آخرین روز حضورم در مکه مکرمه فرصتی بود که به جایی که نرفته بودم سری بزنم.

آخرین طوافم با بهت و شوق بوسه بر حجرالاسود تمام شد. این بدرقه صبوری ام داد که بتوانم با شوق چشم از کعبه و مسجدالحرام بردارم و تصویر آنجا در ذهنم حک شود. باید می رفتم. از صاحب خانه رخصت گرفتم. انگار طفلی هستی که از مادرت جدا می کنند. به سمت در خروجی مسجد الحرامکه می رفتم چند بار به پشت سر نگاه کردم. آخرین بار دو زن و یک مرد تاتار امانم را بریدند. هر سه مثل بچه ها زجه می زدند و خداحافظی می کردند با خانه خدا!

قبل از مناسک حج دوستان می گفتند که اگر حرا بروی و با دست و پای زخمی برگردی دچار مشکل می شوی، پس بگذار برای پس از اعمال.

حالا من بودم و برادری که به سمت حرا می رفتیم. راننده عرب دو مسافر دیگرش را به مقصد رساند و بعد ما دو نفر را به سمت جبل النور برد. در راه حرفی نزد و من و رضا هم که از خستگی حال حرف زدن نداشتیم خیابان های خلوت را می پاییدیم که هرچه جلوتر می رفتیم کم عرض تر می شد.

راننده ابتدای سربالایی توقف کرد و راه را نشانمان داد. کرایه اش را دادیم. او هم که انگار خیلی خوشحال به نظر می آمد یک اسکناس 10هزارتومانی را نشانمان داد و پرسید دو تا تراول 50هزارتومانی داریم که به او بدهیم!

ظاهرا یکی از برادران حاجی اسکناس 10هزارتومانی را به اسم تراول 100هزارتومانی به آن بنده خدا داده بود.

از اینجا به بعد را در عکس ها مرور کنید!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فواد IR ۰۸:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۳۰
    3 1
    ان شاا... خدا قسمت همه ما کنه
  • مهرسا A1 ۰۸:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۱
    0 0
    فقط چند تا از عکسا رو دیدم ممنون .
  • عبدالحمید IR ۱۴:۴۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
    1 2
    انشااله که خداوندقسمت تمام عاشقان ودلباختگان ان سرزمین کند