضد ارزش و مذموم است بلکه با شأن انسانیت نیز مغایرت داشته و انسان ها صرف نظر از ایدئولوژی های خود، آن را ناپسند می دانند. خیانت در روابط خانواده، خیانت در محیط اجتماعی وکسب و کار و حتی ورزش، از جمله ابعاد این رذیله اخلاقی است. روحیه خیانتکاری با عظمت شخصیت انسان رابطه معکوس دارد، یعنی هر چه آدمی حقیرتر میشود آمادگی او برای خیانت نیز بیشتر می شود.
از طرف دیگر غالباً خیانت در ابعاد فردی، خانوادگی و ارتباطات اجتماعی محدود، با وجود اینکه دارای آثار بوده و مستوجب مجازات دنیوی و عذاب الهی است، لیکن خیانتکار پس از متوجه شدن به قبح عمل خود و آثار منفی آن می تواند خسارات ناشی از خیانت خود را حتی المقدور جبران نمود و با انابه واقعی از عذاب الهی نیز نجات یابد.
اما خیانت در عرصه سیاسی دارای آثار گسترده و عمیق بوده و هزینه های سنگینی را به جامعه تحمیل می کند. در خیانت سیاسی، هزینه خیانت را تنها عامل یا فاعل خیانت نمی پردازد، بلکه این جامعه است که هزینه واقعی را می پردازد. در طول تاریخ همیشه هزینه خیانت های سیاسی بر گرده ملت ها سنگینی نموده است و زخم ناشی از خنجر خیانت به آسانی قابل ترمیم نیست و شاید یکی از دلایل اهمیت علم تاریخ برای بشریت در همین نکته نهفته است.
بشر برای جلوگیری از تکرار تاریخ سعی می کند از گذشته خود برای ساختن آینده استفاده کند. بشر سعی می کند با تحلیل تاریخ عنصر خیانت و سیمای پنهان آن در پشت نقاب حقانیت را حتی المقدور بشناسد، تا از یک سوراخ دوبار گزیده نشود. بی شک هر قومی که توانسته است خادمین و خائنین عصر خود را خوب بشناسد در مسیر بهروزی قرار گرفته است و اگر قومی از این مسیر منحرف شده هزینه های سنگین پرداخت کرده است قطعاً پای خیانت و خائنینی در کار بوده است و صد البته که شناخت چهره واقعی خدمتکار و خیانتکار از جمله مسائل پیچیده ملت ها بوده است که بسادگی قابل حل نبوده است، اینجاست که اهمیت گوهر بصیرت و مصلحین واقعی مشخص می شود.
خیانت پدیده ای قرین نفاق بوده و غالب خیانت ها در سایه نفاق انجام شده است، چون اگر خائن چهره اصلی و نیات واقعی خود را روشن کند، ملت ها دست رد به سینه او می زنند. بنابراین برای تشخیص چهره اصلی خادمین و خائنین قدرت "بصر" کافی نیست بلکه قدرت "بصیرت " لازم است.
انقلاب اسلامی ملت ایران و آنچه در 32 سال بر آن گذشته است بنا به دلایلی مثل تاریخ صدر اسلام یکی از کامل ترین لابراتوار تاریخی است که هر تحلیل گر منصفی با مرور وقایع در این لابراتوار در شناختن چهره نفاق و سیمای واقعی خادمین و خائنین به درجه چیره دستی می رسد، مگر اینکه یا از حیث بنیه نظری فقیر باشد و یا ریگی در کفش داشته باشد. و البته همین پیچیدگیها باعث پختگی و چیره دستی ملت ایران در تحلیل حوادث شده است.
مردم ایران حوادث پیچیده ای را تجربه کرده است که بکارگیری آن تجربیات از گرفتاری مجدد آنها در آینده جلوگیری می کند، مردم ایران چهره نفاق را پشت نقاب امثال بنی صدر رئیس جمهور دیده است. ملت ما چهره نفاق را پشت نقاب روحانی و شخصی و زن و مرد و حجت الاسلام و دکتر و مهندس و آیت الله و اصلاح طلب و روشنفکر دینی و غیره به کرار دیده است. بنابراین بدیهی است که به سادگی قافیه نمی بازد.
مگر مجاهدین خلق(منافقین) که در کنار صدام مقابل ملت ایران قرار گرفتند خارجی بودند؟! آنها از بچه های همین کشور بودند ،ولی فهم سطحی از اسلام منجر به طی مسیر نفاق توسط آنها شد. لذا تحلیل روانشناختی اجتماعی روند منافق شدن زیاد پیچیده نیست ، نفاق شاخ و دم ندارد؛ نفاق مجاهدین خلق سه فاز داشت
اول: "تنظیم یک مبنای فکری ناسازگار با اسلام" (التقاط)؛ دوم : "ظهور نفاق" ، و سوم " تقابل با نظام " و بالاخره هر کسی در این مسیر قرار بگیرد عاقبتش نفاق و خیانت است. البته این مسیر در دهه چهارم انقلاب هم گریبان برخی ها را گرفت. در سال 88 یک جریانی با نماینده یک عنصر ابتدا در انتخابات شرکت کرده و ادعا کرد که قانون انتخابات را قبول داشته و می خواهد در چارچوب ساختار سیاسی رقابت کند اقلیت قابل توجهی از مردم را با این ترفند به میدان آورد و سپس "هدایت مردم به سمت دیگر" و سوم " تقابل با نظام" در کنار بیگانگان! همانطوری که ملاحظه می شود دقیقاً در سال 88 همان مسیر پیش گفته است، که این بار توسط عناصر دیگری طی شد.
جای تأسف است که این جریان در مسیر نفاق و خیانت به اندازه ای به ورطه افراط افتاده است که حتی حاضر است برای تقابل با نظام و ملت ایران با نظام سلطه و رژیم صهیونیستی نیز ائتلاف کنند بطوری که با هدایت آنسوی آب سعی می کند جنبش انقلابی مردم مسلمان مصر علیه سلطه امریکا را در ایران مشابهت سازی کند، غافل از آنکه هر گردی گردو نیست و برای مردم دنیا بویژه مردم مسلمان منطقه بدیهی است که جنبش انقلابی مردم مسلمان مصر و تونس الهام گرفته از انقلاب اسلامی ایران و فی الواقع "خیزش بیداری اسلامی علیه لیبرالیزم و سکولاریزم" است ولی جنبش سبز یک مونتاژ نامتجانس و فی الواقع "خیزش لیبرالیزم علیه بیداری اسلامی" است که به دلیل نامتناجس بودن این جنبش با هویت تاریخی و اعتقادی ملت های منطقه محکوم به زوال است.
مدیر کل سیاسی وزارت کشور
/30118