پرویز تناولی: شاملو و براهنی هنوز شترسواری می‌کنند! / من مجسمه‌ساز گدا را به شاعر دستمال ابریشمی ترجیح می‌دهم

برای من ساختن هیچ و یا آفتابه، در قفس و یا قفل‌ها و پنجره‌هایی که ساخته‌ام و یا مجسمه‌هایی که از فرهاد دارم فرقی ندارد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در پاییز ۱۳۵۰ برای فرامرز جودت، خبرنگار مجله «سپید و سیاه»، فرصتی فراهم شد تا با پرویز تناولی، نقاش و مجسمه‌ساز ۳۴ ساله‌ای که آن روزها با ساختن درهای دوازده‌تُنی آرامگاه رضاشاه نامش دوباره بر زبان‌ها افتاده بود، به گفت‌وگو بنشیند. تناولی در آن سال در اوج جنب‌وجوش فکری مکتب سقاخانه به سر می‌برد، اما از شهرت ظاهری و تکرار نقش‌ها گریزان بود. او هم‌زمان در کارگاهش میان فلز، خط، قفل و افسانه در رفت‌وآمد بود و از دلِ همان هجوم آهن و واژه، مفهوم تازه‌ای از «هیچ» را زاده بود که بعدها تبدیل به شناسه‌ کارش شد. او با جودت از آخرین تجربه‌هایش در زمینه‌ هیچ، قفس، قفل و فرهاد حرف زد؛ و در بخشی از گفت‌وگو، به‌صراحت به واکنش تند احمد شاملو و رضا براهنی نسبت به هنرمندان تجسمی پاسخ داد. آن‌چه در پی می‌آید بخش‌هایی از این گفت‌وگو است که در «سپیدوسیاه» به تارخ ۱۲ آبان ۱۳۵۰ انتشار یافت.

با توجه به علاقه‌ای که این روزها در شما به در سازی و هنر در سازی گذشته ایران می‌بینیم آیا بعد از این گرایش‌هایی در کار شما به سوی سایر هنرهای تجسمی خواهیم دید؟

من تمام آن چیزهایی که در مجسمه‌سازی ایران معصوم هستند دوست دارم و ارتباط این مضامین و اشیا آن‌قدر به هم نزدیک هستند که برای من ساختن یک هیچ و یا قفس خروس فرقی نمی‌کند و همه یادآور فرهاد کوه‌کن می‌باشند که فضای شعری ایران را با زندگی افسانه‌ای‌اش پر کرده است و باید بگویم که در حال حاضر من روی «هیچ» کار می‌کنم که اولین سری کارهایم به صورت نمایشگاهی خواهد بود از هیچ‌هایی که ساخته‌ام.

پرویز تناولی: شاملو و براهنی هنوز شترسواری می‌کنند! / من مجسمه‌ساز گدا را به شاعر دستمال ابریشمی ترجیح می‌دهم

در آمریکا به سفارش یک دانشگاه یک هیچ چهارمتری از استینلیس استیل ساختم و این بزرگ‌ترین هیچی بود که تا امروز ساخته شده است.

چرا هیچ را به عنوان تم کار خود برگزیده‌اید؟

مدت‌هاست که به ارتباط نزدیکی که شکل هیچ با وجود انسان دارد سخت مشغول بودم، هشت سال قبل اولین تابلوی برجسته هیچ را درست کردم فقط از معنی هیچ خوشم می‌آمد؛ ولی بعدها متوجه شدم که بُعد هیچ و مناسبات آن یکی از کامل‌ترین و زیباترین بعدها و مناسبات نزدیک با انسان است و از این بابت با هنر قدیم یونان و رنسانس ایتالیا برابری می‌کند.

هیچ تمامی مناسباتی را که انسان را مشخص می‌سازد دارد. هیچ دارای سر و گردن و بدنه است و از نعمت داشتن هر دو چشم نیز برخوردار است. در آمریکا به سفارش یک دانشگاه یک هیچ چهارمتری از استینلیس استیل ساختم و این بزرگ‌ترین هیچی بود که تا امروز ساخته شده است. جالب این بود که دانسته و یا ندانسته همه از هیچ خوش‌شان می‌آمد و جوان‌ها همه داوطلب بودند که در مورد ساختن هیچ با من کار بکنند و آخرشب همه خوشحال بودند که به خاطر هیچ کار کرده‌اند و دانشگاهی که هیچ را سفارش داده بود پول سفارش هیچ را با رغبت از دانشجویان گرفت و همه خوشحال بودند که چند دلاری به خاطر هیچ پرداخته‌اند.

پرویز تناولی: شاملو و براهنی هنوز شترسواری می‌کنند! / من مجسمه‌ساز گدا را به شاعر دستمال ابریشمی ترجیح می‌دهم

شیفته شعر آفتابه شدم چون در ایران تنها تبعیض نژادی که به چشم می‌خورد در مورد آفتابه است و بعضی‌ها بی‌جهت به این شیء معصوم کینه می‌ورزند.

آیا با حضور هیچ به عنوان سمبل در کارهای شما، سمبل‌هایی که قبلا به آن‌ها پرداخته‌ بودید به فراموشی سپرده شده است؟

نه به هیچ وجه، تمام تم‌هایی که تاکنون به آن‌ها پرداخته‌ام به هم پیوستگی دارند. برای من ساختن هیچ و یا آفتابه، در قفس و یا قفل‌ها و پنجره‌هایی که ساخته‌ام و یا مجسمه‌هایی که از فرهاد دارم فرقی ندارد. من با همه آن مجسمه‌ها زندگی می‌کنم و با همه آن‌ها می‌خوابم و شعر مجسمه‌هایم شعری است که در تمام دقایق زندگی من تکرار می‌شود.

وقتی فرهاد کوه‌کن شفاعت آهو می‌کند و یا وقتی که فرهاد استخوان شیر را می‌فشرد همه نزدیکی زیادی به شعر هیچ دارند و از این جهت بیشتر شیفته شعر آفتابه شدم چون در ایران تنها تبعیض نژادی که به چشم می‌خورد در مورد آفتابه است و بعضی‌ها بی‌جهت به این شیء معصوم کینه می‌ورزند.

سال‌ها بعد مجسمه‌ای از فرهاد را که در حال ساختنش هستم در شهر نصب خواهند کرد و این مجسمه تنها یادی از فرهاد کوه‌کن خواهد بود که بدون شک بزرگ‌ترین شاعر و مجسمه‌ساز ایران است. این مجسمه در حدود سه متر طول خواهد داشت و هزار قفل در آن به کار برده شده است.

پرویز تناولی: شاملو و براهنی هنوز شترسواری می‌کنند! / من مجسمه‌ساز گدا را به شاعر دستمال ابریشمی ترجیح می‌دهم

فرهاد که شاعر نبود!

زندگی فرهاد آکنده از شعر نگفته‌شده و محصول زندگی‌اش زیباترین احجام ساخته‌نشده است که از یک مجسمه‌ساز در فضا باقی می‌ماند.

عظمت فرهاد در این است که اشعارش را نمی‌خوانیم و مجسمه‌هایش را نمی‌بینیم ولی آن‌ها را حس می‌کنیم. در تاریخ شعر ایران به شاعری بزرگ‌تر از حافظ برنمی‌خوریم ولی حتی شعر حافظ هم قابل بحث و مادی است و فضای شعری فرهاد است که الهام‌بخش همگان خواهد بود.

شنیدیم که این روزها شما در زمینه جواهرسازی به کار پرداخته‌اید.

بله مشغول ساختن جواهرهایی هستم که عنوان جواهرات گران‌قیمت نخواهد داشت بلکه ساده‌ترین و ارزان‌ترین نوع جواهرات خواهد بود. این کار من بیشتر به خاطر جواهرات هیجان‌انگیزی است که ما در گذشته داشته‌ایم و متاسفانه در حال حاضر به حالت رقت‌انگیزی درآمده و جواهرساز معاصر هیچ‌گونه احساسی از خود روی سنگ‌ها و فلزات زیبا و قیمتی نمی‌گذارد و همانند قالی ایران فقط به تکرار مکرر پرداخته است.

البته برای من جواهرسازی ساختن مجسمه‌های کوچک است و من حتی در ساختن جواهراتم از همه تم‌ها و تکنیک‌های کار خودم استفاده می‌کنم و تنها فرق‌شان در این است که آن‌ها را کوچک‌تر و ظریف‌تر می‌سازم.

درباره این‌که تازگی‌ها شاملو و براهنی دست به کار اظهار نظر در تمام موارد هنری زده‌اند باید بگویم که اینان هنوز شترسواری می‌کنند و تنها فرق‌شان با شعرای شترسوار گذشته این است که با کت و شلوار و کراوات و در شهر شلوغ تهران سوار شترند.

آقای تناولی! از آثارتان که بگذریم، در حال حاضر فرصتی است خوب برای گفت‌وگو در مورد نوشته‌های اخیر احمد شاملو شاعر معاصر درباره هنر نقاشی و مجسمه‌سازی امروز و ایران و با وجود این‌که مقداری از این حرف‌ها به شما مربوط می‌شد ولی سکوت کردید. ممکن است در این‌جا نظرتان را در این باره بیان کنید؟

البته من آن مطالب را شخصا نخواندم ولی شنیدم که یکی دو تا از شعرای معاصر به پر و پای نقاشان و مجسمه‌سازان پیچیده‌اند. به نظر من این نقاشی و مجسمه‌سازی معاصر ایران است که به صورت پشتوانه شعر امروز درآمده و شاعر که در تمام دوران تاریخ ایران ارج و احترام فوق‌العاده متناسبی داشته بقیه هنرمندها را تحت‌الشعاع قرار می‌داده در زمان ما به صورت نخود هر آش درآمده و به خود اجازه اظهار نظر در تمام امور هنری را می‌دهد و من که تم کارهایم را به احترام فرهاد کوه‌کن بر مبنای فضای شعری ایران گذاشته‌ام نخواهم توانست با شعرا مجادله و خصومتی داشته باشم؛ برای این‌که به نظر من معصوم‌ترین انسان‌های روی زمین شعرایی هستند که شعر می‌گویند و به کار دیگران دخالت نمی‌کنند و اگر برعکس شاعری شعر نگفت و به پر و پای دیگران پیچید مطمئنا احترام و اعتبارش را از دست می‌دهد.

شاعر معاصر به علت عظمتی که در سنت شعری ایران وجود دارد جز در چند مورد هرگز نتوانسته قدرت برابری با این عظمت را پیدا کند و حالا به بهانه‌گیری پرداخته. تازگی هم مد شده همه به پر و پای نقاشان و مجسمه‌سازان بپیچند ولی دیگر شاعر چرا؟!

درباره این‌که تازگی‌ها شاملو و براهنی دست به کار اظهار نظر در تمام موارد هنری زده‌اند باید بگویم که اینان هنوز شترسواری می‌کنند و تنها فرق‌شان با شعرای شترسوار گذشته این است که با کت و شلوار و کراوات و در شهر شلوغ تهران سوار شترند و اگر این شعرا از فضای هنر معاصر امروز دنیا آگاهی داشتند بین سکسکه و هیچ فرقی قائل می‌شدند.

این‌ها شاعرانی هستند که دود گازوئیل اتوبوس‌های شرکت واحد تهران را تنفس می‌کنند ولی شعرشان هنوز طعم سبزه و صحرا را دارد. من مجسمه‌ساز گدا را به شاعر دستمال ابریشمی ترجیح می‌دهم. من ده‌ها مجسمه‌ساز و نقاش خوب را می‌شناسم که از زور بیکاری روزها قدم می‌زنند و سیگار دود می‌کنند. ولی ماشاءالله کار شعرا سکه است و صفحه همه مجلات به روی‌شان باز است. کاش وزارت فرهنگ و هنر یک قهوه‌خانه برای نقاشان و مجسمه‌سازان بیکار باز می‌کرد تا اگر بر حسب اتفاق کسی هوس مجسمه و یا تابلوی نقاشی کرد به این قهوه‌خانه سری بزند. اگر فرهاد کوه‌کن نبود من هم امروز مجسمه‌ساز نمی‌شدم و امروز جزء تجار محترم بودم و لااقل زیره کرمان را بهتر از این به دنیا عرضه می‌داشتم.

پرویز تناولی: شاملو و براهنی هنوز شترسواری می‌کنند! / من مجسمه‌ساز گدا را به شاعر دستمال ابریشمی ترجیح می‌دهم

۲۵۸

کد خبر 2136032

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =