۲ نفر
۱۱ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۱

در اوایل انقلاب اسلامی که شور و هیجان بر کشور حاکم بود، خواسته یا ناخواسته همه نیروهای ضد امپریالیست با اختلاف در اندیشه و رفتار در یک جبهه قرار داشتند. در آن زمان بسیاری سرهنگ معمر قذافی را انقلابی می­پنداشتند، بویژه که با شروع جنگ تحمیلی از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرد و در مخالفت با قرارداد کمپ دیوید نیز عضو جبهه پایداری به حساب بود. با گذشت زمان ماهیت ایشان روز بروز آشکارتر شد و شد آنچه شد!

زنده یاد خانم اوریانا فالاچی خبرنگار برجسته ایتالیائی چند سال پیش از مرگش مصاحبه جالبی با سرهنگ معمر قذافی انجام داد. با اینکه این مصاحبه قدیمی شده، اما حاوی نکات مهمی است و همچنان راه­گشای تحلیل­گرانی است که می­خواهند علت رفتارهای رهبر لیبی را واکاوی نمایند.

این مصاحبه در زیر چادری انجام گرفت که قذافی در آن سکونت داشت. مکانی در مرکز حکومت طرابلس. چادر پهناور و بزرگی که با پارچه های نفیسی تزیین شده بود و فرش های گران بها و مخده های بسیار بزرگ در چادر وجود داشت. با چراغ های الکتریکی به محیط ، نور مناسب و هنر مندانه­ای داده شده بود. دست چپ، تلویزیونی رنگی جا داشت. طبق معمول در تلویزیون ملت را با مشت های گره کرده نشان می دادند که نام قذافی را بر زبان دارند و به او درود می فرستند. در مقابل در ورودی خیمه، چند نفری بخاری هیزمی را با رنج دائم، گرم نگاه می داشتند.
او به عکس هایش خیلی اهمیت می دهد. خیلی دوست دارد او را رهبر انقلاب بنامند.
رهبر انقلاب یک لباده ی سفید نخی نازک به تن داشت، حاشیه هایش طلایی بود . مثل یک آدم بدوی. مثل "پیتر اتول" در فیلم" لورنس عربستان ". قذافی فکر میکند که خیلی خوش تیپ و دوست داشتنی است. او هرگز نمی پذیرد که دیگران او را نمی پسندند. پایش را با چکمهای پاشنه دار گران بهایی از چرم نازک و لطیفی پوشانده بود. حرکاتش خیلی قاطع بود. مثل پادشاهی که دنیا را تغییر داده باشد. به نظر می رسد که محیط و زندگی خارج از این قلعه را فراموش کرده است. قلعه ای که دور تا دورش سربازان تا دندان مسلح هستند. خارج از قلعه، شهری است که در آن بدبختی جریان دارد، شهری است که با آمدن دو قطره باران تلفن ها از کار می افتد و خیابان ها دریاچه می‌شود. قذافی با یک کودتای آمریکایی به قدرت رسید، اما بلافاصله آمریکایی ها را بیرون کرد. یک کتابچه ای در ابعاد هشت در پنج سانتی متری نوشته و با این کتابش به دموکراسی و پارلمان تف میکند . در این کتاب نوشته که زن ها فقط برای شیر دادن به بچه ها به دنیا می آیند. اگر مادرها به بچه هایشان شیر ندهند، بچه ها مثل جوجه های ماشینی که گوشت های بی مزه دارند، رشد خواهند کرد. اسم این کتاب را " کتاب سبز" گذاشته. او از رنگ سبز خوشش می آید. پرچم لیبی سبز است. دستمال هایی هم که با آن دماغش را می گیرد سبز است. وقتی که با او مصاحبه میکردم به یاد فرمانش افتادم که به یک زیر دریایی مصری گفته بود، کشتی اقیانوس پیمای ملکه الیزابت که مملو از مسافر به سوی "تل آویو" می رفت، غرق شود . این فاجعه اتفاق نیفتاد، زیرا قبل از خروج اژدرها، فرماندهی زیردریایی با سادات مشورت کرده بود. هم چنین به روزی می‌اندیشم که او تصمیم گرفت "جلود" را برای خرید بمب اتمی به چین نزد "چوئن لای " بفرستد ، ولی چوئن لای به او بمب اتمی نفروخت...

راستی می دانستید که این قدر نچسب هستید؟ این قدر کم دوست تان دارند؟
(با سر و صدای غافل گیر کننده ای جواب می دهد): من را کسانی که ضد آزادی و ضد خلق هستند دوست ندارند. برعکس مبارزین راه آزادی و توده ها مرا دوست دارند، همیشه و در همه جا. من یک رئس جمهور و یا وزیر نیستم. من رهبر انقلابم. من به فلسفه ی آزادی، مبارزه و کتاب سبزم مشغولم. و اگر شما می خواهید چهره ی من را بشناسید باید راجع به کتاب سبزم از من بپرسید.
بسیار خوب از انقلاب صحبت میکنیم و از کتاب سبز . کدام انقلاب ؟ من هرگز خسته نمی شوم که به یاد بیاورم پاپادوپولوس، موسولینی و پینوشه هم دم از انقلاب می زدند. انقلاب هنگامی است که توسط توده ها انجام بگیرد . به این انقلاب ، می گویند یک انقلاب مردمی . و نیز انقلابی که دیگران انجام دهند اما بیانگر خواست توده ها باشد . آن هم انقلابی مردمی است . مردمی است به خاطر اینکه هم حمایت توده ها را دارد و هم خواست آن ها را بیان میکند .
حرف هایتان خیلی روشن نیست . می شود مثالی بزنید؟
لیبی ، ایران و ویتنام. آن چه در سپتامبر 1969 در لیبی اتفاق افتاد ، یک انقلاب نبود ، یک کودتا بود . درست است یا نه ؟
ولی بعد انقلاب شد . من کودتا کردم و کارگران انقلاب . کارگران کارخانه ها را اشغال کردند. به جای حقوق شریک شدند. سیستم اداری شاهی را از بین بردند و کمیته های خلقی درست کردند . خلاصه، خودشان ، خودشان را آزاد کردند . همین کار را هم دانشجویان کردند . به طوری که امروز در لیبی فقط مردم حاکمیت میکنند و بس.
چه طور هر جا که میرویم فقط تصویر شما را می بینیم ؟ حتی در مقابل کلیسای کاتولیک ها که حالا انبار شده ، تصویر بزرگ شما با لباس نظامی نصب شده است . به این ترتیب همه جا عکس شماست . در خیابان ها ، مغازه ها ، ادرات . در هتل من حتی بشقاب هایی نقره ای می فروشند که تصویر شما در آن است.
به من چه ربطی دارد ؟ مردم این طور می خواهند .
شما خیلی چیزها را ممنوع می کنید . کاری جز ممنوع کردن ندارید . شما چه طور پرستش تان را ممنوع نمی کنید ؟ در هر لحظه ای که تلوزیون را روشن کنیم ، توده ها را می بینیم که با مشت های گره کرده فریاد می زنند : قذافی.

من چه کار می توانم بکنم؟
هیچ چیز. من هم وقتی کوچک بودم ، چنین صحنه ای را برای موسولینی می دیدم .
این یک تهمت بزرگ است و جواب دقیقی می خواهد .هیتلر و موسولینی از حمایت توده ها برای حکومت شان استفاده می کردند. ولی من از حمایت مردم برای کمک به مردم استفاده میکنم . من کاری نمی کنم جز اینکه برای مردم پیام بفرستم خودتان حکومت را در دست بگیرید . به همین خاطر هم مرا دوست دارند. بر عکس هیتلر که می گفت "همه کار برای شما می کنم " ، من می گویم " شما خودتان همه کار بکنید ."
جناب سرهنگ ، اگر شما را این اندازه دوست دارند ، چرا این همه از خودتان محافظت می کنید ؟ قبل ازاینکه من به اینجا بیایم ، سه بار سربازان آماده ی شلیک جلوی مرا گرفتند. یک تانک هم دم در ورودی لوله هایش به طرف خیابان است .
فرامومش نکنید که اینجا یک پایگاه نظامی است . و تازه ، تعبیر شما از این همه محافظت چیست ؟
معلوم می شود که شما در کشور خودتان هم محبوب نیستید .
(با لبخند جواب می دهد ) شما اول می گویید که من از سوی توده ها حمایت می شوم ، بعد می گویید از خودم خیلی محافظت میکنم . چرا ضد و نقیض صحبت می کنید؟
نه برای ترس است . ملت از ترسش شما را تحسین میکند و شما هم از ترس مواظب خودتان هستید.
به نظرم نتیجه گیری عجیبی است . یک نتیجه گیری برای یک دیکتاتور.
میبینم که شما خودتان را یک دیکتاتور می دانید جناب سرهنگ ، نه رئیس جمهور ، نه وزیر! ممکن است به من بگویید که شما چه کاره هستید؟
من رهبر انقلاب هستم . معلوم است که کتاب سبزم را نخوانده اید.
برعکس آن را خوانده ام . می توان یک ربع ساعت آن را خواند . به نظرتان نمی‌آید که کتابتان خیلی کوچک باشد ؟
شما هم حرف سادات را تکرار میکنید . چون که او می گفت ، کتاب من کف دست جا می گیرد.
سادات درست می گوید . برای نوشتن آن ، چه قدر وقت گذاشتید ؟
سال های زیاد ، قبل از پیدا کردن راه حل نهایی . روی تاریخ بشریت ، جنگ های گذشته و حال خیلی تعمق کرده ام. جدا؟ پس چگونه این نتیجه را گرفتید که دموکراسی یک سیستم دیکتاتوری است . پارلمان تحمیلی است . انتخابات یک نیرنگ است . این ها مسائلی است که در آن کتاب کوچک نوشته اید و مرا متقاعد نمی کند .
برای اینکه خوب مطالعه اش نکردید . سعی نکرده اید که بفهمید جماهیریه یعنی چه . شما باید در لیبی سکونت داشته باشید و مطالعه کنید که چگونه کشوری دولت ندارد ، مجلس ندارد و اعتصابات هم درآن وجود ندارد. چنین کشوری، جماهیریه لیبی است. در جماهیریه هیچ کس انتخاب نمی شود. انتخابات و نمایندگی وجود ندارد. چقدر شما غربی ها سنتی هستید. شما فقط دموکراسی و جمهوری را می فهمید. حتی آماده ی پذیرش زمان حال، زمان توده ها و مردم نیستید. قبلا دوران پادشاهی بود و بعد مبارزه ی انسان ها. جمهوری را دولت ها و رئیس جمهور ها به وجود آوردند. حالا بشریت این مرحله ی دوم را گذرانده و راه حل نهایی یعنی جماهیریه را به وجود آورده است.
پس مخالفین کجا جا دارند ؟
کدام مخالف ؟ وقتی همه عضو کنگره ی خلق هستند، چه احتیاجی به گروه های مخالف است ؟ مخالفت با چه چیزی؟ مخالفت با دولت معنی دارد و اگر دولت از بین برود و مردم خودشان حکومت کنند، دیگر با چه کسی مخالفت می شود؟ با چیزی که وجود خارجی ندارد.
به هر حال من مخالف هستم .
مخالف چه کسی ؟
مخالف شما. برای اینکه جماهیریه مرا متقاعد نمی کند، و حالا که مخالفت میکنم شما با من چه می کنید؟ مرا دستگیر کرده و اعدام می کنید؟
صبورانه گفت: مسیر تاریخ بشریت را مطالعه کنید. آیا این نیست که بشر همیشه می خواسته به قدرت برسد؟ بله یا نه؟ با جماهیریه بشریت به قدرت می رسد. خواب و خیال به تحقق می پیوندد و مبارزه تمام می شود.
برای شما ممکن است تمام شده باشد، اما برای من نه . من می خواهم بدانم چه بر سرم می آید اگر جماهیریه را نفی کنم؟
شما نمی توانید جماهیریه را نفی کنید. جماهیریه سرنوشت جهان است. حاکمیت مردم، مرحله ی نهایی است. در همه دنیا سرانجام به همت کتاب سبز روز انقلاب فرا خواهد رسید. مردم قدرت را به دست می گیرند و راهنمای آنها کتاب سبز خواهد بود ...
جناب سرهنگ در تمام این داستان آیا جای کوچکی برای آزادی هست؟
آزادی ؟ کدام آزادی ؟ این خودش آزادی است. تنها آزادی واقعی همین است. چه طور چنین سوالی را از من می کنید؟
برای اینکه سال گذشته خواندم که شما چهل نظامی را تیر باران کردید، چون آنها مخالف جماهیریه بودند. در سال 1977 هم پنجاه و پنج تن دیگر را به همین دلیل اعدام کردید . چندی پیش هم خواندم که در بنغازی در یک میدان عمومی، تعدادی از دانشجویان مخالف کتاب سبز را به دار کشیدید.
همین چیزها ست که اعتماد مرا از غرب سلب می کند. چرا این حرف های غیر واقعی را می نویسند ؟چه کسی می داند؟ شاید آدم های حسود این ها را می نویسند.

جناب سرهنگ آیا واقعا این کتابچه ی سبز دنیا را عوض خواهد کرد ؟
بدون شک. کتاب سبز محصول مبارزه ی بشریت است. کتاب سبز راهنمای بشریت به سوی استقلال است. کتاب سبز انجیل است. یک انجیل جدید. انجیل دوران معاصر، دوران مردم.
شما زیاد هم فروتن نیستید ؟
نه، اصلا فروتن نیستم. برای اینکه می توانم در مقابل هجوم دنیا بایستم. برای اینکه با کتاب سبزم تمام مسائل بشر و جوامع را حل کرده ام. یک کلمه آن می تواند دنیا را یا نابود کند یا نجات دهد. کارتر می تواند در جهان جنگ به راه بیندازد، ولی برای دفاع در جهان سوم کتاب سبز کافی است. کتاب سبز من. یک کلمه ی کتاب سبز می تواند دنیا را منفجر کند و ارزش ها را تغییر دهد.
جناب سرهنگ می توانم آخرین سوالم را مطرح کنم ؟
بله ... ولی کوتاه باشد.
شما به خدا اعتقاد دارید؟
روشن است. البته، چرا چنین سوالی از من می کنید؟
برای این که فکر می کردم شما خود خدا هستید![2]

خود شیفتگی انسان­ها را استحاله می­کند، به طوری که باور می­کنند، همه کارهای آنان درست است و آنچه را که دیگران انجام می­دهند و مغایر فکر و رفتار ایشان است، از اساس نادرست می­باشد. خداوند در برابر این خود شیفتگان به مردم چنین توصیه می­نماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً.[3] ای کسانیکه ایمان آورده­اید از خدا و پیامبر او و منتخبان خودتان پیروی کنید و اگر در چیزی - با منتخبان خود - دچار چالش شدید، خدا و رسول خدا را فصل الخطاب قرار دهید، زیرا اگر شما مومن بوده و به معاد ایمان داشته باشید، این بهترین راهکار برای شما می­باشد.

این خود شیفتگان در دوران اخیر با استفاده از رسانه­ های گروهی که با پول ملت درست کرده­اند، دائما عکس و کلمات قصار خود را به مردم تلقین می­نمایند، تا مردم فراموش نکنند که هر چه دارند ازآنها دارند. متاسفانه این جهل مرکب، ناخواسته به شرک می­انجامد تا جائیکه مردم مجبور می­شوند به جای اینکه مردان را با حق بسنجند، حق را با ایشان مقایسه کنند و اگر سخن حق با سخن ایشان همسو نبود، آنرا به کناری نهند. ویژگی دیگر این خود شیفتگان در پاسخگو نبودن آنهاست. زیرا هم بر حق هستند و هم اینکه هیچ کس به اندازه آنان درک و فهم ندارد! فاعتبروا یا اولی الابصار. از همین روست که آقای قذافی همه مخالفان را مهدور الدم می­داند و به انحای مختلف آنان را سرکوب می­نماید، غافل از اینکه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ.[4] دیدن اوضاع کشور لیبی از دریچه تلوزیون رسمی این کشور نشان می­دهد آقای قذافی در حال از دست دادن فرصت است و هنوز خداوند این توفیق را به ایشان نداده تا با خود خلوت کرده و به نتیجه اعمالش بیندیشد!

[1] - پژوهشگر تاریخ و کارشناس مسائل شمال آفریقا.

[2] - به نقل از کتاب: گفت وگوهای اوریانا فالاچی، ترجمه غلامرضا امامی. تهران.

[3] - قرآن کریم، سوره نساء، آیه 59.

[4] - قرآن کریم، سوره الفجر، آیه 14.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 650250

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شمس تبریزی 2 A1 ۱۰:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۱
    0 0
    کار این سیستم این بود که سیگنالهایی را که از یک کشتی اسراییلی ارسال میشد به سیگنالهایی با فرکانسی که مورد استفاده دولت لیبی بود تبدیل می کرد. پیام حمله ای که مربوط به قذافی بود از اون کشتی اسراییلی فرستاده شده بود منتی با اسب تروجان فرکانسش را تغییر دادن تا ان اس ای در آمریکا باور کنه که این پیام مال دولت لیبی هست و لیبی در فعالیت های تروریستی نقش داره. در اینکه قذافی هم آدم ابلهی بود تردیدی ندارم اما حقه بازی های اسراییل و آمریکا را هم نباید در تخریب قذافی دست کم گرفت. اینها از قذافی یک فرانکشتاین ساختن و می گفتن سگ هار اما خودشون هم میدونن قذافی در این حد و اندازه ای که اینها میگفتن نبود
  • بی نام IR ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۱
    0 0
    خدا از شما خودش محافظت كند حرف هاي خطر ناكي زديد مگر كتاب سبز را نخوانديد؟
  • بی نام A1 ۰۷:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۲
    0 0
    با این مقاله زدی به هدف گویی از سر دمداران ایران حرف می زنید که هرگز بین مردم ظاهر نمی شوند و همیشه هزاران نفر گماشته دارند نمی گذارند از آنها انتفاد کنید زیرا خود را اولی الابصار و اولی الامر می دانند خیلی چالب از کلمات الهی بر عکس استفاده نه سوء استفاده می کنند یک بار 40 سال پیش در ایران حکومتی رفراندوم گرفت دیگر هیچ رفراندومی بر گزار نمی کند در حالیکه در سال 92 40 درصد مردم د ر انتخابات شرکت نکردند و 40 درصد هم ضد کسی که روحانیت مبارز معرفی کرده بود رای دادند و اینک کشور ایران با 20 درصد دارد حکومت می کند تازه باز هم همین 20 درصد هم 10 درصدش را خودی حساب نمی کند و از دایره امکانات بی حد مردمی که به مردمش نمی رسد کمال استفاده را می برد