احمد رهدار / عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی(ره)

 

فقه سیاسی شیعه با ملاکهای متعددی تقسیم بندی شده است. این تقسیم بندی که ارائه می کنم با دوره تاریخی که فقه در آن حضور داشته مناسبت دارد. این تقسیم بندی را از عصر غیبت به بعد بیان می کنم. از غیبت امام زمان(عج) تا انقلاب اسلامی ایران مکاتب مختلفی از فقه سیاسی را تجربه کرده‌ایم که در هر یک از این مکاتب یک پتانسیل جدید از فقه شیعه برای مدیریت جامعه عیان شده است.

مکتب بغداد" اولین مکتب فقهی شیعه است که "شیخ طوسی" چهره شاخص این مکتب است. یکی از دوره های تاریخی حیرت شیعه دوره آغاز غیبت کبری امام زمان(عج) است چون تافقیه اعتبارشان به فقاهت نبود و یا اگر مورد توجه فقهی بودند فقه محور مناسبات اجتماعی نبوده چون ما در حاشیه تاریخ بودیم.
از غیبت کبری تا ظهور مکتب فقهی شیخ طوسی یک دوره 100- 150 ساله دوره حیرت شیعه است. البته حیرت ممدوحی است. ما با شیخ طوسی پایگاهی پیدا کردیم که با آن تمام قرون غیبت را توانسته ایم بپیماییم. مکتب شیخ طوسی تا زمان علامه حلی در قرن 8 ه.ق این ویژگی را داشته که فقه ما حداقل در فروعات خود حاشیه ای بر فقه اهل سنت باشد. فقه اهل سنت بنا به دلایلی از فقه شیعه متورم تر بوده چون با حکومت در ارتباط بوده است.

"مکتب حله" دومین مکتب فقه شیعی است و چهره شاخص آن " علامه حلی" است. ویژگی این مکتب این است که دسته بندی فقه دقیق تر شده است و این دسته بندی به فقهای مکتب حله کمک کرده که مسائلی که در فقه شیعه مربوط به حوزه سیاست مستقل مطرح شود. چون قبل از این مکتب مباحث فقه سیاسی در دل دیگر مسائل دیگر نهفته بوده است.
سومین مکتب فقه شیعه "مکتب جبل عامل" و چهره برجسته آن " شهید اول" است. در این مکتب بیش از دسته بندی سیاسی است بلکه خیزی برای تحقق گزاره های فقه سیاسی برداشته شده است و به همین علت حساسیت دستگاه حاکمیت وقت به جریان" مکتب جبل عامل" جدی تر است.

شهید اول کتاب" لمعه" را به تقاضای یکی از سرداران شیعه سبزوار در زندان با مشقت نوشته است . متعصب ترین حاکمان سنی در حوزه حاکمیت ممالیک در منطقه شام، مصر، اردن، لیبی و... بودند. "مکتب جبل عامل" مکتب سیاسی است و این مکتب در مکتب بعدی یعنی "مکتب اصفهان" بروز عینی تری دارد.
مکتب چهارم"مکتب اصفهان" است. فقه سیاسی ما در این زمان متورم تر می شود چون بعد از ده قرن از تاریخ اسلام، شیعه از حاشیه به نزدیکی هسته قدرت سیاسی رسید و دارای یک تشکیلات نظامند علمی شد.

"مکتب کربلا" پنجمین مکتب فقه شیعی و"مرحوم علامه وحید بهبهانی" چهره شاخص این مکتب است. اتفاق مهمی که در این مکتب افتاد این بود که فقه شیعه از فضای تحجر یعنی از مکتب اخباری گری به مکتب اصولیون رسید و جریان عقل گرا در حوزه های علمیه حاکم شد و هر یکی از برجستگان این حوزه سرآغاز یک تحول فکری شدند.
ششمین مکتب " مکتب نجف" و "شیخ انصاری" برجسته ترین چهره این دوره است. آموزشی شدن فقه شیعه مهمترین تحولی است که در این دوره ایجاد شد و مرحوم شیخ انصاری با ظرافت هم در اصول و هم در فقه کتاب آموزش دقیق نوشت که هنوز جایگزینی برای آن در دروس حوزه پیدا نشده است.

"مکتب سامرا" هفتمین مکتب و چهره شاخص آن "میرزای شیرازی" است. تبلور اندیشه سامرا را در نهضت مشروطه می بینیم. شاید میرزای شیرازی در نهضت مشروطه حضور ندارد و از دنیا رفته اما هر دو جریان دینی مشروطه خواه و مشروعه خواه شاگردان بلافصل مرحوم میرزای شیرازی هستند.
در نهضت مشروطه، خیز جدی برای مداخله دین در سیاست برداشته شد و این خیز بسیار مهمتر از خیزی است که شیعه در دوره صفویه برداشت. شاید در صفویه شیعه جلو آمد و حتی در کاخ آمد اما در هر حال این دوره شاه محور است اما در دوره مشروطه محوریت شاه گرفته شد و قانون آمد؛ قانونی که مفاد آن نباید برخلاف شریعت محمدیه(ص) باشد و در اینجا فقه وارد سیاست شد.

هشتمین مکتب "مکتب قم" و چهره شاخص آن حضرت امام خمینی(ره) است. در مکتب قم راه ناتمام مکتب سامرا طی شد. یعنی خیزی که مکتب سامرا برای گرفتن حاکمیت سیاسی برداشت و بنابر دلایلی موفق نشد در مکتب قم این خیز برداشته شد و به سرانجام رسید.در تمام این مکاتب و در هر مرحله فقه شیعه مناسب زمان مقداری از پتانسیل خود را برای مدیریت جامعه رو کرد.

در سال های اخیر در جمع روشنفکران دینی ما مسئله ای مطرح می شود مبنی بر اینکه انقلاب اسلامی معلول امام عارف بود و نه امام فقیه. در پاسخ باید گفت که در امام، قرآن، برهان و عرفان به وحدت رسید و جدای از هم نیست. ضمن اینکه برای مدیریت جامعه اسلامی در عصر غیبت، اهل بیت ما دستور به مراجعه به فقها داده اند. چرا؟ چون فقه در میان منظومه علوم اسلامی تنها علمی است که مستقیما ناظر به مدیریت رفتار متکلفین است.

مدیریت جامعه در میان علوم اسلامی به فقه داده شده است. کسانی که می خواهند انقلاب اسلامی را در وجه عرفانی امام خمینی تقلیل دهند در گام بعدی این پرسش را مطرح می کنند که مدیریت جامعه باید فقهی یا علمی باشد؟ باید گفت که فقه سیاسی شیعه مناسب با زمانه خود پتانسیلی برای مدیریت جامعه رو کرده است که در دوره تحقق انقلاب اسلامی فقه شیعه آنقدر پتانسیل درونی اش رو شده که دیگر فقیه دغدغه هماهنگ کردن مناسبات درونی فقه با زمان را ندارد و در اینجا زمان را با فقه هماهنگ می کند.

تأسیس نظام و تشکیلات تفاوت جوهری دوره انقلاب اسلامی با دوره های گذشته شیعه است. برخی سوال می کنند که اگر ولایت فقیه مسئله ای دینی است چرا با این تأخیر مطرح شد و فقهای گذشته تئوری ولایت فقیه را از روایات در نیاوردند؟ من معتقدم که از عصر غیبت تا صفویه ما تئوری به نام "ولایت فقیه" نداریم اما گزاره "ولایت فقیه" داریم. به این دلیل تئوری نداشتیم چون شرایط تاریخی که شیعه در آن به سر می برد خفقان بود و شیعه دغدغه نجات خود را داشت چطور می توانست به دنبال تئوری حکومت باشد. اولین جایی که شیعه توانست به این مسئله فکر کند صفویه بود و در آغاز دوره صفویه "تئوری ولایت فقیه" در میان فقها از محقق کرکی به بعد مطرح شد که در دوره انقلاب اسلامی ایران آن تئوری، نظامند شد.

امام خمینی(ره) محور جریان "مکتب قم" است و نمی توان سهم تراث گذشته نظیر آیت ا... بروجردی ، آیت ا... حائری یزدی و... را در ظهور انقلاب اسلامی نادیده گرفت، تأکید کرد: امام خمینی در انقلاب علت نیست بلکه معلول اجتهاد تکاملی شیعه است. امام خمینی برآمده از فرایند بلند تاریخ فقه شیعه است و تمام بزرگی امام در این است که در میان بزرگان برجسته شد.

ما نتوانستیم ارتباط منطقی میان جریان دیانت و سیاست برقرار کنیم . شاید یک بخشی از آن به ذهنیت تاریخی خود حوزویان بر می گردد. این آسیب جدی است که عزیزانی که حوزه های علمیه را نمایندگی و مدیریت می کنند جایگاه خود را بعد از پیروزی انقلاب، در تداوم جایگاه ماقبل از انقلاب تعریف کردند. جایگاه حوزه و مرجعیت و علمای شیعه قبل از انقلاب به دلیل اینکه حاکمیت، حاکمیت مطلوب نبوده جایگاه اپوزوسیون است که بعد از انقلاب جایگاه منطقا نباید جایگاه اپوزوسیون می شد که انگار شده است.

از سویی حوزه علمیه با ساختار حاکمیت سیاسی ارتباط منطقی ندارد. اگر ارتباط منطقی بود باید لحظه به لحظه بر نرم افزار مدیریت این حکومت فکر شود. همچنین وجود بنگاههای شبهه پراکنی و شرایط ایران در جهان بر لزوم جریان شناسی فکر حوزه علمیه و ایجاد کرسی فقه سیاسی در حوزه علمیه تصریح دارد. اگر حوزه علمیه بخواهد به مسائلی که به طور طبیعی در ذهن جامعه 70 میلیونی شکل می گیرد در عصر حاکمیت دینی پاسخ دهد حداقل نیاز به حضور 150 هزار طلبه فعال مقیم قم دارد. در حالیکه کل طلبه های کشور به 100 هزار نفر هم نمی رسد.

امروز تا کارشناسی اسلامی نداشته باشیم تمدن اسلامی تولید نخواهد شد. هرگونه تحول در این انقلاب اسلامی منوط تحول در فقه شیعه است. نهاد مرجعیت که به حق تنها نهادی است که شایسته دخالت در سیاست است در جمهوری اسلامی آن را در جایی قرار دادیم که اگر بخواهد نمی تواند دخالت کند. اگر نهاد مرجعیت بخواهد دخالت منطقی و نظامند در حکومت اسلامی داشته باشد باید ساختار مرجعیت و روابط عوض شود. زمان در فرایند تفکر انسان مؤثر است.

ما به این گزاره زمانی نیاز داشتیم تا از فقه فردی به لزوم فقه اجتماعی و سیاسی و حکومتی در زمانه کنونی دست پیدا کنیم. ما در سه دهه حکومت انقلاب اسلامی به این مسئله رسیدیم که بیش از این نیاز به مباحث فقهی داریم. اما متأسفانه می بینیم که گاهی سیاست راهبر تفکر می شود و نه برعکس. به این علت است که مسائل حل نشده باقی می ماند.

 

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 98172

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =