.

امشب از مومیایی جسدم برمی خیزم تا با آه ترین کلام با " ‌او" نجوا کنم. وقتی به لبه تجلی می رسم ، درمی یابم که همه با نگاه حرف می زنند. کسی را ندیدم که به عبث خیره شده باشد . همه چشمها ، بی زدن پلکی متوجه خورشید است.

به جماعت که بنگری ، احساس را در آستانه باریدن می بینی . بین اشک و لبخند فاصله چه نزدیک است.

آدمها از همه قبایل و در هر جهت که به او ختم شود، با بیرق هایی سپید، سرگرم زراعت عشق هستند. در این دره عمیق ، عشق آهنگ حرکت دریای متلاطم انسانهاست.

در صحن مسجد الحرام ، لحظه ها معنا می یابد و ثانیه ها در اینجا شفاف خلوص هستند. خوب که بنگری می بینی در پس لحظه ها و ثانیه ها ، مردگان زنده می شوند و ریشه های خشکیده ، نم نمک حیات جذب می کنند.

در خانه او ، حتی شهاب های خاکستر شده و ستارگان فرومرده هم شفا می گیرند وقتی که به جاذبه خورشیدی چشمانش گرفتار شوند.

من امشب احساس آن شبانی را دارم که موسی (ع) بر او خشم گرفت. شانه ای در جیب دارم برای زلفانش ، یک سبد احساس با خود آورده ام ، یک دنیا نیاز .

در بستر شبانه اشک ها و نیازها است که ظلمت قنوت به صاعقه اجابت روشن می شود، این را حاج بصیر در ارتفاعات گولان به من گفته بود.

"حاجی " از سفر حج برنگشته ، عزم حضور در معرکه ایمان و شیطان کرد. در سنگلاخ های ارتفاعات گولان دستم را گرفت. حاجی سربرهنه و پا برهنه می دوید.حالا می فهمم که چرا حاج بصیر زخم تیغ را احساس نمی کرد.

حالا دیگر معنای آن اشک ها را در چکاچک شمشیرها می فهمم. حالا می دانم که چرا حاج بصیر زمین را بر نمی تابید و چشم به آسمانها داشت . من حالا معنای آخرین لبخند وداع حاجی در سپیده دمان هجرت را درک می کنم.

اینجا همه در نجواها شهادت می دهند که آفتاب یکی است و نور یکی است. همه شهادت می دهند که حقیقت آفتاب و نور یکی است . در حریم حرم ، فرو ریختن همه قالب های زمینی را به چشم یقین می بینی.

(برگرفته از کتاب میخانه و پیمانه نوشته احمد جعفری چمازکتی )

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 69179

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آسمان IR ۰۷:۳۶ - ۱۳۸۹/۰۳/۳۰
    0 0
    اگر بگویم آنجا می شود خدا را لمس کرد اغراق نکرده ام.