۱۳ جلاد معروف تهران در یک صف به ترتیب ایستاده بودند/ جلادان گوش‌های بریده‌شده را از زمین جمع کرده در جیب‌های یکایک راهزنان گذاشتند!

در یک آن چهار دست به هوا بلند شد، در هر کدام از این دست‌ها کارد نوک‌تیز برنده‌ای جلب توجه می‌کرد که برق می‌زد دفعتا هر چهار دست فرود آمد و در یک چشم به هم زدن فریاد جان‌خراش و دردناک چهار نفر راهزن بلند شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در تاریخ معاصر ایران، نام برخی مشاغل و افراد با هاله‌ای از هراس و ابهام همراه بوده است؛ یکی از این چهره‌ها، علی میرغضب، آخرین بازمانده‌ میراث شغلی جلادی در تهران است؛ مردی که وقتی خبرنگار «اطلاعات هفتگی» در تابستان ۱۳۳۶ با او مواجه شد، نزدیک به یک قرن از عمرش می‌گذشت و در کوچه‌پس‌کوچه‌های مولوی دستفروشی می‌کرد...

در گذار از سلطنت مظفرالدین‌شاه به پایان عصر قاجار، علی میرغضب علاوه بر نقش خود به عنوان یک مأمور حکومتی، شاهد بسیاری از رخدادها و ماجراهای حیرت‌انگیز و گاه بی‌رحمانه‌ای بوده که کمتر کسی جسارت روایت بی‌پرده‌ آن را دارد.

او، برخلاف عواطف عمومی نسبت به شغل خویش، صراحتا از تجربه‌ها و اتفاقات سهمگینی که طی سال‌ها فعالیت به چشم دیده، سخن می‌گوید؛ واقعیت‌هایی از سازوکار انتخاب و تربیت میرغضب، مناسبات قدرت، ترس و واکنش‌های محکومین، و نگاه جامعه‌ای که همیشه میان ترس، نفرت و کنجکاوی معلق بود.

آن‌چه پیش رو دارید بخشی از خاطرات و روایت‌های صریح اوست، که از زبان خودش طی چند قسمت در مجله «اطلاعات هفتگی» سال ۱۳۳۶ منتشر شد. در ادامه قسمت پنجم این روایت را به نقل از مجله یادشده به تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۳۶ (قسمت یکم را از این‌جا، قسمت دوم را از این‌جا، قسمت سوم را از این‌جا و قسمت چهارم را از این‌جا بخوانید) می‌خوانید:

قرار بر این شد که قرعه‌کشی نمایند و قرعه به نام هرکس اصابت کرد در مراسم گوش و بینی بریدن راهزنان شرکت کند. بالاخره چهار نفر انتخاب شدند و باشی میرغضب‌ها گفت که همه باید در میدان اعدام جمع شوید.

آن روز هم یکی از روزهای جالب و فراموش‌نشدنی بود، زیرا اکثر مردم تهران از ماجرا خبردار شده بودند و صدها نفر زن و مرد در میدان اعدام گرد آمده می‌خواستند چهره‌های جلادان را از نزدیک تماشا کنند.

۱۳ نفر جلاد معروف تهران و نیز باشی آن‌ها در یک صف به ترتیب ایستاده بودند. سر صف باشی میرغضب‌ها و در کنار او معاونش به چشم می‌خورد و در کنار معاون نیز پدر من با وجودی که هنوز جراحت بازویش چندان التیام نیافته بود دیده می‌شد. پشت سر جلادان، شاگردان آن‌ها صف دیگری تشکیل داده بودند. تمام میرغضب‌ها لباس رسمی خود یعنی لباس قرمز خونین پوشیده بودند و نیز باشی هم لباس مخصوص خودش را بر تن داشت. این منظره به قدری عجیب و رعب‌آور بود که مردم بی‌آن‌که حرف بزنند به آن‌ها می‌نگریستند. در کمر هر کدام کارد بلندی به چشم می‌خورد و از دیدگان آن‌ها شراره انتقام زبانه می‌کشید. می‌گفتند حتی شاه و صدراعظم نیز هوس کرده‌اند این مراسم را از نزدیک ببینند ولی نمی‌دانم چه حادثه‌ای اتفاق افتاد که نیامدند. اتفاقا آن روز بر تعداد مامورین حکومت افزوده بودند و همان‌طور که توضیح دادم شایع بود شاه نیز برای تماشا خواهد آمد و فکر می‌کنم برای این منظور بر تعداد مامورین افزوده بودند.

به هر حال چهار نفر راهزن را آوردند. رقیه همان دختری که راهزنان می‌خواستند او را بربایند [...] آمده و کنار من ایستاده بود. اتفاقا مادرش هم همراه او بود. با این وصف که دختر زیبا می‌دید از راهزنان انتقام می‌کشند، می‌ترسید و به من می‌گفت: «علی، پسر چرا این‌ها را نمی‌کشند؟!»

من استدلال پدرم را پیش کشیده و آن‌چه را که طوطی‌وار آموخته بودم برایش توضیح داده گفتم:

- نمی‌دانم ولی هرکسی آدم بکشد او را خواهند کشت. اگر آن‌ها تو را می‌کشتند آن وقت سر آن‌ها را می‌بریدند!

رقیه از این حرف‌ها بیشتر ترسید و در حالی که صورتش را محکم گرفته فقط یک چشم او دیده می‌شد، گفت:

- می‌ترسم از من انتقام بگیرند.

من گفتم: «پدرم نمی‌گذارد که به سراغ تو بیایند.»

در این وقت که من و رقیه با هم صحبت می‌کردیم، چهار نفر جلاد که قرعه به نام آن‌ها اصابت کرده بود از صف پرطمطراق میرغضب‌ها خارج شده به طرف راهزنان رفتند. رنگ و روی هر چهار نفر راهزن پریده و از ترس و وحشت می‌لرزیدند. آن‌ها وقتی دیدند که میرغضب‌ها با چشم‌های خونین و چهره درهم و خشن به طرف‌شان می‌آیند، هر چهار نفر زانو بر زمین زده شروع به عجز و التماس کردند. سخنان، آن‌ها درست به خاطرم نیست، همین‌قدر فکر می‌کنم که یکی از آن‌ها می‌گفت: «تو را به خدا لااقل تکه کوچکی از گوش من را ببر»!

میرغضب‌ها چهار نفر راهزن را به روی زمین نشاندند و در این موقع باشی جلادان پیش آمد و با صدای بلندی گفت:

- ما مطابق دستور حکومت به مردم خدمت می‌کنیم. ما قاتلین و آدم‌کش‌ها را به سزای اعمال‌شان می‌رسانیم. هرکس به یک نفر میرغضب توهین کند سزای خود را خواهد دید. ای مردم! این چهار نفر راهزن را که می‌بینید از زیردستان و نوچه‌های ببر خون‌خوار بودند و به خیال خود می‌خواستند انتقام او را گرفته «مشدی کریم میرغضب» را بکشند و حتی کار را به جایی رسانده بودند که دختر زیبایی را ربوده با خود بردند اما چون خدا نخواست لذا موفق نشدند و اینک طبق دستور حکومت مجازات می‌شوند تا عبرت سایرین گردد.

باشی میرغضب‌ها پس از این نطق که با صدای خشن و دورگه خود ایراد کرد، اشاره به جلادان نموده در یک آن چهار دست به هوا بلند شد، در هر کدام از این دست‌ها کارد نوک‌تیز برنده‌ای جلب توجه می‌کرد که برق می‌زد دفعتا هر چهار دست فرود آمد و در یک چشم به هم زدن فریاد جان‌خراش و دردناک چهار نفر راهزن بلند شد. خون از گوش‌های چپ محکومین سرازیر شد.

۱۳ جلاد معروف تهران در یک صف به ترتیب ایستاده بودند/ جلادان گوش‌های بریده‌شده را از زمین جمع کرده در جیب‌های یکایک راهزنان گذاشتند!

بار دیگر کاردها به‌سرعت به هوا رفت. این بار گوش‌های راست آن‌ها را بریدند. روی زمین هشت گوش آنان دیده می‌شد که همه‌اش خونین بود و من در آن موقع تعجب می‌کردم که یکی دو تا از این گوش‌ها لرزش محسوسی داشت و با خود می‌گفتم که هنوز گوش‌ها نمرده‌اند! پس از آن جلادان بینی دو نفر از راهزنان را جرم‌شان زیادتر بود بریدند و بدین ترتیب آن روز هشت گوش و دو بینی قطع شد.

هر چهار نفر آن‌ها از فرط درد و رنج مثل حیوانات زوزه می‌کشید و به خود می‌پیچیدند. پس از انجام مراسم، جلادان گوش‌ها را از زمین جمع کرده در جیب‌های یکایک راهزنان گذاشتند و بعد مامورین حکومت محکومین را برای پانسمان و جلوگیری از خون‌ریزی بردند.

بعد از آن میرغضب‌ها دسته‌جمعی با همان نظم و ترتیب به راه افتاده به طرف نظمیه رفتند، باز هم در جلوی صف، باشی میرغضب‌ها و پشت سرش معاون و سایرین و نیز در دنبال‌شان شاگردان جلادان بودند، عده زیادی از مردم دنبال آن‌ها روان شدند. به طوری که پدرم شرح می‌داد در نظمیه میرغضب‌ها از حکومت تشکر و قدردانی کرده و گفته بودند که حاضرند همه‌گونه خدمت کنند و هرکس که محکوم به اعدام شد بی‌درنگ سرش را ببرند.

بدین ترتیب ماجرای اعتصاب چندروزه میرغضب‌های تهران خاتمه یافت و دوباره به کار خود مشغول شدند.

ما در خانه یک بز با یک گوسفند داشتیم. این بز دائما شیطنت می‌کرد و گوسفند سربه‌زیر و آرام را اذیت نموده گاهی از دیوار بالا می‌رفت.

دو سه روز از ماجرای گوش بریدن راهزنان گذشته بود، یک روز من در حیاط بازی می‌کردم، نمی‌دانم چه شد که دفعتا بز خشمگین گشت و دست مرا گاز گرفت. جای دندان‌های او در گوشت دستم نمودار شد و بعد خون جاری گشت. از فرط درد و رنج به خود پیچیدم و به قدری از این کار او عصبانی شدم که فورا به مطبخ دویده کاردی را که مادرم با آن پوست سیب‌زمینی را می‌کند و یا گوشت می‌برید برداشتم و بعد به سراغ بز بدبخت آمدم، به هر زحمتی بود او را به زمین خواباندم و سپس گوش بزرگش را گرفته با یک اشاره کارد آن را از بیخ بریدم. بز سر و صدای عجیبی به راه انداخته از دستم خلاص شد و در محوطه حیاط شروع به دویدن کرد و من نتوانستم گوش دیگرش را هم بریده کف دستش بگذارم.

اما من که سخت عصبانی شده بودم او را دنبال کردم. بزک بیچاره که خون از گوش بریده‌اش جاری بود بع‌بع می‌کرد و از این طرف به آن طرف می‌دوید، من هم در حالی که کارد خونین آشپزخانه در دستم بود به دنبالش می‌رفتم. در اثر این سروصدا پدرم از خواب بلند شده بود که من متوجه نبودم، دفعتا صدای او را از پشت سرم شنیدم و همین که رو برگرداندم او را برابر خود دیدم.

پدرم نگاهی به کارد خونین و گوش بریده بز که در دستم بود کرده گفت:

- چه خبر است علی؟! چرا گوش بز را بریدی؟

بعد چک آب‌داری بیخ گوشم نواخت. دست او به قدری خشن و به اصطلاح عموم سنگین بود که امروز با وجودی که بیش از ۹۵ سال دارم، سیلی آن روزی وی را فراموش نکرده‌ام. چشمانم سیاهی رفت. همه چیز دور سرم چرخید و بعد بر زمین افتادم، دقایقی چند در حال اغما و بیهوشی بودم وقتی به خود آمدم دیدم هنوز پدرم با چهره درهم و خشمگین خود بالای سرم ایستاده است. وی دوباره پرسید:

- چرا گوش این حیوان زبان‌بسته و بی‌گناه را بریدی؟ چرا؟

در حالی که گریه می‌کردم دست خونین خود را نشانش داده، گفتم:

- برای این‌که شیطنت کرد، دستم را گاز گرفت و من هم او را به سزای اعمالش رساندم.

لبخندی در چهره او پیدا شد، درست دقت کردم می‌خواست قاه‌قاه بخندد ولی خودداری کرد و باز با صدای خشنی گفت:

- این دفعه نیز تو را می‌بخشم، پس از این حق نداری از این کارها بکنی.

ادامه دارد...

۲۵۹

کد خبر 2094521

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 52
  • نظرات در صف انتشار: 92
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۲۰:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۴
    45 7
    جالب است.
  • IR ۲۰:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۴
    19 21
    اینا چیه؟؟
  • ناشناس IR ۲۱:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۴
    44 86
    تیتر خبری دیگه ای ندارید ؟ این چه مشکل مردم را حل می‌کنه . الان اسراییل که از این میرغضب ها بدترن
    • ‌احسان IR ۱۰:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      32 7
      امان از ادمهای مثل تو ...همه چیو بهم ربط میدی..
    • IR ۰۷:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۷
      3 0
      انگاری هوس میرغضب کردی
  • ناشناس IR ۰۸:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
    34 26
    این چیه اخه سرصبح .ایسششش
    • ذرتشت IR ۰۰:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      10 2
      جوووون
    • نصير IR ۱۳:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      6 2
      گل گفتی عالی و در آخر امین
  • محمد IR ۰۹:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
    63 5
    گوش بز بدبخت و چرا بریدی اخه،حیوان بیچاره که عقل و شعور نداره،چه غلطی میخواستی بکنی دستت و گاز گرفته
  • مهدی IR ۰۹:۲۰ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
    67 6
    وقتی جلوی بچه ها کارها و رفتارهای خشونت آمیز می کنید آنها هم یاد می گیرند
  • فریده IR ۰۹:۴۸ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
    44 61
    اینها چی هستند برای ما میگذارید؟ روحیه ما خراب است بدتر نکنید. ایشالا درآتش جهنم تا ابدبسو زند . مردم بی گنان را میکشتن. لعنت خدا برهمشون باد تاابد.
    • گرگ پیر IR ۱۶:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
      25 7
      اتفاقا اگه الان اینطوری میبود این دزدی توی روز روشن نمیشد نه اینکه میرن دزدی میکنن میرن زندان شیش ماه بعد آزاد میشن دوباره همون آش و همون کاسه باید ی ترسی باشه
    • IR ۱۰:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      12 8
      بیگناه!!!؟؟؟ یعنی شما افرادی مثل قاتل الهه حسین نژاد را بی گناه میدانید؟ شما دیگر چه کسی هستی؟
    • نصير IR ۱۳:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      5 2
      گل گفتی عالی و در آخر امین
  • ناشناس IR ۱۰:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
    106 8
    ای کاش الانم از این میرغضب ها داشتیم شهر پر از راهزن شده
    • خودت‌میدونی IR ۰۸:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      12 0
      خداپدرومادرتوبیامرزد
    • IR ۱۳:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      12 3
      قابل توجه اونایی که میگن زمان شاهان خیلی بهتربوده واکنون فریادنه به اعدام سرمیدهندنمی دونم اگه برادرخودشون کشته بشه بازشعارنه به اعدام قاتل سرمی دهند؟؟؟
  • خسته قادر IR ۱۰:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۵
    بهترین کار وبرخورد با سارقین و دزدها بریدن کوش ودست آنها ست تا دیگه از این کارها نکنند وعبرتی برای دیگران شوند۰
    • IR ۰۸:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
      1 9
      دلسوز بودن است که هم محبت و صمیمیت را برمی‌گرداند و هم پیشرفت و درمان نابهنجاریها را دارد صدها سال بریدند و توفیری نداشت
  • سعید IR ۰۵:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    3 0
    بسیار سرگذشت عبرت اموزی بود،بیان این نوع حوادث که مربوط به ایام ماضی میباشد میتونه شیرن و سرگرم کننده باشه،
  • حسین IR ۰۶:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    10 2
    ولله از یطرفی این گوش بریدنها در ملا عام خیلی خوبه برای سارقین البته بدون استثنا
  • مجید IR ۰۶:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    4 5
    خدایی دنیا اخبار فضا و تکنولوژی و سفر به سیاره ها و پیشرفت تکنولوژی می ذاره و دائم در مورد آینده صحبت می کنه اونوقت ما تیتر خبر مون اول صبح این ماجرای حال بهم زنه آخه کی به شما تحریریه خبر و داده .حالمون بد شد.
  • سعید IR ۰۷:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    14 1
    از قانونگذاران خواهشمندم قوانین بریدن گوش و بینی و دست راهزنان و دزدان را در قانون بگنجانند دزد نترس بسیار زیادی شده
  • یاس عل IR ۰۷:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    12 1
    کاش در ایران ازاین میرغضب‌ها برای دزدان وچپاولگران رده بالا داشتیم تا بسزای اعمال کیثفشان میرساندند
  • مقداد IR ۰۷:۵۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    7 1
    خیلی خیلی..حال کردیم...هوار تا حالش بردیم...ممنوندار شوماییم..یا حق
  • مژی IR ۰۸:۲۰ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    3 4
    وای چقدر وحشتناک .....چقدر خشونت،حالا یه جریمه بشن ،بریدن گوش و بینی چیه اخه،وایییی
  • سغید IR ۰۸:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    2 1
    واقعا ک این چیهراخه س صبحی خبر دیگه نبود بزارین
  • MORY IR ۰۸:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    7 0
    واقعا لازمه میر غضب .چرا که شیوع شدید خفت گیری گوشی دزدی اگه الانم باشن دیگه خفت گیر نداریم
  • سعید IR ۰۹:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 0
    تشکر از شما. چقدر جالب بود این خاطره..
  • افعی IR ۰۹:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    2 0
    شاید از نظر عاطفی کار پسندیده ای نباشد ولی گاهی وقتها انسانها در شرایطی قرار میگیرن که دست به اعمالی میزنن که با معیار عاطفی جور در نمیاید ولی همین انسان عاطفی به مرحله ای از خشم میرسد که دیگر هیچ چیزی جلو دارش نیست حتی تکه پار شدنش به خاطر عمالش خدا انسان را آفرید پس اوست که میدانت چه ذاتی دارد
  • ا IR ۰۹:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    9 5
    اینهایی که اینجا کامنت میذارن فازشون چیه؟ اولا تاریخ همین بوده دوما در دین این مسایل هست و مثلاً دار زدن در دوره پهلوی هم چندان بهتر نبوده! سوما اکثرا اینها که اینجا اعدام شدند جانی و بدتر از جلادها بودند .چهارما همین الان داعش در منطقه ما هست که توسط آمریکا و عسراعیل سازماندهی شده و سالهاست سر مردم عادی رو می برند نه جانیها رو! پشت مرزهای ما هم هستند.نازنازیها.این دنیا همیشه بیرحم بوده به جای فحش دادن به جلاد دوره قجر به عسراعیل فحش بده.
  • IR ۱۰:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 4
    هیچ خبر دیگه ای نبود فامیلت بوده یادش افتادی خدا لعنتش کنه
  • ا IR ۱۰:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    7 3
    جدیدا هم‌ که دارند ساواک رو که شاهدان جنایتهاشون هنوز زنده هستند مطهر میکنند! بعد به جلاد دوره قجر معترضند!! دلرحمیهاتون هم کانالیزه شده!!!
  • ایرانی محمدرضا ضد شاه IR ۱۰:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    0 9
    ذلیل و خواربشید
  • اسماعیل IR ۱۰:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    2 0
    جالب بود
  • شهرام IR ۱۱:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 0
    کاش تو ی فایل میتونستیم کل زندگینامه را دانلود کنیم. اگه مقدوره ممنون میشم.
  • حسین زاده IR ۱۱:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 0
    کجایش را دیدی؟ ما در تاریخ ما اتفاقات و خاطرات اینطوری و بدتر از اینطوری هم داریم!
  • ناشناس IR ۱۱:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    3 0
    خوب الانم جلاد هست فقط نوحه اعدام فرق کرده اینم یک شغله
  • شهرام IR ۱۱:۳۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 0
    واقعاعالیه.سپاس .ادامه بدین
  • ایرانی IR ۱۱:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    2 1
    نه نباید معلول کنن دزد بدبخت رو اینا از فقر وبیچارگی دزدی میکنن فیلم ژان واژان ببینید فقط پلیس دنبالش بود چقدر رواعصاب بود عاقبت چه ادم خوبی شده بود سرپرست بچه فقیر هم شده بود رحم ادمها کجا رفته فکرکنم ادمهای پولدار لقمه حرام خوردن
  • ایرانی IR ۱۱:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    2 3
    باید همه دزدهارو دولت بگیره بررسی کنه علت دزدی زندانبا کارخوب که درامدزا باشه توزندان بهشون بده حیف هست اون نگون بخت جوان مملکت هست
  • IR ۱۲:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 0
    خبر آن لاین دلش گوش بری می خواد!
  • IR ۱۲:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 0
    مردم اون زمان زبان در دهان نداشتند صحبت کنند همه این ها کار گزارشگر است نهایت گفته باشه گوش بز را بریدم
  • IR ۱۲:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    3 1
    حکومت بربرها و وحشی‌ها
  • ف.ر IR ۱۳:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    1 1
    اگرعدالت واقعی باشه وبین ندار وغنی،مدیروزیردست فرقی قائل نشه خیلیهم اینروش خوبه...
  • مجید IR ۱۳:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    2 0
    حالا که چی میر غضب برایتان خنده دار شده یعنی دیگه هیچ داستان وفرهنگ خوبی پیدا نکرده اند که از گردن زدن تیتر می‌زنی حیف وقت واین اینترنت که به دنبال جلاد رفت
  • کرمانی IR ۱۴:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    3 1
    کاش مرغضب بود تا جاسوسان/ وطن فروشان/ اختلاس گران/ را گوش وبینی می‌برید تا درس عبرت میشد لی حیف!!!!!
  • IR ۱۶:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۶
    0 0
    تواین وضعیت این چه مطالب مسخره‌ای سوژه کم آوردید اه اه شما چه موجوداتی هستید
  • امنه IR ۰۱:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۷
    0 0
    خاک بر سر پدرومادری که بجای مهربانی خشونت وسنگدلی رو به بچه هامون یاد میدن
  • IR ۰۷:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۷
    0 0
    واقعا برای خبرگزاری شما متاسفم.
  • منصور IR ۱۰:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۷
    0 0
    حکایتی تلخ و شیرین ... 💥💫💥🍀🌻🍀👍🏼درسهایی از زندگی 👍🏼🍀 مکافاتی برای مجرمین 💥 و زندگی ادامه دارد و جلادان در انتظار مجرمین 💫🚩
  • عمو جغد شاخدار IR ۱۷:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۷
    0 0
    چرا ناقص میزارید اخه ،حالبه ادامه بدید ممنون

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین