ایران و چین، عرفان و هنر

سمپوزیوم بین‌المللی ارتباط فرهنگی ایران و چین در روزهای چهارم و پنجم سپتامبر سال جاری در آکادمی علوم اجتماعی چین در شهر پکن برگزار گردید. مطلب زیر ترجمه فارسی سخنرانی ارائه شده در این سمپوزیوم است.

یکی از مهم‌ترین و بارزترین ابعاد ارتباط دو فرهنگ ایران و چین، ارتباط در حوزه های هنر و عرفان است. علت این برجستگی نیز در این نکته نهفته است که در هر دو تمدن، هنر، بازتابی از عرفان و معنویت است. فلذا موجب شگفتی نیست که بنا به همین وجه اشتراک، در مواردی اصول حاکم بر هنر هر دو تمدن بسیار شبیه و مرتبط به هم به نظر می رسند.

در اثبات این معنا ادله بسیار می توان ذکر کرد من جمله روایتی که قریب به نهصد سال پیش امام محمد غزالی در احیاء العلوم خود ذکر کرده است. امام محمد که از جمله حکمای بسیار مشهور و تاثیر گذار ایرانی است در بیان شرح شگفتی‌های دل و لزوم زدودن زنگارها از آن به قسمی که دل آیینه تجلیات الهی شود، به مثال مشهور نقاشی چینیان و رومیان استناد می کند. داستان مشهوری که بیانگر نگاه عارفانه چینیان به نفاشی است. امام محمد در بیان تمثیلی خود نقاشان چینی را پی جویان حقیقی معنا می خواند که هنر را از برای تزکیه جان می خواهند نه صرفا لذت و تفنن. این معنا را به گونه ای در اصل اول از اصول ششگانه نقاشی چینی که قرنها پیش توسط هشیه هو تدوین شده می توان دید.

این نکته که عرفان و هنر را در هر دو تمدن ایران و چین به هم پیوند می دهد و در جان هر هنری معنویتی می یابد محور اصلی سخن من است شاهد مثالی بارز بر تلائم عرفان و هنر در متن دو فرهنگ و تمدن ایران و چین.

*******
بگذارید سخن خود را با جمله مشهوری از پیغمبر اسلام آغاز کنم. ایشان در باب ضرورت و اهمیت طلب علم فرموده اند: «اطلبوا العلم ولو بالصین» علم را فراگیریدهرچند در چین باشد.» این جمله سبب شد در فرهنگ دینی ما دو کلمه چین و علم به هم پیوند بخورند، البته مفهوم این جمله نیز صرفاً این نیست که اگر علم در دورترین جاها هست به آن جا بروید و یاد بگیرید بلکه به نحوی بیانگر اهمیت سرزمینی به نام چین در علم نیز است.این مسئله با تحقیق در باره تاریخ کنفوسیانیزم و دائو ئیزم اثبات می شود، دو مکتبی که در ایران امروز بسیار شناخته شده هستند. در فرهنگ ملی ما نیز چین یک اسم قابل احترام و کاملا آشناست.

مبنای نکته فوق نیز اشتراکاتی است که در فرهنگ ایرانی و چینی وجود دارد. سخنرانی من در باب مهمترین مسائل این اشتراکات است، به ویژه در حوزه عرفان و هنر.

منظور من نیز از عرفان، نگاه شهودی و باطنی به عالم و انسان است، البته در همه تمدنها و فرهنگ ها، نگاه شهودی، عقلی و تجربی به پدیده ها وجود دارد اما در یافته ها و نتایج آن اختلاف وجود دارد. گاهی این اختلافها بسیار وسیع و بالاست اما در مورد فرهنگ ایران و چین این اختلاف وسیع و زیاد نیست.

سال‌ها پیش سمیناری در دانشگاه تهران برگزار گردید و من درباره دو قاعده مهم مطرح در عرفان اسلامی و عرفان دائوئی سخنرانی کردم. یعنی دو قاعده توکل در عرفان اسلامی و بی عملی (Wu Wey) در عرفان دائوئی. متفكران اديان و اساطير در بررسي تطبيقي مذاهب شرقي، معمولا دائو را با ريتا (يا دارما) و نيز« اشه» در فرهنگ ايراني منطبق مي دانند . در اين بررسي، «دائو»، «دارما» و «اشه» به معناي وجود يك نظم و قانون ازلي در سراسر عالم است كه انسان تنها با انطباق زندگی خود با آن ، قادر اند به سعادت برسند.

از دیدگاه کنفوسیوس دائو چنین تعريف مي شود :« اراده خود را به دائو (طريقت) بسپار ، به فضائل آراسته شو ،به انسان اعتماد كن و در هنر از نو متولدشو» اين تعريف كنفوسيوس با تعاليم و اصول فلسفه او همچون قانون «لي» و «شو» انطباق دارد. قانون «لي» بیانگر رفتار و ارتباط درست با تمامي اركان خانواده و اجتماع است و «شو» بيانگر اين اصل سيمين در تفكر كنفوسيوس است كه چيزي را كه بر خود نمي پسندي بر ديگران مپسند.این کلام کنفوسیوس دقیقا شبیه به یکی از جملات حضرت علی امام اول شیعیان است: «آنچه براى خود دوست می‎داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه براى خود نمى‏پسندى، براى دیگران هم مپسند».(نهج البلاغه نامه31)

اما دائوئیزم بیشتر با نام لائوتزو و چوانگ تزو شناخته می شود و به ویژه کتاب بسیار مهم و مشهور «دائو تي چينگ» که منسوب به لائودزو است .. مرحوم توشی هیکو ايزوتسو در كتاب صوفيسم و تائوئيزم سعی می کند اصول مهم این کتاب را با عرفان بزرگترین عارف جهان اسلام یعنی ابن عربی تطبیق دهد .این بررسی تطبیقی بویژه در بیان مراتب عالم در دائو تی چینگ و حضرات خمس یا مراتب پنج گانه در عرفان ابن عربی بسیار قابل توجه و زیباست.

چنان كه مشهور است در نزد لائوتزو، دائو سه معنا دارد: در معناي اول راه رسيدن به حقيقت نهايي است. در معنای دوم، ضربان نيروي پوينده طبيعت و اصل نظم دهنده حيات است و در معنای سوم، طريقتي است كه به هماهنگي انسان و جهان می انجامد و بايد توسط انسان پيموده شود.

پیش از ادامه بحث اجازه دهید دو نکته مهم و مشترک اندیشه اسلامی و دائویی را بیان کنم . یکی از بخشهای زیبای دائو تی چینگ بیانگر آن است که به دائو نمی توان نامی داد زیرا هر نامی به او بدهیم او را محدود کرده ایم:
«دائويی که بتوان آن را به زبان آورد، دائوی جاودان نخواهد بود.
نامی که بتوان آن را ذکر کرد، نامی ماندگار نخواهد بود.
آنچه نمی توان برايش نامی نهاد، حقيقت جاويد است» (تائو تي چينگ بند اول)
این سخن بسیار شبیه رای فلوطین در تاسوعات است . او نیز بر اساس همین عقیده ترجیح می دهد آن حقیقت مطلق را احد بنامد اما مهمتر در اندیشه اسلامی است که عرفا سعی می کنند با استفاده از نام هو (به معنای او) همین اندیشه دائویی را تاکید کنند که نام گذاشتن بر او ، محدود کردن اوست.

دومین نکته بیانگر این است که در اندیشه دائویی و قرآنی هرشیی روزی به اصل خود رجوع می کند. در دائو تی چینگ در همین رابطه آمده است:
« در ابتدا فقط دائو بود
تمامي چيزهاي ديگر از آن به وجود آمدند
و دوباره به آن باز مي گردند» (دائو ...بند 52)
در قرآن نیز چنین آمده است: وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ غیب آسمانها و زمين از آن خداست و تمام امور به او بازگردانده مى ‏شود (هود-123) مولوی عارف بزرگ ایرانی نیز در آغاز کتاب مثنوی بر این بازگشت به اصل تاکید می کند:
بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جداییها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

عرفان دائوئی به ما می آموزد انسان باید بی عملی را در مراحلی از سلوک برگزیند زیرا نمی تواند آگاهی کامل به آینده خود داشته باشد. هر مسیر یا عملی را انتخاب کند به دلیل عدم آگاهی به فرجام آن محکوم به شکست است پس باید خود را به دائو بسپارد و تسلیم مطلق باشد.بخشهایی از دائو تی چینگ این معنا را برای ما روشن می کند:
«فرزانه هر چيز را آن طور كه هست مي بيند، بدون تلاش براي تسلط بر آن.
او اجازه مي دهد هر چيز سير طبيعي اش را طي كند،
و در مركز دايره باقي مي ماند.»(بند 29)
«ظريف ترين چيز در جهان [آب] بر سخت ترين [سنگ] غلبه مي كند.
اين ارزش بي عملي را مي نمايد.
آموزش بدون كلام
و انجام دادن بدون عمل،
شيوه فرزانه است.»(تائو بند 43)
«فرزانه اجازه مي دهد آنچه بايد، رخ دهد.
او به رخدادها آن طور كه مي آيند شكل مي دهد.
او از راه قدم بيرون مي نهد و اجازه مي دهد تائو خود سخن بگويد.»( تائو بند 45)

در دین اسلام نیز بر عدم آگاهی انسان نسبت به آینده خود تأکید می شود. قرآن می فرماید، انسان آینده امور نمی داند بنابراین گاهی یک امری را می پسندد و دوست دارد اما این کار به صلاح او نیست و برای او خیر محسوب نمی شود و گاهی نیز از امری دوری می گزیند و نفرت دارد اما این کار به صلاح اوست و برای او خیر است.در قرآن چنین آمده است: وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
قاعده توکل و رضا نیز در عرفان اسلامی بیانگر این است که بهتر است انسان خود را به صورت کامل به خدا بسپارد و در همه کارها به او اتکا و اعتماد کند.
مثالهای بسیاری در این باب وجود دارد که می توان بیان کرد اما چون محور سخن در باب عرفان و هنر است بر این موضوع تأکید می کنم.

عرفان و هنر در دو فرهنگ ایران و چین
یکی از مهمترین وبارزترین ابعاد ارتباط دو فرهنگ ایران و چین، ارتباط در حوزه های هنر و عرفان است. علت این برجستگی نیز در این نکته نهفته است که در هر دو تمدن، هنر، بازتابی از عرفان و معنویت است. و به همین دلیل است که در مواردی اصول حاکم بر هنر هر دو تمدن بسیار شبیه و مرتبط به هم به نظر می رسند. در اثبات این معنا دلایل کاملی وجود دارد. بگذارید به یکی از مهمترین دلایل اشاره کنم. یکی از بزرگترین و مهمترین حکمای ایرانی امام محمد غزالی است. او کتاب مشهوری به نام احیا علوم الدین دارد. یکی از بخشهای مهم این کتاب در باره قلب است و این که چگونه باید قلب را از پلیدی‌ها پاک کرد و آن را پاکیزه نگاهداشت تا انوار الهی بر آن بتابد و انسان بتواند از طریق آن حقایق عالم را بنگرد. این بخش از کتاب غزالی شرح شگفتی‌های قلب نام دارد. او برای نشان دادن این معنا به بیان مثالی می پردازد که نقش هنرمندان چینی و نوع دیدگاه آنان به هنر و حقیقت را بسیار خوب بیان می کند. مثال غزالی چنین است:
پادشاهی خواست میان دو گروه از هنرمندان یعنی هنرمندان چینی و هنرمندان رومی مسابقه ای برگزار کند تا ببیند کدام یک از این دو در نقاشی مهارت بیشتر و کاملتری دارند. پس به هر دو گروه امکانات کاملی از رنگ و قلم مو داد و از آنان خواست بر روی دو دیوار نقاشی بکشند تا بعد از اتمام آن شاه قضاوت کند نقاشی کدام یک بهتر است. اما برای اینکه هیچ کدام از کار دیگری مطلع نشود دستور داد میان این دو دیوار پرده ای آویختند . پس دو گروه مشغول نقاشی شدند. پس از مدتی کار آنها تمام شد و پادشاه به تماشای نقاشی ها آمد. چون به نقاشی رومیان نگریست دید منظره ای بسیار زیبا و دل انگیز با رنگهای شاد و حذاب تصویر کرده اند. بسیار آن را تحسین کرد اما چون پرده را برداشتند شاه با کمال شگفتی دید نقاشان چینی به جای رنگ آمیزی چنان دیوار را صیقل زده اند که چون آیینه شده است و به همین دلیل بسیاز جذابتر نقاشیهای رومیان را در خود بازتاب می دهد. شاه چون حقیقت کار آنان را می پرسد می فهمد از دیگاه هنرمندان چینی حقیقت در بیرون جریان ندارد بلکه حقیقت در درون آدمی است و مرکز آن قلب است اگر قلب انسان پاک و شفاف چون آیینه باشد هم می تواند حقایق آسمانی را در خود تجلی بخشد هم عالم بیرون را زیبا نشان دهد. حافظ که یکی از بزرگترین شاعران ما ایرانیان است. این توجه و تمرکز درون را چنین شرح می دهد. توجه و تمرکزی که سبب می شود انسان همه چیز عالم را زیبا ببیند برای اینکه در درون خود به زیبایی رسیده است:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

مثال بسیار جالب غزالی نوع نگاه ما ایرانیان را به نقاشی چینی نشان می دهد. از دیدگاه ما این هنر پیش از آن که صرفا هنر باشد و به دنبال برانگیختن لذت در نفس انسان باشد حقیقتی را نشان می دهد. این معنا در اصل اول از اصول ششگانه نقاشی چینی که توسط هشیه هو در قرن پنجم میلادی تنظیم شد بیان شده است. اصل اول این اصول به اصل Chan مشهور است. به تعبیر کوماراسوآمی این اصل از قاعده مهم دهیانا از قاعده مهم دهیانا dhyana در عرفان بودایی اخذ شده است. اصلی که بیانگر مراقبه است. مراقبه با هدف اتحاد ناظر و منظور. بیینده و آنچه دیده می شود. به عبارتی هنرمند تا با آنچه می بیند متحد نشود نمی تواند آن را ترسیم کند. به جمله ای که چیانگ یی یکی از متفکران بزرگ چینی در این باره بیان کرده توجه کنید. این جمله را جان ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان خود به نقل از نورتروپ فرای از کتاب دیدار شرق و غرب آورده است :« شاید مهمترین جاذبه و کشش ذهنی نقاش چینی آن باشد که وقتی ناظر در تماشای ان دقیق شود نوعی حرکت و تمایل ذهنی او را بدانجا می کشاند که هویت فردی خویش را از دست می دهد و در واقع ناظر و منظور و شاهد و مشهود یکی شده و سرانجام با روح بزرگ جامع جهان هستی که همه جانداران را در بر گرفته است در هم می امیزد»

از سوی دیگر به این جمله دائو تی چینگ توجه کنید: هر که سرشت آب را درک کند می تواند از آب سخن بگوید.
این معنا در عرفان و حکمت ما با اصل اتحاد عاقل و معقول بیان می شود. یعنی هنگامی که هرگونه تمایز میان سوبژه و ابژه از میان برداشته می شود. به عبارتی عاشق و معشوق یکی می شوند. مولانا این اصل را چنین باز می گوید:
من کیم لیلی و لیلی کیست من
هر دو یک روحیم اندر دو بدن
این اشتراک نظری بسیار وسیع و عمیق در دو فرهنگ ایران و چین ، سبب اشتراک نقاشیهای ایرانی و چینی در فرم نیز شد. در نگار گری اصیل ایرانی ، پرسپکتیو به صورت عمودی حضور دارد . گویی نگاه به عمق مادی منظره کشیده نمی شود بلکه با کشیده شدن از پایین به بالا انسان را به نگاه صعودی از زمین به آسمان دعوت می کند.معنایی که در نقاشی چینی نیز ظهور بارزی دارد. در نقاشی چینی نیز آسمان با حضور معنوی خود بیانگر تعالی است فلذا طبیعی است نقاشی این سیر متعالی را در خود انعکاس دهد.

در باب نسبت‌های مشترک میان عرفان و هنر دو تمدن بزرگ ایران و چین بسیار می توان سخن گفت. سنت گرایانی همچون رنه گنون در کتاب نگرشی به حقایق باطنی اسلام و تائوئیسم،و ایزوتسو در کتاب صوفیزم و دائویزم و دکتر سید حسین نصر در برخی آثار خود در این باب صحبت کرده اند. معنایی که آناندا کوماراسوآمی نیز در آثار خود به آن پرداخته است. چیزی که در این سخنرانی کوتاه به آن اشاره کردم فقط شمه ای از یک حدیث بلند و بسیار عمیق است. حدیث بلندی که دو تمدن ایران و چین را در در عرصه های مهم اندیشه و هنر به هم پیوند می دهد.

از توجهی که به سخنانم نمودید بسیار سپاسگذارم و امیدوارم ارتباطات عمیق فرهنگی و هنری ایران و چین بسیار گسترش یابد

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 705731

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 2 =